جنجال یک سکوت

پیوندها

۸ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

دوشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۰، ۱۱:۰۵ ب.ظ

دروغ گفتم

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

به دنبال چهل جفت دست ...

مادرم پرسید : حالش چطور بود؟

دایی ام را می گفت ...

جواب دادم : خوب بود ...

دروغ گفتم ... و نگفتم که وقتی دیدمش که چقدر آب شده بود تمام توانم را به کار گرفتم تا بغضم تا چشم هایم ندود و آن را بارانی نکند ...


+ خواسته زیادی ست که دنبال 40 جفت دست بگردم که رو سوی آسمان کنند و برای آقا سیدی که در نوجوانی نفس هایش را داده و با خودش تکرار کرده اماما سرت سلامت ، ذکر امن یجیب بگیرند؟

+ امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء 

+ امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء 

+ امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء 

۳۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۰ ، ۲۳:۰۵
جمعه, ۲۳ دی ۱۳۹۰، ۰۶:۰۶ ب.ظ

ز مثل زهیر نه زبـیر !

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

پیش نوشت:

از غفلت شیطانی تا بیداری اسلامی ...

حرف ها را دست کم نگیرید

گاهی جابه جایی شان فاصله غفلت تا بیداری انسان هاست

بعضی ها برای تاریخ "مهتد" می شوند همچون "زهیر

برخی ها به چشم تاریخ "مرتد" می شوند همچون "زبـیر"

پس نوشت:

خدایا زهیری مان کن نه زبیری ...


+ مسافر اربعین هم رفت ... به جای کاسه آب برای بدرقه اش اشک ریختیم ... (+)

+ عجب مادری دارد این آقا مصطفی! ... صبر قد خم کرد در مقابل شکیبایی اش ... وقتی امروز در تشییع پسرش پشت میکروفن بدون اینکه صدایش بلرزد و اشکی بریزد زینب گونه ذکر ما رایت الا جمیلا گرفته بود ...  قاطعانه زمزمه می کرد : مصطفی تنها ، پیرو خط آیت الله خامنه ای بود ...غبطه خوردم به این استواری اش ... نشان مادر شهیدی خوب جایی نشسته ... (+)

+ دختر سه ساله ای بود در فراق پدر تا اربعینش دوام نیاورد ... رقیه بانو ! هوای علیرضای چهار ساله را داشته باش در فراق بابا ... (+)

+ اربعین رسید و ما به جای کربلا گوشه خانه نصیبمان شده ... گله ای نیست که هر چه هست از خودم است ... !

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۰ ، ۱۸:۰۶
پنجشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۰، ۱۲:۰۴ ق.ظ

زیارت اربعین

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

می گویند ثواب هیچ زیارتی به زیارت اربعین امام حسین (ع) نمی رسد

نمی دانم عاشورا چگونه برای حسین (ع) گریه کردی

که اربعین نصیبت کرد زیارتش را ... آنهم حضوری و در بهشت برین ...

خبرگزاری ها ،برای معرفی ات

می گویند استاد دانشگاه شریف بودی

می گویند جزو دانشمندان هسته ای کشورمان بودی

می گویند از مدیران نیروگاه نطنز اصفهان بودی

می گویند زمان دانشجویی از فعالان بسیجی بودی

می گویند از شاگردان آیت الله خوشوقت استاد اخلاق بودی

می گویند و می گویند ... اما ... نه ... این واژه ها حقیرست برای معرفی تو

در تعریف تو همین بس ، که مجنون الحسین بودی

این را از لباس مشکی زمان شهادتت می شود فهمید ... 


+ می آیم جمعه ... شب اربعین ... بدرقه ات کنم تا بروی زیارت اربعین ... بروی زیارت و ما را هم دعا کنی ... 

+ خوب نیستم اصلا ... اصلا ... 

