جنجال یک سکوت

پیوندها

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۰ ثبت شده است

يكشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۰، ۰۹:۰۷ ب.ظ

حلالم کنید

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

""روز قیامت که می رسد ، به اندازه یک کاسه خون می گذارند جلوی شخصی میگویند تا جواب این را ندهی نمی توانی از این جا بگذری.طرف می گوید : من در دنیا زورم به یک مورچه هم نمی رسید ... این خون چیست که باید بخاطرش پاسخ بدهم؟

می گویند : روزی از شخصی نزد حاکم  بدگویی کردی ... چند نفر دیگر رفتند آنها هم بدگویی کردند تا حاکم وی را کشت ... این مقدار از خون او سهم بدگویی توست که اگر بدگویی نمی کردی ، بدگویی ها به حد نصاب قتل نمی رسید و حاکم او را نمی کشت ...""

همین روایت کوتاه باعث میشود دل آدم بلرزد و ذهنش از گذشته اش آشفته شود ... در روز چقدر حرفی زدیم که دیگران را درگیر حرف هایمان کردیم؟ ... چه نگاه هایی که دلهایی را لرزانده ... دلهایی را از خدا دور کرده ... اخم هایمان ... لبخندهایمان ... وای ... چه کوله بار سنگینی را داریم از گناه به دوش می کشیم از آن طرف خیال میکنیم جزو بهترین بنده های خداییم ... توقع هم داریم تا دستمان را بردیم برای دعا بالا ... خدا حاجت هایمان را در کوتاه ترین فرصت بگذارد کف دستمان ... !

پس نوشت:

تو از کسانی که اذیتت کرده اند بگذر تا خدا هم کاری کند که کسانی که اذیتشان کرده ای از تو بگذرند (حاج آقا دولابی)


+ همین پست بهانه ای می شود برای طلبیدن حلالیت :  به رسم همیشه با پایان سال شروع به خانه تکانی کردم ... به خانه دل که رسیدم دیدم باید از خیلی ها حلالیت بطلبم …خواننده های عزیز جنجال! حلالم می کنید؟ اگر حرفی زدم که به کسی برخورده ، اگر وقت عزیزتان را با برخی حرف ها گرفتم ... اگر برای حقیر نظر گذاشتید و وقت نکردم متقابلا سر بزنم ... اگر جوابی تند از من شنیدید و هزاران اگر دیگر ... آنقدر کوله ام سنگین هست که دیگر توان به دوش کشیدن این را ندارم ... حلال کنید

+ امروز فهمیدم گاهی وقت ها خدا یک نارنجک را وسیله می کند تا جان یک نفر را نجات دهد ...

+ روایت این پست به نقل از استاد انسان شناسی مان است

+ این فیلم هم باشد برای آنهایی که دیدار با جانبازان را از دست دادند  (+

+ سال خوبی بود بحمدالله برای ما ... البته اگر از گناهانی که کردم چشم بپوشم ... خیلی از اتفاقات برای اولین بار در زندگی ام رخ داد و مسیر زندگی ام عوض شد ... با نگاه خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها

+ سال خوبی برای تک تک خواننده های خاموش و روشن جنجال آرزومندم ... اول فروردین جنجال یک سکوت دو ساله می شود ... انشاءالله که بتوانیم با جنجال یک سکوت سال جدید را در راه رضای خدا کیبورد به دست شویم ...
۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۰ ، ۲۱:۰۷
چهارشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۰، ۱۰:۰۵ ب.ظ

بوی عیدی

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت :

می نخورده کی توانی وصف مستان را کنی ؟ گر سوالی ست ز مستی ، تو ز جانباز بپرس

تازه ازجنوب برگشته باشی ، خودت را آنجا جا گذاشته باشی ، هویتت را گم کرده باشی ، در جای جای زندگی ات ، شهرت ، اطرافیانت ، دنبال رد پای شقایق ها بگردی ، دنبال کسانی که نشانی هایی از خاکریزها را با خود داشته باشند ، دنبال فرشته هایی که دست تو را بگیرند وبه کهکشان خاطراتشان ببرند تا بویی از بهشت را استشمام کنی ...

