جنجال یک سکوت

پیوندها

۷ مطلب با موضوع «ســفـرنـامه ها» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۳۶ ب.ظ

دوباره مرغ دل من هوای کربلا داره

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت :

کرببلای ایران ... شش گوشه خوزستان ... مظلوم حسین جان

نام : گمنام

تاریخ تولد : 14 اسفند 91

محل صدور گذرنامه : گلزار شهدای امام زاده علی اکبر چیذر

مقصد : کربلای ایران

نام صادرکننده گذرنامه : شهید مسعود علیمحمدی

gozarname


+ یاد سال گذشته به خیر ...حوالی اروند بودم که برایت پیامک فرستادم که "کجا جانباز شدید؟" ... جواب دادی : "منطقه ای بین بهمن شیر - اروند کنار و فاو در عملیات والفجر 8 اسفند 64" ... پیامکت را هنوز دارم اما خودت را دیگر نه ... امروز دقیقا 4 ماه و ده روز از نبودنت می گذرد ... شادی روح دایی عزیزم صلوات.
+ صبح از خانه که میزدم بیرون گمان نمی کردم عصر برای اولین بار نصیبم شود زیارت امامزاد علی اکبر چیذر و زیارت مزار شهدای گرانقدر علمی دکتر علیمحمدی و احمدی روشن ... افتتاحیه اردوی جنوبمان را با خوش سلیقگی انداخته بودند چیذر ... آخرش هم گذرنامه های سفرمان را دادند ... پای گذرنامه هر کسی نام شهیدی بعنوان امضا خورده بود و من دعوت شده ی شهید علیمحمدی بودم ... حلالمان بفرمائید!
+ برای ایام فاطمیه یک نمایشگاه بزرگ حضرت زهرا سلام الله علیها داریم ... اگر تمایل داشتید خادم این نمایشگاه بزرگ باشید بسم الله ... کامنت بگذارید تا از جزئیات باخبرتان کنم
۲۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۳۶
جمعه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۱۲:۰۰ ب.ظ

سفرنامه عاشقی.سکانس ششم.مسجد شیعیان در مدینه

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

آرام وارد میشوی...توقع مواجه شدن با چنین محیط زیبایی را نداری،از همان ابتدا غرق در آرامش میشوی

چند روزی بود دلت پرپر شنیدن بانگ "اشهدان علیا ولی الله" بود

در دل دل دلواپسی ات دوست داشتی سر بر تربت سیدالشهدا بگذاری تا آرام شوی

وقلبت انتظار قنوتی دیگر در نمازت را میکشید تا زیر لب زمزمه کنی

"اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن..."

و با قدم نهادن در این مکان مقدس خدا به یکباره مجددا همه این نعمت ها را روزیت میکند تا شاید شکرگزار باشی!

نماز دلنشینی را اقامه میکنی...نمازی که همه دست به سینه روبروی معبودشان نمی ایستند،نمازی که پس از حمد صدای آمین نمی شنوی...

ونمازی که با سلام گفتن در پایان نماز آیه زیبایی میشنوی:

" ان الله وملائکته یصلون علی النبی...یا ایها الذین امنوا صلوا علیه وسلموا تسلیما"

وتو چنان شوق زده ای که سه بار بلند فریاد میزنی:

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

پس نوشت:

نمیدونم چه حکمتی بود که تو این مسجد آروم بودم...خیلی آروم!


+ سکانس اول/ سکانس دوم/ سکانس سوم / سکانس چهارم / سکانس پنجم

+ مسجد شیعیان مدینه مهم ترین مسجد شیعی ست در مدینه که نمازگزاران آن شیعیان هستند و هنگام نماز خوندن در اونجا احساس میکنی داری در ایران نماز میخونی...چند سالیست که زائرین مدینة النبی از آنجاهم بازدیدمیکنند ونمازی را به جماعت اقامه میکنند...

+ دیروز در نمایشگاه کوچه های بنی هاشم روایت گری بیت حضرت زهرا(س)رو بر عهده من گذاشته بودند...روایت پشت درب خانه و مسمار و قتلگاه حضرت محسن و محل تغسیل بانو دل میخواست...که ما...

+ این الطالب بدم الزهراء....؟!

+ بی ربط نوشت: گویا سه شنبه بعد تیم پرسپولیس با یکی از تیم های عربستانی بازی داره قراره کسایی که میخوان برن ورزشگاه با پرچم یمن و بحرین برن(علاوه بر پرچم پرسپولیس وایران)خیلی طرح خوبیه...گفتم بگم اطلاع رسانی کنید به هرکی میخواد بره...به نقل از وبلاگ طنز نوشته های بسیجی دانشجو

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۲:۰۰
دوشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۰، ۰۹:۴۳ ب.ظ

سفرنامه عاشقی.سکانس پنجم.قدم زنان درمدینه

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

یاعلی!رفتم بقیع اما چه سود؟...هرچه گشتم فاطمه آنجا نبود...