+ ممنون از ز ه ر ا بخاطر این کامنت زیبا : در همین قضیه‌ى این ترورها ، من عقیده‌ام این است که بچه‌هاى تشکلهاى دانشجوئى در این قضیه کوتاه آمدند؛ یعنى کم‌عملى نشان دادند. باید این قضیه را بـزرگ میکردید. البته نه اینکه بزرگ کنید - چون خودش بزرگ است - همان جورکه هست، منعکس میکردید.ما حتّى ندیدیم تشکلهاى ما پوستر این شهدا را هم چاپ کنند،منتشر کنند،پخش کنند، یادمان اینها را نگه دارند. نه، این موضوع اصلاً نباید فراموش شود؛ این کار کوچکى نیست. / امام خامنه ای 19 مرداد 90

+ سروده میلاد عرفانپور برای مسافر اربعین (+)

+ همه چیز راجع به مسافر اربعین (+)

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۰ ، ۰۰:۰۴
دوشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۵۱ ب.ظ

ترجمان واقعه عاشورا

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت :

در آستانه اربعین حسینی ... بیداری اسلامی در آئینه عاشورا

خدای عالمیان "ان الله لا یغیر ما بقـوم حتی یغیروا ما بانفسهم" (1) نازل می کند و این می شود نصب العین تمام حرکت های تاریخ ...

و در جای دیگر این پیامبر (ص) است که برایمان هدیه ای  به یادگار می گذارد که : هر کس پادشاه ستمکاری را ببیند که حرام های خدا را حلال شمارد و در میان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار نماید او با گفتار و کردار خود آن را تغییر ندهد و در مقابل آن ستمکار نایستد بر خداست که او را با آن ظالم محشور گرداند. (2)

این اصل از اسلام که به اصل مبارزه با ظلم و ستمگری معروف است تبدیل به الگویی می شود که بنای یک بیداری ست که تاریخ از روی سرمشقی که رسول امت آن را تدریس کرد  و امام امت در کارگاه عملی آن را در واقعه ای تاریخی در عاشورای 61 هجری به نمایش گذاشت  ، می تواند واحد "هیهات منا الذلة" را به نیکویی پاس کند ...

بیداری اسلامی آن زمان مفهوم پیدا می کند که جوامع اسلامی می شوند مصداق "یکفا فیه الاسلام، کما یکفا الاناء بما فیه"(3)  بدین معنا که اسلام واژگون می شود، همچنان که ظرف واژگون می شود و آنچه در آن است می ریزد و این یعنی  درست از زمانی که جامعه با ظاهر اسلامی از محتوا  تهی می شود و این برخی آیات و روایات است که به استعانت می آیند تا مردم به خواب رفته را بیدار کند و آنها ماشین حکومتی را از بیراهه ها به جاده ی اسلامی برگردانند ...

اگر رسول اکرم (ص) را بیدار گر کلیه مردمان بنامیم ، بطور خاص این امام حسین (ع) بود که سنگ بنای بیداری در جامعه اسلامی را گذاشت ... اسلامی که داشت در پی برخی کج فهمی ها به جاده ی انحراف کشیده میشد ... اسلامی که در غربت آقا امیرالمومنین (ع) و صلح مصلحتی آقا حسن بن علی (ع) داشت به فراموشی سپرده می شد و شاید بتوان گفت این امام حسین علیه السلام بود که پدر بیداری اسلامی شد ...

و چه نیکو استاد شهید مطهری به عوامل فنای ملت ها اشاره می کند که هیچ ملتی فانی نشد مگر به علت ظلم و بی عدالتی یا به علت فساد اخلاق یا به علت ترک امر به معروف و نهی از منکر یا به علت تفرق و تشتت (4)

و اینگونه است که وجه شباهت های عاشورا و بیداری اسلامی ِاین روزها رخ می نماید ... از ظلم و بی عدالتی حاکمان فاسد که در پوسته اسلام جا خوش کرده اند گرفته تا تفرقه بین مذاهب و حتی قومیت ها و محو شدن امر به معروف و نهی از منکر ... 

در این میان جهاد به یاری ایمان می شتابد و در ذهن ما تکرار می شود این حدیث که هل الایمان الا الحب والبغض ؟(5) که مرد میدان میخواهد نمایش تبرا و اینگونه شهادت اجر پیدا می کند ...