در این روزها که عشق مفقودالاثر است و دل تفحص میکند تا ردپایی از آن بیابد از بس مین های تظاهر به عشق در مسیر حق جا خوش کرده ... برایت ایمیل دعوت به دیدار با مظلوم ترین شهدای زنده می رسد ... همین کافی ست تا بهانه جور شود که چهارشنبه عصر ، قید کلاس اخلاق حاج آقا پناهیان و حاج آقا صدیقی را بزنی و راهی شوی تا واحدهای عملی اخلاق را بگذرانی نزد کسانی که اسطوره های دورانند ، همان هایی که در مکتب عشق انسان شناسی کرده اند و در خنثی سازی مین های تظاهر برایت استادی می کنند... 

و اما روایت :

آخرین چهارشنبه سال است ... ساعت سه قرارمان با بچه های سایبری جلوی بیمارستان اعصاب و روان نیایش ... مکانی که جانبازان عزیزمان را در آغوش خود دارد ...

راس ساعت میرسم ... اکثر بچه ها نرسیده اند ... نیم ساعتی منتظر می مانم ... چند جانباز در محوطه قدم می زنند ... یکی شان می آید تسبیح می خواهد ... دفعه قبلی هم که رفتیم ، بود و همین خواسته را داشت ، یادم مانده بود این بار که می روم یک تسبیح برایش ببرم ... یک تسبیح سبز ... هدیه کردم ... جانباز دیگری آمد مشغول صحبت شدیم ... بعد از نیم ساعت وارد ساختمان شدیم وارد سالن کارورزی ... یکی دو نفر از مسئولین شروع به صحبت کردند و گفتند و گفتند ...گفتند از اینکه حواسمان باشد برای ما این ها جانشان ، روحشان ، عقلشان را در طبق اخلاص گذاشته اند ... گفتند ازینکه اینها از گناه عصمت دارند و ...

کم کم باید وارد آسایشگاهشان میشدیم ... تعدادمان زیاد بود ... هر کدام از بچه ها سراغ جانبازی رفته بودند ، جانبازی در سالن شروع به نجوای دعای فرج کرد و بچه ها را با خود هم صدا کرد ... وقتی دعایی را از سرباز امام زمان.عج که سابقه روشنی در لبیک به هل من ناصر ینصرنی امام زمانش دارد میشنوی ... احساس میکنی که چقدر به استجابت نزدیک است ... 

در سوی دیگر جانبازی دفتر شعرش را باز کرده بود برایمان زمزمه کرد تفالی که به حافظ زده بود را ... گوشه ای دیگر جانبازی بر روی تخت نشسته بود ... بچه ها دورش را گرفته بودند ... به ما توصیه کرد از حدیث کساء غافل نشوید ... چشم هایش بغض داشت وقتی گفت هنوز هم آدم های خوب وجود دارند مثل شما ، وقتی که اشاره به چادری که روی سرمان بود کرد و گفت : شما فاطمی هستید چون چادر حضرت زهرا.س را بر سر دارید ... و من خجالت کشیدم ... از خودم ... که چادر حضرت زهرا.س به سر دارم اما زهرایی نیستم ...

آقایی دعوت شده بود که کارهای طنز انجام دهد تا شب عیدی ثانیه های شادی را برای این یادگاران به جای بگذارد ... و آنچه دلم را می آزرد جانبازانی بود که در هیاهوی شادی و خنده به گوشه ای خزیده بودند و ...

ثانیه ها از دست مان در رفته بود از لذت هم صحبتی با این فرشتگان تا وقتی که حراست خواست آنجا را ترک کنیم و لحظه آخر صحبتی که به آتش کشیدمان وقتی ما عذر خواهی میکردیم که اذیت شدند بخاطر حضورمان به ما می گفتند زحمت کشیدید ... و من در خودم ذره ذره آب میشدم که اگر این وظیفه ای که امروز انجام دادیم زحمت است پس کاری که آنها برایمان کردند چه نام دارد ... 

پس نوشت:

آدم به یک جایی می رسد که سرش را بیاندازد پایین و سکوت کند برایش بهتر است


+ برای ساعتی بهشت را به ما دادند اینبار به بهانه نه به بها ... از دستشان رفت آنهایی که نیامدند ...

+ عیدی خوبی نصیبمان  شد امسال ...

+ ممنون از رفیقمان بابت عکس ...

+ لینک های پیشنهادی مربوطه : گزارش تصویری خبرگزاری فارس (+) / گزارش جالب در گوپلاس (+) / روایت حاضرین از دیدار (+) و (+) و (+)

+ برای دایی ما دعا را دریغ نکنید ... مهمان ICU هستند این روزها ...

