روز سوم
سه ساله/شیرین زبان/کنج خرابه/گل نیلوفر/معجر به سر/قد هلال/ارغوانی/شبیه مادر/طشت طلا/سفر/ خار/سنگ ریزه/دختر/معصوم/عمر کوتاه/یاس نیلی/سیلی/تازیانه/گوشواره/پرآبله/
نجوایی گوشه خرابه پیچیده:باباجون...کجایی بابا...بابای مهربونم...بی من کجا رفتی آخه...
این صدای کیه؟چی میخواد؟چی میگه؟...قربان!رقیه بنت الحسینه...باباش رو میخواد...خب بدین بهش...ساکتش کنین...زینب:نکنید اینکار رو...خودم قول میدم ساکتش کنم...(و تازیانه ...!)...این چیه برام آوردین...من که غذا نمی خواستم...پارچه رو از روی ظرف برداشت....
تصور کن دختری ساله که یک سر به بغل گرفته و نجوا میکنه...(۱)
..... میل پریدن هست اما بال و پر نه . هرآنچه می خواهی بگو اما بپر نه . حالا که بعد از چند روزی پیش مایی . دیگر به جان عمه ام حرف سفر نه . یانه اگر میل سفر داری دوباره . باشد برو اما بدون همسفر نه . با این کبودی های زیر چشم هایم . خیلی شبیه مادرت هستم مگرنه؟ . از گیسوان خاکی ام تا که ببافی . یک چیزهایی مانده اما آنقدر نه (۲) . دیشب که گیسویم به دست باد افتاد . گفتم بکش باشد ولی از پشت سر نه .....
۱- دخترها چشمانشان را ببندند ببینند اصلا توان دارند تصور کنند یک دختر سه ساله سر پدرش به بغلش باشد وبا دستان کوچکش رگ های بریده را نوازش کند؟یا نه اصلا سر را گذاشته رو به رویش زل زده در چشمان بابابعد دارد هق هق میکند و زیر لب زمزمه میکند: مهمون بابا...چه مهربون بابا...به رنگ خون بابا...بدون جون بابا...پیشم بمون بابا...مرو دوباره...
نه...نمی شود!یا حداقل تصورش در توان من نیست...!اصلا بخاطر همین است که این روضه را اینقدر راحت نوشتم دیگر...چون نفهمیدم چه شد!
۲-لازم است با دقت بخوانی: از گیسوان خاکی ام تا که ببافی . یک چیزهایی مانده اما آنقدر نه !
دشمن به علی اکبرت,به پاره ی جگرت,طمع بسیار داشت.یک سوی ماجرا,خود علی اکبر بود که فی نفسه طمع برانگیز بود.جلال و جبروتش ,جمال و وجاهتش ,استواری و صلابتش,خلق و خوی محمدی اش و همه ی صفات بی نظیرش.و سوی دیگر ماجرا که راه را برای این طمع باز می کرد و جرات و بهانه ی بیان این طمع می شد.همین نسب مادری بود,اتصال خونی تو به بنی امیه و قبیله ی ثقیف
پیشینه ی این قصه را تو می دانی,آنچه نمی دانی روایت کربلای این قصه است.معاویه را یادت هست به هنگام خلافت و آن پرس و جویش از اطرافیان که شایسته ترین فرد برای خلافت کیست؟
اطرافیان همه گفتند:((تو ای معاویه!))اما کلام معاویه را به یاد داری که همان زمان میان افواه افتاد؟
گفته بود:سزاوارتر برای خلافت,علی اکبر حسین است که جدش رسول خداست,شجاعت از بنی هاشم دارد و سخاوت از بنی امیه و جمال و فخر و فخامت از ثقیف
من که این قصه یادم بود,وقتی دشمن در کربلا برای علی اکبر امان آورد,زیاد تعجب نکردم.دشمن گمان می برد که دو نفر را اگر از سپاه امام جدا کند,کمر امام می شکند,یکی عباس بن علی و دیگر علی بن الحسین
سپاه امام,همه گوهر بودند,همه عزیز بودند,همه نور چشم خداوند بودند,اما گمان دشمن این بود که امام با این دو هر دو بال,پیشنهاد امان نامه کرد.خواست این دو بال را پیش از وقوع جنگ از امام جدا کند و امام را بی بال در زمین کربلا...و چه گمان باطلی!