بوی غربت در تک تک سلول هایت نفوذ میکند

فقط چند دقیقه زمان احتیاج داری تا ببینی حتی دیگر نای اشک ریختن هم نداری،چه رسد به اینکه ثانیه های دیگری را پشت این میله های نفرین شده بایستی

دوست داری فقط چندلحظه سرت را برسنگ های کنار قبرستان بکوبی تا آرامش از دست رفته ات را باز یابی

اما در نهان به خود افتخار میکنی ،که چنین رهبران صبوری را برای راه پرپیچ وخم زندگی ات انتخاب کرده ای وافتخار میکنی که تو خود را پیروشان میدانی هرچند شاید فقط در کلام این گونه بوده باشد...

بازمی گردی و در مدینه قدم میزنی ...

گوش هایت آنقدر لبریز گناه شده که صدای آه وناله فاطمه (س) که در کوچه های بنی هاشم می پیچدرا نمی شنود

شاید هم علی (ع) دست مهربانی اش را روی دل سیاهت کشیده تا مبادا صدای زهرایش را وقتی که پهلویش بین در و دیوار ماند بشنوی چون می دانسته طاقت درک حتی یک ثانیه ازآن ثانیه ها را نداری

آنقدر برای درک آن بانوی بانوان عالم کوچکی که حتی نباید بدانی پیکر اسوه زنان عالم زهرای اطهر(س)کجا آرام گرفته

یا علی رفتم بقیع اما چه سود

هرچه گشتم فاطمه انجا نبود

یا علی قبر پرستویت کجاست

قبرآن گل خوش بویت کجاست

هرچند شاید اگر میدانستی پریشانی خاطرت چندبرابر میشد...بودی ومی دیدی مثل ائمه بقیع چه رفتاری با آن مزارپاک میکنند

شاید خواست پیامبر بود که هتک حرمت به مزار تندیس پاکی را نبینی...


+ سکانس اول/ سکانس دوم/ سکانس سوم / سکانس چهارم

+ نزدیک به چهار ماه فاصله افتاد بین سکانس چهارم وپنجم...عذرخواهیم!

+ کم کم ایام فاطمیه شروع میشود...مدینه و بقیع و ...

۴۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۰ ، ۲۱:۴۳
پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۸۹، ۰۱:۳۰ ب.ظ

سفرنامه عاشقی.سکانس چهارم.غربت بقیع...

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

سلام من به بقیع و چهار قبر غریبش...

قطعه ای از دلت راکنار درب بیت الزهراء جا میگذاری واز حرم خارج میشوی...روبسوی بقیع..!

قصد قطعه ای دیگر از رضوان را میکنی وباپاهای لرزان سمت بقیع میروی

دلت میخواهد که هرآنچه قبلا از بقیع شنیدی تنها رویا باشد...آرزو میکنی ۴ گنبد طلایی را مقابلت ببینی

به پایین پله ها می رسی با خود میگویی وقتی به بالای پله ها برسی چشمانت مشاهده گر عظمت بارگاه ۴ رهبر است

اما وقتی گام برآخرین پله می نهی،نگاهت فقط نظاره گر تلی خاک است و۴ قطعه سنگ...

نمی خواهی باورکنی که ۴ گنبد طلایی فقط آرزویی بود که لحظاتی قبل آنرا از دل گذراندی

اینجا واقعیت است....حقیقت ،حقیقتی باور نکردنی!

به هزار امید در طلب آرامش کنار میله ها می روی اما آنچه مهمان سفره دلت میشود جام هایی ست از غم

اینجا....تنها جرمت،مخصوصا اگر خانم باشی عاشق بودنت است وبس...وبهای این عشق هم میله هایی ست که میان تو ومعشوقت فاصله می اندازد

این جا...رویاها سبز نیست،رنگ خاک است،این جا...غربت تو لابه لای غربت پیشوایانت گم میشود،این جا...حتی آسمان هم جرئت ندارد آبی باشد،این جا...اگر انسان باشی مجبوری اشک بریزی

حتی اگر ذره ای از الفبای انسانیت روی لوح دلت به جای مانده باشد...!


+سکانس اول / سکانس دوم / سکانس سوم

+مختارنامه ی این هفته...ومن تازه دارم می فهمم غربت مسلم را....!