و مردم منطقه خوب فهمیده اند معنای این رجز امام حسین(ع) در روز عاشورا را که : القتل اولی من رکوب العار (6) کشته شدن از زندگی با ننگ و عار بهتر است. و این روزها وقتی عاشق شهادت بودن را از مردمی که غیرت اسلامیشان بیدار شده می بینیم ، شک نمیکنیم که ریشه های این بیداری را در صحرای کربلا باید جست ...

بیداری اسلامی هدف می خواهد ، هدفی به بزرگی رضایت خالق و در نظر نگرفتن مصلحت های نابجای مخلوق ...

بیداری اسلامی الگو می خواهد ، به شفافیت واقعه عاشورا که آدم هایش یا سیاهند یا سپید و هر که با حسین نیست بی شک علیه حسین است ...

بیداری اسلامی رهبر می خواهد ، به راهبری حسین بن علی که راه شناس باشد تا راه را از بیراه تشخیص دهد ...

بیداری اسلامی زهیر می خواهد تا در آن غبار بی بصیرتی حق شناس باشد

بیداری اسلامی رسانه می خواهد ، رسانه ای با اقتدار و عظمت زینب (س) که پیام رسان حماسه ها شود ... که واقعه عاشورا با آن همه وسعتش در کربلا می ماند اگر زینب نبود ...

عاشورا به عنوان پس زمینه در تمام جریان های حقیقت طلب جاری ست و بیداری اسلامی تکرار این جمله است که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ... و همیشه در تمام تاریخ ، مظلومی در جدال با ظالمی فریاد هل من ناصر ینصرنی بر می آورد ... و حبیب ها و زهیرهایی هستند که به کمک می شتابند و شمر ها و حرمله هایی که گلوله هایی از جنس حماقت بر گلو های مظلومانی می فشانند تا بذر کینه در دل حامیان مستضعفین بنشانند ...

و ما دلخوشیم به وعده صادقی که :

و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین ... (7)

و تا آنروز مسلمانان برچم مبارزه با ظلم را بر زمین نخواهند گذاشت ...

به امید آن روز ...

1. آیه 11 سوره رعد
2. بحارالانوار، ج 44، ص 381
3. خطبه 101 نهج البلاغه
4. نهضت حسینی ص 79
5. کافی ج 2 ص 125
6. لهوف سید بن طاووس، ص 215 و 221
7. آیه 5 سوره مبارکه قصص





+ توصیه می کنم که بسم الله بگویید و قلم به دست شوید در موضوع عاشورا و بیداری اسلامی

+ ممنون از تک تک دوستانی که در پست قبل وقت گذاشتند با وجود بک گراند سیاه که چشم رو آزار میداد مطلب رو خوندن و ما رو از نظرشون بهره مند کردن ... ممنون

+ مباحث پست قبل بعد از اربعین انشاءالله با راهکارهای دوستانی که بر مطلب صحه گذاشتند پیگیری می شود !

+ یک التماس دعای خیلی خیلی مخصوص برای دایی عزیزم که این روزها بد جور در بستر بیماری ست

+ در نهایت نظر شما در یک جمله درباره عاشورا و بیداری اسلامی ...
۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۰ ، ۲۱:۵۱
جمعه, ۱۶ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۰۱ ق.ظ

درد ِ دین یا دین ِ درد ؟

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

پیش نوشت:

سخنی با وبلاگنویسان ارزشی نویس ...

مطلب از آنجا شروع می شود که ما وبلاگ نویسان درد ِ دین داشتن را با دین ِ درد داشتن اشتباه گرفتیم ... درد دین داشتن یعنی دغدغه دین و ترویج آن و ممانعت از ترویج انحراف در دین داشته باشیم اما دین ِ درد یعنی دینی داشته باشیم که سراسر درد است و هیچ جای شادی برای آن تعریف نمی کنیم ...

راستی کدام یک صحیح تر است ؟!

وقتی حضرت آقا درجه افسری جنگ نرم را به عنوان یک دانشجو بر دوشمان گذاشت به عنوان یک سرباز برای دفاع از اسلام در این آشفته بازار فرهنگی چه کردیم ؟! 

