"هوالواقف علی السرائر والضمائر"
* یکی از آشناها با کلی ژست روشنفکری ناشی ازینکه فریب تبلیغات حکومتی (!) رو نخورده و نرفته زیارت شش گوشه جدید که شهر به شهر می رود ، رو به من می گوید : قبول نداری با این کارا دارن با احساسات مردم که همه شون باطن پاکی دارن بازی می کنن؟ این ضریح که هنوز نصب نشده که تبرک باشه! ... نگاهش می کنم و با دلم می بینم رد پای ماهواره رو که چندی ست پا به خونه شون وا کرده (لطفا آدم عجیب و غریبی رو تو ذهنتون مجسم نکنید!شخص مدنظر یه خانوم چادری هست که رو گرفته و هیئت رفتنش هم ترک نمیشه!) ... در عوض این آدم ، مانتویی های زیادی رو دیدم در حرم امام که به پهنای صورت با دیدن ضریح اشک می ریختند ... آنجا آدم می فهمید عاشقی هم عالمی دارد! (+) (+) (+)
* منتظرند گوشه ای اتفاقی ، حادثه ای بیفتد تا دایه ی مهربان تر از مادر بشوند برای قشر ضعیف جامعه هوار بزنند ، همان پشت میزنشینان نسکافه به دست ابریشم پوش را می گویم ... دیشب که باران آمده بود و ماشین نبود ، جمعی از مردم زیر باران در به در دنبال یک وسیله بودند که به مقصد برسند در تاریکی شب ، اما تا دلتان بخواهد ازین ماکسیما نشین ها و پرادو نشین های تک سرنشین رد میشد و تک ترمزی نمیزد که محض رضای خدا آدمی را که هم مسیرش هم بود برساند ... مبادا در ماشینی باز شود و هوای سرد به اندازه ی تک ثانیه ای از لای در رخنه کند و هوای گرم داخل را عوض کند ...
* سوار اتوبوس شهرک غرب است ، 25 تومن گران تر شدن اتوبوس و تاخیر راننده اتوبوس را بهانه می کند برای ناسزا گفتن به دولت! ، تیپش را ببینی فک می کنی ته آدم های فهمیده دنیاست اما هنوز در این حد نمی فهمد که شهرداری مجزا از دولت ست از نظر بودجه و تصمیمات اینچنینی! ... همیشه بیشترین غرها را نسبت به تغییر کرایه اتوبوس از 200 تومن به 225 تومن در خط اتوبوس شهرک غرب می شنوم ... نیس بخش فقیر نشین هستند (!) 25 تومان روی زندگی شان خیلی تاثیر گذار است!
* خانوم سهیلا آرین بود که چند سال پیش مهمان برنامه تلویزیونی کوله پشتی شد که زندگی اش تغییر کرده بود ، یادمه می گفت : اون لحظه ای که زندگیم زیر و رو شد با یک آیه چنین حسی داشتم که انگار وجودم مثل یک سفره بود که مزین بود به کلی وسائل شیشه ای ، در اون لحظه انگار کسی این سفره رو تکون داد و تمام وسائل شیشه ای که در سفره بود خرد شد ... من هم چند روز پیش یک اتفاقی افتاد که دقیقا همین حس رو دارم البته در راستای مثبت و منفی بودنش نمیتونم نظر بدم ... اما هر چی بود از درون ویران شدم ... مثل یک آپارتمان چند طبقه فروریخته شده ام ... اصلا مثل همین آپارتمان سه طبقه ای که بخاطر اشتباه گودبرداری دیروز در تهران فرو ریخت! ... این روضه ها برای این بود که بگم برای ترمیم این ساختمون دعا احتیاجه ... دعا ...
* برنامه های روز دانشجو در دانشگاه با تمام خیر و شری که داشت تمام شد ... یک روز (دوشنبه) انجمن سعی کرد آدم جمع کند از دانشگاه های دیگر و من هنوز برایم سوال است که این حراست که به ظاهر اینقدر قاطعانه ورود و خروج دانشجوها را کنترل می کرد نتوانسته بود از ورود خارجی ها (دانشجویان غیر دانشگاه تهران) را کنترل کند ... به قول نشریه بسیج دانشگاه پول دادن به این حراست دانشگاه عین حیف و میل کردن بیت المال است! ... و البته به قول حنیفا سادات درست سر برنامه های بچه مذهبی ها حراست یادش می افتد باید حقوقش حلال باشد! (+)(+)
انجمن ما هم (که در لفظ اسلامی ست) آنقدر پست شده که شهادت امام معصوم و حرمت نمی فهمد ... به بهانه آزادی در دانشگاه مادر ایران "اسلامی" صدای آهنگشان و دست و سوتشان از تالار فردوسی تا کنار مزار شهدای دانشگاه به گوش می رسید ... و برادران حراست در خواب زمستانی به سر می بردند ... راستی هنوز که پاییزه و تا زمستان چند روزی مانده ، برادران به استقبال رفته اند احیانا؟!(+)
برنامه بسیج هم خوب بود ... البته می توانست بهتر هم باشد ... ولی در کل خوب بود! تیزر مستند خط امام را هم از اینجا دانلود کنید (+)
* حوصله گیر دادن به صداوسیمای داغون و ارشاد داغون تر رو ندارم ... خدا هر خائن به این نظام (اعم از مدیر و کارگردان و .... ) رو اگر قابل هدایت نیستند نابود کند انشاءالله!
+ دلم برای وبلاگ نوشتن تنگ شده بود! ... چند وقتی ست عادت کردم به کوتاه نوشتن ... شاید این پست برای شروع بد نباشد!
+ قالب وبلاگ رو عوض کردیم که چشمای نازنینتون اذیت نشه ... و گرنه که لباس سیاه حسین علیه السلام همچنان بر تن ما هست ...