+فردا ... شروع موج وبلاگی حجاب وعفاف

۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۸۹ ، ۱۳:۳۰
يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۸۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ

سفرنامه عاشقی.سکانس سوم.روضة النبی...

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

منتظری تا درب روضه النبی را باز کنند تا تو بدون زحمت قدم روی قطعه ای از بهشت بنهی

در کنار ستون توبه بایستی وبرای هزارمین بار توبه کنی:

"صد بار اگر توبه شکستی باز آ...."

در اینجا باید به چشمانت بیاموزی که فقط در برابر معبودش سیل جاری سازد

و از زبانت بخواهی که جز از او چیزی نخواهد

در سرزمینی قرار گرفته ای که مردمانش تبرک شدن دست ها به ضریح را عین کفر می دانند

پس مجبوری بایستی واز دور فقط چشمانت را از وجود درب خانه رسول ا... ،ضریح دلربایش، خانه بانو فاطمه(س)،منبرومحراب پیامبر(ص)و....متبرک گردانی

حقا که این مردمان نادان، وارثان همان نامردان اند

اکنون نزدیک درب بیت الزهراء هستی در قربت جایی که محراب تهجد می نامندش

جایی که رسول الله از بهترین ثانیه های عبادتش را در آنجا گذراند

در همین حین یاد درب سوخته بیت الزهراء سلول های وجودت را به آتش می کشاندوبه یاد مظلومیت علی می افتی که با دستی بسته شاهد این ماجرا بود

جان پیامبر میان در و دیوار پهلو شکسته می شود

تنها سخنی که در این میان آرامت میکند لعن مسببین این حادثه است

"لعن الله الظالمین من الاولین والآخرین"

پس نوشت:

بانوی بی نشان/ضریح گمشده/غربت/ستون حنانه/دلتنگی/محراب تهجد/ضریح سبز/ستون توبه/....


+رفتنمان به روضة النبی قصه هایی داشت....وقتی مجبور بودیم بدویم! تا بتوانیم دو رکعت نماز پشت ستون توبه بخوانیم...از صدقه سر شرطه های عرب و لطف خاصی که به زنان ایرانی داشتند!!

+سکانس اول / سکانس دوم

+شهادت جوادالائمه تسلیت...


بعدا نوشت:صرفاجهت اطلاع!!

تو مملکت ما تا بیای یه جای کار رو درست کنی مسئولین لطف میکنن میزنن یه جای دیگه رو داغون میکنن...یه دفعه می بینی دانشگاه آزاد رو وقف کردن رفت....الانم که....زحمت تصویب پذیرش دانشجوی پولی در دانشگاه های دولتی رو کشیدن....وقتی این عکس رو ببینی دیگه از تصویب یه همچین قانونایی تعجب نمیکنی!!

اصلا چرا بچه پولدارا رو زحمت میدن هر روز مجبور باشن برن تا سر کلاس؟همون اول مدرک رو بدن پولشو بگیرن خیال ملت راحت بشه دیگه...

دعوتتون میکنم به دیدن لینکای زیر:

فحشا عاقبت پذیرش دانشجوی پولی / تصویب پذیرش دانشجوی پولی در دانشگاه دولتی / جذب دانشجوی پولی تبعیض در حق محرومان است / جذب دانشجوی پولی با وجود معضل بیکاری فارغ‌التحصیلان غیرمنطقی است

۳۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۸۹ ، ۱۱:۰۰
يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۸۹، ۱۰:۲۳ ق.ظ

سفرنامه عاشقی.سکانس دوم.اولین حضور سبز...

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

درگیر ودار این فکر که کجا هستی وچرا اینجا هستی وارد صحن حرم نبوی میشوی

اولین چیزی که چشمانت را نوازش می دهد قبه الخضراست

اینجاست که می فهمی مدتیست رنگ آرزوهایت سبز رنگ بوده وخود خبر نداشتی

وبه یاد می آوری که تندیس رویاهایت جامه عمل به تن کرده

و در روز میلاد پیامبر امید(ص) دستانت هرچند از دور محو میله های سبز ضریحش شده

وچه سعادتی برتر از این؟...

پس تو اکنون برگزیده خدا ورسولش هستی...پس مغرور باش ...به خود ببال!

 

دوست داری دست بر گردن ثانیه ها بیاندازی تا آنها را هم از نعمت حضور در چنین مکان مقدسی سرشار کنی

آنقدر در صحن می چرخی تا بتوانی از باب علی(ع) وارد حرم امن شوی

نا خودآگاه حدیثی به یادت می آید:"انا مدینه العلم وعلی بابها....."