از همان هایی شدیم که پای پست هایمان ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند را نوشتیم و سخن رهبرمان را درباره افسری جنگ نرم و وظایفی که بر دوشمان نهاده برای انتشار دین فراموش کردیم؟!

کار بعضی هایمان از وبلاگ نویسی شده در حوزه مهدویت متن های ادبی دلتنگی برای آقا و چرا نیامدی و انتظار هایی که نمی دانم حتی آوردن کلمه اش برای خودمان خنده دار نیست؟! ... وقتی امام می فرمایند اگر شیعیانمان به اندازه آب خوردنی ما را می خواستند ظهور وقوع پیدا می کرد بدانیم خیلی کارمان لنگ است ... اما در حوزه حماسه حسینی و عاشورا هم کار وبلاگنویسان شده روضه خوانی ... آخر برادر من ! خواهر من ! چقدر روضه ؟!! در این شکی نیست که حماسه عاشورا به واسطه همین روضه ها صدها سال است که دست به دست شده و به ما رسیده ... اما باور کنید روضه زیاد خواندن هم برای خواننده قساوت قلب می آورد وقتی در هفته ده ها بار روضه علی اصغر را برایت خوانند بار یازدهم گریه ات نمی آید ... منتظری یک چیز جدیدی به روضه اضافه کنند تا دلت بسوزد و اشکی روان شود ... مگر یک نوزاد را به چند نحوه و چند گویش می توان شهید کرد تا هر بار چیز جدیدی بدهد؟!!

شور و شعور دو بال یک پرنده اند که به اندازه مساوی از هر دو باید بهره جست ... !

این پست را نوشتم چون دلم می سوزد ، برای خودم ، برای تو ، برای حضرت آقا که یک تنه در مقابل دشمنان ایستاده به تنهایی و برای حضرت صاحب زمانمان -عج- که انتهای جاده ی انتظار نشسته منتظر سیصدو سیزده نفر که به پایان راه برسند ...

ما کجای این راهی که انتهایش آقایی منتظرمان است هستیم ؟ از همان هایی هستیم که نه تنها خودمان اول جاده نشستیم و هیچ تلاشی برای حرکت نمیکنیم و فقط کارمان شده پست هایی که جمعه ها در وبلاگمان ثبت میکنیم که آقا جمعه هم گذشت و تو نیامدی و نه تنها خود را مشغول به این حرف ها کرده ایم که جمعی دیگر را هم درگیر جملات زیبایی که تاثیر زودگذر دارد کرده ایم؟ ( و وقتشان را که میشد در نقل یک حدیث و انتقال یک مفهوم دینی گرفت به حرف های احساسی ادبی که محتوایی ندارد گرفته ایم؟!)

یا از آنهایی که خودمان بسم الله حرکت را گفته ایم و راهی جاده انتظار شده ایم اما قصد نداریم با تلنگر ها دیگران را هم همراه خود کنیم؟

یا گروه سومی که نه تنها در جاده خودشان در حرکتند با بصیرت دهی هایشان جمعی را به سمت انتهای جاده با خود می برند تا انشاءالله 313 نفری که باید به خط پایان برسند را زودتر برسانند ...


+ یک افسر جنگ نرم باید از تک تک وقایع روزانه پیرامونش باخبر باشد ... باید دغدغه داشته باشد ... باید مطالبه گر باشد ... دیروز مطلبی میخواندم در مورد اینکه پس از دویست روز هنوز برای طلبه  آمر به معروف که چندی پیش توسط جاهلان مضروب شده بود پرونده ای در دادگستری تشکیل نشده است( باتوجه به این که همان روزها در عیادت از ایشان توسط مقامات سیاسی و قضایی قول داده بودند که هرچه زودتر خاطیان به سزای اعمالشان میرسند تا درس عبرتی شود برای متجاوزان به امر واجب امر به معروف !) ... خب افسر جنگ نرم ما نباید من باب این قضیه قوه قضائیه را تحت فشار بگذارد؟ مطالبه گری کند ؟ ... در مملکت اسلامی ای که این گونه به امر به معروف بی توجهی شود باید فاتحه اسلامی بودنش را خواند!!