*این نوشته از زبان "عقاب" (اسب علی اکبر-ع-که سابقا متعلق به پیامبر-ص-بوده است)خطاب به لیلا مادر علی اکبر-ع-است .(منتخبی از کتاب پدر عشق پسر سیدمهدی شجاعی)
چرا امام حسین-ع-باوجود آگاهی از کشته شدن خود وبخشی از اهل بیت و به اسارت رفتن زنان باز هم عازم کوفه شدند؟ توجیه واقعی که امام را دعوت به اقدام به مرگ وکشته شدن وبه اسارت رفتن اهل وعیال وکشته شدن کودکان با علم وآگاهی به این مسئله ها می کرد اینست که طاغوتیان بنی امیه به ویژه معاویه توانسته بودند بامکر وخدعه محبت مردم را بسوی خود جلب نمایند به گونه ای که مردم گمان میکردند که حق با آنهاست وعلی وفرزندان آن حضرت وشیعیان آنها باطلند حتی ناسزا ودشنام به علی-ع- را از اجزای نماز جمعه می دانستند.بنابراین اگر امام حسین-ع-از روی تقیه با آنها بیعت میکرد وتسلیم آنها میشد اثری از حق باقی نمی ماند چرا که مردم اعتقاد پیدا می کردند که در میان تمامی امت کسی مخالف آنها نیست وآنها به راستی جانشینان پیامبر-ص-هستند.مردم بعد از واقعه عاشورا بود که بیدار شدند...
(منتخبی از کتاب خصائص الحسین نوشته شیخ جعفر شوشتری)
امام حسین علیه السلام: آگاه باشید که یکى از نعمتهاى الهى بر شما حاجات و نیازهاى مردم به شما است، پس از این نعمتها بیزار نشوید که برمىگردند و به جاى دیگر مىروند. (بحار الانوار، ج 78، ص 121)
ارزش گریستن بر امام حسین علیه السلام/کتاب موبایل خصائص الحسین برای دانلود/نوحه منسوب به سیدالشهدا در روز عاشورا/کسیکه امام حسین-ع- را زیارت نکند ناقص الایمان است/مداحی پیرامون حضرت رقیه با صدای سید مهدی میرداماد برای دانلود(نوای همین بلاگ)
پس نوشت:
کجای دنیا دیدین بچه یتیم رو با سر بریده آروم کنن؟
+توی هیئت ما رسم بر اینه مداح همیشه آخر مراسم رو با این نجوا تموم میکنه:"یامهدی...یامهدی...تو کشتی نجاتی...حلال مشکلاتی...بقیة الله..."ومن به این فکر میکنم راه نجات ما...راه آروم گرفتن این سوز دل...همه وهمه به ظهور مهدی موعود -عج-ختم میشه...این الطالب بدم المقتول بکربلا؟العجل غزیز زهرا...
+زائر در وبلاگ ای که مرا خوانده ای یک پ.ن گذاشته که عجیب به دلم نشست:ظهر عاشورا که حسین هل من ناصر ینصرنی را فریاد می زند نمی شنویم ... چون داریم قیمه میخوریم!
+رفقا!دعای ندبه فردا صبح فراموش نشود...بخوانید دعا را...التماس کنید به حضرت صاحب-عج-که خودش تعجیل ظهورش را از خدایمان بخواهد...التماسش کنید...ضجه یزنید...شاید زودتر بیاید آنکه باید بیاید...!
التماس دعا