وآنها چه زود سفارش پیامبر را فراموش می کنند.

چه زیبا که از باب علی وارد حرم پیامبر میشوی شاید این یعنی تجدید پیمان!

نگاهت که به ستون ها وسقف حرم می افتد کم کم باور میکنی که در مسجد النبی هستی و کم کم به گلویت اجازه می دهی که بغض کند و به چشمانت اجازه باریدن می دهی

چون تازه باورت شده که در حال قدم زدن در جایی هستی که سالیان دور قدمگاه اهل کساء بوده است تا به حال اینقدر خود را به رسول الله نزدیک نمی دیدی

آنقدر صمیمی می شوی که لحظه ای او را پدر صدا میزنی و مطمئنی که او جوابت را می دهد...گویی به اصلت بازگشتی...!

در مقابل رحمه للعالمین به نماز می ایستی...چقدر دلت می خواهد بعد از نماز در حضور محمد(ص)بلند بر او وآلش صلوات بفرستی

اما مشتی اجنبی با نگاهی سراسر تکفیر تو را بدرقه می کنندتا تو جرئت نکنی که حتی آرام این کار را بکنی...

لینک های پیشنهادی:

مراسم قرعه‌کشی نمادین عمره دانشگاهیان برگزار شد

نتایج نهایی قرعه‌کشی عمره دانشگاهیان ساعت 10 شب دوشنبه اعلام می‌شود

تاریخچه بنای کعبه + عکس

خواهر زن تونی بلر پس از سفر به ایران مسلمان شد

 

پس نوشت:

قابل توصیف نیست آنگاه که برای اولین بار نگاهت گره می خورد به قبه الخضرا.....


+دو بار تا حالا رسول الله ما رو دعوت کردند زیارتشون...هر دوبار هم میلادشون اونجا بودیم...یعنی میشه دفعه سومم....میلادشون....؟!!

+ببخشید عکسا کیفیتش زیاد بالا نیست....آخه هنر خودمان است!

۴۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۸۹ ، ۱۰:۲۳
جمعه, ۳۰ مهر ۱۳۸۹، ۱۱:۲۲ ق.ظ

سفرنامه عاشقی.سکانس اول.پرواز....

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

جذبه مهر تو آورد مرا بار دگر/غیر عشق تو نبوده است مرا کار دگر
زائر کوی رسولیم خدایا مپسند/در ره عشق گزینیم جز او یار دگر

روزها چشم انتظار سفری هستی،تا اینکه قرعه به نامت در می آید وآماده سفر میشوی

آماده ی آماده که نه...

ماه ها تا آماده شدن واقعی فاصله داری،فقط می روی که رسم عاشقی اش را از خودش بیاموزی

با توکل بر خودش راهی میشوی.در بحبوحه اضطراب های ناشناخته،احساسی که تا به حال تجربه اش نکردی

این بار در جستجوی گمشده ای راهی می شوی

در طول مسیر تاریخ را دوره می کنی.از ابتدای بعثت رسول ا... وشاید قبل تر از آن...میلادش..

مردمان این سرزمین،وارثان همان مردمانی هستند که سالیان سال باعث خانه نشینی علی(ع)شدند،
وارثان همان نامردانی که فاطمه(س) را بین در و دیوار گذاشتندو...

وحال قرار است در میان چنین مردمانی به زیارت رسول ا... بایستی..!

پرواز می کنی وساعتی بعد...

از روی پله های هواپیما قدم به سرزمین نور می گذاری...بوی خوشی سرخوشی را برایت به ارمغان می آورد

می گویند :رسول ا... خود به استقبالت آمده...به همراه کوثرش، زهرا(س)...سراسر وجودت را غرور تسخیر می کند

تا کنون مهمان چنین میزبانی نبوده ای...

پس نوشت:

این روزا بحث عمره وعتبات دانشجویی هوایی ام کرده...دلم برگشت به ۲۲ اسفند ماه ۱۳۸۷...اعزام به عمره دانشجویی


+دوستان ببخشید کم پیدام...اینترنتمون قطع بود...

+حرفای زیادی بود برای نوشتن تو این پست...مهم ترین اونا سنگ تموم گذاشتن مردم قم مخصوصا نسل سومی ها برای رهبرشون...اما چی بگم...سنگ تموم گذاشتن دیگه...حرفی برای گفتن ما باقی نموند...

+دوستانی که در مورد پست قبل شبهه داشتن منبع مطلب رو گذاشتم...سوالی بود در خدمتیم...

۴۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۸۹ ، ۱۱:۲۲