+ در همین راستا دوستانی هم هستند که واقعا دغدغه دین دارند دوستانی که وقتی وارد وبلاگشان میشوی مطمئنی دست خالی بیرون نمی آیی ... جا دارد تشکر کنم از آقا امیر حسین مدیر کانون تفسیر قرآن (+) و نویسنده وبلاگ تفسیر قرآن (+) که حسرت خادم القرآن بودنشان را می خورم و همین طور آقای بذر افشان که نویسنده وبلاگ مهتد (+) هستند و در راستای ترویج امر به معروف قلم می زنند ... به راستی خوب حق افسری جنگ نرم را ادا می کنند ...

+ در کل حواستان باشد خواننده از وبلاگتان که میرود بیرون یک مفهوم با ارزش را گرفته باشد که در مقابل ثانیه های حضور خواننده در وبتان مسئولید ! ( امام خمینی ره را خواب میبینند و ازشان می پرسند از سوال و جواب های شب اول قبر و ... چه خبر ؟ امام می فرمایند فقط همین قدر بگویم که برای هر باری که من در حسینیه جماران دستم را برای مردم تکان می دادم  - برای هر بارش جدا - از من سوال و جواب شد ... پس مگر می شود از نوشته های وبلاگی ما سوال و جواب نشود؟!)

+ ببخشید اگر لحن مطلب تند بود بعضی خوابند باید بیدارشان کرد ... اگر شما جزو بیدارهای عرصه ی جنگ نرمید خوشا به سعادتتان دست ما را هم بگیرید ...

+ حضرت آقا : شما افسران جوانِ جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى با جنگ نرمید.اینى که چه کار باید بکنید، چه جورى باید عمل کنید، چه جورى باید تبیین کنید، اینها چیزهائى نیست که من بیایم فهرست کنم، بگویم آقا این عمل را انجام بدهید، این عمل را انجام ندهید؛ اینها کارهائى است که خود شماها باید در مجامع اصلى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان، فکرى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان، در اتاقهاى فکرتان بنشینید، راهکارها را پیدا کنید؛ لیکن هدف مشخص است: هدف، دفاع از نظام اسلامى و جمهورى اسلامى است در مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى با یک حرکت همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جانبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى متکى به زور و تزویر و پول و امکانات عظیم پیشرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى علمىِ رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى. باید با این جریان شیطانىِ خطرناک مقابله شود.

+ اگر امکانش بود برایتان ، این مطلب را دست به دست بدهید برسد دست همه ...

+ قرار بود موضوع این پست حماسه عاشورا و بیداری اسلامی باشد که قسمت این شد ... انشاءالله پست بعدی !

+ و من الله التوفیق ...

۷۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۰ ، ۰۹:۰۱
يكشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۰، ۰۸:۳۰ ب.ظ

اوج وقاحت

" هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

کافی بود کلمه سارا به نشانه خطاب از دهان محسن بیرون بیاید تا سارا آب دستش است زمین بگذارد و به سوی محسن بشتابد!رابطه سارا و محسن سالها بود چنین عاشقانه دنبال می شد و بعد از ازدواج روز به روز محبتشان بیشتر شده بود ... عشقشان بین فامیل زبانزد بود ... 

وقتی محسن سارا را صدا می زد ، سارا هر کاری داشت رها می کرد و حرف محسن را گوش می داد و ثانیه را برای سخن گفتن با او از دست نمی داد !

.

.

.

بچه مذهبی بود ... حداقل ادعایش را در جمع داشت ... اصل دینش توحید بود و یگانه پرستی ... معشوقش باید خدا می بود و بس ... اما ... درست لحظه اذان که معشوق صدایش می کرد ، بی توجه مشغول هر کاری بود به همان کار ادامه می داد ... گاهی سر کلاس درس بود و گاهی مشغول صحبت کردن با تلفن ... گاهی ارباب رجوع داشت و گاهی وسط خیابان ... 

بچه مذهبی بود ... و حداقل ادعایش را در جمع داشت !