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۰ ، ۲۲:۰۵
شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۰، ۰۷:۳۱ ب.ظ

انتهای جنون

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

پیش نوشت:

مرا کشت خاموشی لاله ها ...

آنان که دریا را دیده اند 

زان پس آب را بزرگتر می نویسند ...


+ پست بعد از اولین سفر راهیان "باید" کوتاه باشد ،سعی کنید بفهمید حالم را ، من از انتهای جنون آمدم ...

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۳۱
يكشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۰، ۱۲:۳۶ ب.ظ

قافله عشق

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

چون شد آن ایمان و باورهای ما / خاک شهر کوفه بر سرهای ما / فرق دارد کوفه بس با کربلا / ما کجاییم و شهیدان در کجا

وقتی موقع خداحافظی با بچه ها می گویم بار اولم است که جنوب می روم ، زل می زنند در چشمانم و دنبال رد شوخی در صحبت هایم می گردند.

وقتی یقین پیدا می کنند که کاملا جدی گفته ام ، سفره ی دلشان از خاطرات جنوب را پهن می کنند جلوی چشمانم ، از شلمچه می گویند و از طلا بودن طلائیه ، در گوشم می خوانند و ماادرئک فکه ؟ و ازشب های بی نظیر گردان تخریب روایت می کنند ... و من همچنان درک نمی کنم حرف هایشان را ... فقط عطشم برای رفتن بیشتر می شود ....

معجزات خاک های جنوب آنقدر زیاد هست که بتواند چشم های حاج آقا پناهیان را موقع تعریف خاطراتش از آن دوران و خاک در افتتاحیه اردوی جنوبمان سرشار از بغض کند و مرا دلتنگ جایی کند که هرگز ندیده ام ... جایی که آسمان به زمین نزدیکتر است ...


+ چه کسی می خواهد، من و تو ، ما نشویم؟ خانه اش ویران باد ... آن کسی که می خواست ، من و تو ، ما نشویم ، من و تو ، ما شدیم و ، خانه اش ویران شد ... حماسه حضورتان مبارک ... کاش مسئولین میفهمیدند که اگر مردم در انتخابات شرکت میکنند بخاطر پایبندی به اسلام ونظام و ولایت فقیه است نه آنها

+ جایتان خالی 4 شنبه دیدار رهبری بودیم ... شارژ روحی شدیم شدیدا ...

+ این فایل صوتی را گوش ندهید از دستتان رفته ، از ما گفتن بود! (+)

+ انشاءالله فردا برای اولین بار عازم جنوبیم... جایی که تعریف زیاد شنیده ایم اما تا کنون به علت کم سعادتی نصیبمان نشده ... میرویم تا شنیده هایمان رنگ دیدنی به خود بگیرد ... حلال بفرمائید ... توصیه خاصی هم دارید شدیدا مشتاق شنیدنیم ... یاعلی.ع
۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۳۶
سه شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۰، ۰۹:۲۳ ب.ظ

ای عشق

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

در این شلوغ پلوغی ها و تبلیغات و تخریبات انتخاباتی فراموش کرده ایم ذکر اللهم عجل لولیک الفرج را ... 

ای چـشـمه نـور ! انشعاباتت کو؟!

ای خانه ات آبـاد ! خـراباتـت کو؟!

در شهر نشانه ای زتبلیغ تو نیست

ای عشق ! ستاد انتخاباتت کو..؟!

پس نوشت:

بقیة الله خیرا لکم ...


+ یک هفته است هر شب می نشینم پشت سیستم که یک پست انتخاباتی بذارم ، نمیشه ... الان شد ... با بوی گل نرگس!

+ من باب تخریب های انتخاباتی : من یاد گرفته ام که حزب دیگری را زیر دست و پا له نکنم تا حزب نزدیکتر به تفکر خودم را بالا بکشم ...

+ من باب جبهه بازی ها : یاد گرفته ام هر لیستی خوب و بد دارد ، لیستی به انتخابات نگاه نکنم

+ لینک های پیشنهادی: اخلاق انتخاباتی در کلام شیرین حاج آقا قرائتی (توصیه میکنم نگاهی بیندازید) (+) / رای سفید در قیامت (+) / لیستی رای بدهیم یا ندهیم؟ (+) / شما هم شرکت کنید در : مسابقه بزرگ انگشت جوهری (+)

+ شاید قسمت شد فردا رفتیم دیدار حضرت ماه!

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۰ ، ۲۱:۲۳