جنجال یک سکوت

پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غروب جمعه» ثبت شده است

جمعه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۱، ۰۵:۱۷ ب.ظ

دلها را باید شست

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

می گفت : آدم که مهمان عزیزی دارد نمی گوید مهمان بیاید برایم ظرف هایم را بشوید ، خانه ام را تمیز کند ، جارو بکشد و ... بلکه مهمان عزیز که قرار است برایش بیاید خانه را آب و جارو می کند ، بهترین ها را آماده می کند ، بهترین لباس ها ، بهترین غذا ها و ...

راه و رسم انتظار ما برای گل پسر فاطمه ، یوسف زهرا مثل دسته اول است ، منتظریم بیاید دنیا را درست کند ، اقتصاد را درست کند ، بیکاری را درست کند ، هر چه کار داریم انجام دهد تا ما زندگی خوبی داشته باشیم ... در حالی که اگر برای ما مهمان عزیزی ست باید بهترین ها را آماده کنیم ، خودمان را از گناه پاک کنیم ، دلمان را آب و جارو کنیم تا وقتی آقا ظهور کرد هیچ کاری نداشته باشیم ... فقط برویم در رکابش تا یاری اش کنیم ... 

پس نوشت:

بـه مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله‌ور در باد / بگو تا انتظار این است ، اسبی زین نخواهد شد!


+ این زاویه دیدی بود که استادمان دکتر هاشمی به ما داد و انصافا عجب طرز نگاهی ست!

+ دلتنگی غروب همه جمعه های من / کی می رسد به صحن حضورت صدای من / دیگر دلم برای شما پر نمیزند / برگرد و بال تازه بیاور برای من / عمری اگر که می گذرد دلخوشم به این / نزدیکتر شده است به تو لحظه های من / غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم / حتی نیامدست به کارت دعای من / اشکت اگر به نامۀ  اعمال من نبود / بخشش نبود شامل یا ربنای من / یک روز، محض خاطر این چند قطره اشک / وا می شود به خیمۀ سبز تو پای من / یک شب میان سینه زدنها و گریه ها / مُهری بزن به نامۀ کرب و بلای من
۱۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۱۷