.

.

.

مقام معظم رهبری مد ظله : وقتی ندا می آید حی علی الصلوة ، این خیلی تجاهر و وقاحت می خواهد که خدا شما را به نماز بخواند و شما چشم در چشم دیگران بدوزید و توجه نکنید ... (کتاب یک سبد گل محمدی،محسن حدادی،ص96)

پس نوشت:

گفتم که الف گفت دگر گفتم هیچ ... در خانه اگر کس است یک حرف بس است


+ خودمان بشویم قاضی ... آیا عاشقیم ؟! آیا صدای اذان را که می شنویم به اولین مسجد نزدیک مراجعه می کنیم؟ ... آیا وقتی صدای اذان را می شویم کلاس درس را به مقصد نمازخانه دانشگاه ترک می کنیم ؟ آیا ...

+ مقام معظم رهبری در ارتباط با نماز می فرما یند : " در زمان ریاست جمهوری بارها جلسات هیآت دولت یا شورای جنگ را برای نما ز قطع کردم و به این اصل معتقد بوده و هستم که اگر کار به نماز بر می خورد ، باید کار را تعطیل کرد و نماز خواند ."

+ به پایان جشنواره فیلم عمار فقط دو روز مانده (+) وقتش را داشتید شرکت کنید!

+ سه نفر بیمار محتاج دعای سبز شما هستند ... برای شفایشان حمدی بخوانید!

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۰ ، ۲۰:۳۰
چهارشنبه, ۷ دی ۱۳۹۰، ۰۶:۴۴ ب.ظ

عبدالکریم یا عبدالشیطان؟

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

به بهانه نامه موهوم عبدالکریم سروش به مقام عظمای ولایت

در آستانه نه دی طرفداران جنبش معدوم سبز (اعم از زن و مرد) تمرین انشا می کنند و به هر بهانه ای توهمات و خزعبلات ذهنی خود را به روی کاغذ می آورند تا به اصطلاح بگویند جنبشی که برای ما مدت هاست مرده هنوز نفس می کشد ... و همین حرف های بی پایه و اساسشان مصداق " لیطمئن قلبی" مان می شود که مطمئن تر شویم تا جنبش معدوم سبز بادکنکی بیش نبود که در پشت القاب دروغین برخی دکتر ها و حتی آیت الله ها جا خوش کرده بود.

وقتی تئورسین این جنبش که به دکتر سروش معروف است و ما نمی دانیم دکترای خود را در کدام مکتب شیطان اخذ کرده است ، خودکاری با جوهر اسرائیلی بدست می گیرد و در حالی که خود تندیس بی ادبی ست در اوج گستاخی و بی ادبی به زعم خودش میخواهد درس ادب بدهد ، آدم باید "اعوذبالله من شر الشیطان الرجیم عبدالکریم" ، سر دهد ...

آدمی که بوی تعفن از پس ِ نوشته هایش که نماد تفکرات فاسدش است بلند است و آن را به کلام انوری و حافظ می آراید تا با آن خوراک تهی مغزان را فراهم کند ... کسی که نوریزاد را حر میخواند و همسر شهید حمید باکری هم که شاگرد مکتب اوست آن را تکرار میکند ...!

همین آدم می آید و در نامه به مقام عظمای ولایت امام خامنه ای مدظله العالی می نویسد : "ولایت فقیه البته نه شرعاً اعتبار دارد نه عقلاً وکثیری از فقها وعقلا با آن مخالفند" و البته قبل تر از آن منتظری  را اعظم و افقه فقیهان می خواند !!

برای چنین کسی که خانه اش از پای بست ویران است (وقتی افقه فقها را منتظری می داند) چطور میتوان توضیح داد نظر مرحوم بحرالعلوم  را که درباره ولایت فقیه می گوید :  تمام اختیارات حکومتى معصومین(علیهم السلام)، در عصر غیبت، به فقیه جامع الشرائط تفویض شده است . یا سخن شیخ انصاری که در این باره می گوید : اطلاِ ادله حکومت فقیه، به ویژه روایت نصب فقیه که از امام عصر ـ روحى له الفداء ـ وارد شده است، فقیه را در زمره اولى الامر قرار داده است که اطاعت از آنان را خداوند، بر ما واجب نموده است.

برای چنین کسی چگونه می توان روایت کرد داستان  "عتاب بن اسید" حاکم بیست و یک ساله شهر مکه را که پس از فتح مکه ، حضرت رسول صلی الله علیه و آله وی را حاکم آنجا قرار داد و تمامی تصمیم گیری ها را به ایشان سپرد و در نامه ای خطاب به مردم و بزرگان مکه نوشت: او (عتاب بن اسید) در دوستی ما و دوستی دوستان و دشمنی دشمنان ما بزرگ‌تر است. از این رو، او را امیر شما قرار دادیم. هر کس او را پیروی کند، خوشا به حالش و کسی که با او مخالفت کند، خدا او را از رحمتش دور می‌کند...

برای چنین کسی که قبلا پیامبر اسلام را همانند شاعری دانسته بود که الهامات الهی را با دانش محدود به عصر خود به صورت قرآن درآورده نه می توان از پیامبر گفت و نه از حدیث استعانت جست ... برای وی حتی نمی توان برای داشتن این اظهارات متاسف بود ... اینجا تنها جای تاسف برای کسانی ست که سروش را دکتر می خوانند و همین طور کسانی که رد پای تفکرات فاسد سروش در پشت نامه هایشان مشهود است .(رجوع شود به پست قبل!)


پس نوشت :

روز نهم دی ، روز بصیرت ، روز تجدید بیعت با ولایت گرامی باد ...


+ این مطلب در جام نیوز (+)

+ اعوذ بالله من شر نفسی ...

+ دیروز همایش مهدویتی برگزار شد در دانشگاه تهران با موضوع شباهت ها و تفاوت های قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام با قیام حضرت مهدی عجل الله با حضور حاج آقا پناهیان ... سخنرانی را می توانید از اینجا دانلود کنید(+)

+ دیروز مراسم تقدیر از عوامل سریال شوق پرواز و خانواده شهید بابائی هم در دانشگاه تهران برگزار شد ، از حاشیه های این مراسم این بود که شهاب حسینی برای ادای احترام بر عکس شهید بابائی بوسه زد که با تشویق حضار روبرو شد ... جزئیات و عکس های این مراسم را از اینجا ببینید (+)(+)

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۰ ، ۱۸:۴۴
جمعه, ۲ دی ۱۳۹۰، ۰۵:۳۸ ب.ظ

چو ولی فقیه نباشد تن من مباد

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

پیش نوشت:

بهانه های این پست اولا نامه نگاری امیرانی (همسر شهید حمید باکری)به نوری زاد و پاسخ کوبنده همسر شهید عابدی به وی و ثانیا حضور در موج وبلاگی نه دی البته بدون فراخوان توسط وبلاگ آب و آتش بود

امیرانی (همسر شهید حمیدباکری) از شوهرش در نامه به نوری زاد اینگونه مینویسد : "عاشقانه لباس سبز پاسداری اش را دوست می داشتم. پاسداری که دروغ نمی گفت. غیبت نمی کرد. تهمت نمی زد. او و دوستانش مصداق آیه ی شریفه اشداء علی الکفار رحماء بینهم بودند .عاقلانه تصمیم می گرفتند و عاشقانه عمل می کردند ."

و من نمی دانم امیرانی چند بار وصیت نامه شوهرش را خوانده است ... وصیت نامه ای که برای او جز حرف چیزی نبوده و اصلا سعی در به عرصه عمل درآوردن آن نداشته است وقتی حمید باکری در وصیت نامه می نویسد:  " یقین بدانید تنها اعمال شما که مورد رضایت خداوند متعال قرار خواهد گرفت اعمالی است که تحت ولایت الهی و رسولش و امامش باشد بنابراین در هر زمان و هر موقعیت همت به اعمالی بگمارید که مورد تائید رهبری و امامت باشد ..." 

و در جایی دیگر این شهید بزرگوار توصیه می کند : "رساله امام را دقیق خوانده و مو به مو عمل نمائید ... " و این امام ، امامی ست که گفت اگر دیدید جایی دشمن برایتان دست و سوت زد بدانید سر در راه باطل گرفته اید و می تازید و در ایام فتنه دیدیم که برای موسوی و جنبش سبز و عناصر آن ،جز منافقان و مستبدان عالم از آمریکا و انگلیس گرفته تا اسرائیل منحوس و غاصب کسی دست نزد و وی را تشویق نکرد...

ازحرف های امیرانی (که این روزها کمتر دوست دارم به حمید باکری منتسبش کنم از بس به همسرش شبیه نیست)در نامه به نوری زاد این بود که وی را حر خوانده و نوشته : "برادر بزرگوار، شجاعت شما ستودنی است. بخاطر این که مانند “حُر” انتخاب بجایی کردید!! " و همسر شهید عابدی بسیار نیکو و کوبنده جواب داده تا همگان بدانند که همسران همت و باکری تنها دو تن از همسران شهید از میان همسران بیش از دویست هزار شهید انقلاب اسلامی(که حامیان این انقلاب همچنان میباشند) هستند که البته باید گفت برتری نظری و البته عددی به سایر هم نوعان همسر شهید خود ندارند ... و خرسندیم که همسران شهیدی چون شهید عابدی پیدا می شود که در این روزگاری که غبار فتنه چشم خیلی ها را کور کرده با عینک بصیرت ، به اطراف خود دقیق و عادلانه نظر می اندازند و آن را  تحلیل می کنند.

همسر شهید عابدی در بخشی از نامه در پاسخ به این بخش از صحبت های امیرانی نوشته : بنده برخلاف شما آقای نوری زاد را نه تنها حر نمی دانم بلکه پست تر از حرمله می دانم که وقتی عرصه را بر ولی خود تنگ دید نه تنها به دفاع از او برنخاست بلکه برای عقب نماندن از ملک ری و غنائم دیگر از هنر تیراندازی خود نهایت استفاده را کرد تا بهتر از شمر و سنان و عمر سعد تیر به قلب ولی زمان بنشاند. 

من امثال نوری زاد را پست تر از مسعود رجوی و رضا پهلوی می دانم چون در حالی که به اذعان خودش در آغوش گرم پدر آرمیده بود خنجر از آستین به در آورد و در سینه پدر فرو کرد.

در بخش دیگری از این نامه این بانوی بزرگوار خطاب به امیرانی می نویسد: "خانم امیرانی بنده برخلاف شما و آقای جوانفکرمعتقد نیستم که آقای میرحسین را دشمن در ترشی نگه داشته بود و او را به ترشی تشبیه نمی کنم. من او را به ماری سمی تشبیه می کنم که در آستین نظام پرورش یافته بود تا در روز موعود زهر خودرا بریزد و به خیال خامش نظام را از پای در آورد اما مردم ما در روز ۹ دی این مار را زیر پای خود له کردند..."

و اما نه دی :

نهم دی سالروز به عرصه نمایش درآوردن این که هنوز انقلاب اسلامی ایران مردمی می باشد ، است ... انقلابی که می خواستند نشان دهند این روز ها دیگر بین مردم جایی ندارد ... می خواستند نشان دهند مردم ازین حکومت به اصطلاح خودشان آخوندی زده شده اند و این نوع حکومت را برنمی تابند اما حضور میلیونی مردم نشان داد که :

چو ولی فقیه مباشد تن من مباد ...


پس نوشت:

و من با این نامه ها فهمیدم که هر چه راه حق پیمودنش سخت است و سربالایی دارد بر خلاف آن راه باطل سرپایینی ست و وقتی در آن بیفتی هیچ چیز جلودارت نخواهد بود و خواهی تاخت تا به اوج سقوط برسی حتی اگر همسر شهید باشی!

+ این مطلب در ندای انقلاب (+)

+ متن کامل نامه همسر شهید عابدی خطاب به همسر شهید حمید باکری را از اینجا بخوانید : (+)


۲۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۰ ، ۱۷:۳۸