...
پیش نوشت:
این پست عنوان ندارد، یک دنیا عشق دارد!
* زهرا زنگ میزند و می گوید،فردا دیدار خانواده شهدای هفت تیر با رهبری ست ... تو هم بیا برویم و آدم عاقل که اصولا این جنس دعوت ها را رد نمیکند با کمال جان باید بپذیرد که می پذیریم(زیاد روی نکته عاقل بودن نبودن ما تمرکز نکنید به نتیجه نمیرسید...شاید به جای آدم عاقل باید می نوشتم عاشق!)
* صبح می شود،باید راس ساعت 9 دم بیت باشیم که یک ربع زودتر می رسیم کارت دعوت را می گیریم و وارد می شویم...محیط برایم جالب است ، اولین بار است که قدم در محوطه بیت می گذارم!
* کیف و موبایل را تحویل داده و از سه گیت بازرسی رد میشویم...و وارد خود بیت می شویم...خانوم ها چند ردیف بیشتر هنوز پر نشده...میرویم گوشه ای را برای نشستن انتخاب میکنیم که هم حداقل فاصله ممکن را با جایگاه رهبری داشته باشد هم ستون جلوی دیدمان را نگیرد!
* کم کم بیت پر میشود،جمعیت آقایان مثل همیشه بیشتر است...هم فضایشان بیشتر است هم فشرده تر نشسته اند اما شور و اشتیاق و هیجان خانم ها برای دیدن روی رهبری از آقایان پیشی گرفته است!(کاملا محسوس است!)
* دل توی دلمان نیست ... آقایان هر چند دقیقه یکبار با فریادی جمعیت را دعوت به صلوات می کنند ... صلوات هاست که هیجان ها را مهار می کند...ساعت ده و نیم می شود...مداحی پشت میکروفن می آید تا هم به مناسبت هفت تیر ما راشعری مهمان کند و هم به مناسبت شهادت هفتمین ستاره آسمان امامت ما را روضه ای...
* پروژکتورها که روشن می شود می فهمیم لحظه حضور آقا نزدیک است ... ساعت 5 دقیقه به یازده است که خانم ها از شدت هیجان دیگر روی پای خود بند نیستند ،بلند شده اند ایستاده اند با اینکه هنوز آقا نیامده ... آقایان همچنان نشسته اند!
* خانمی از پشت سرم می آید تا شاید بتواند خودش را چند قدمی جلوتر جا بدهد . اشتیاق از چهره اش می بارد،نگاهش میکنم،می گوید: قلبم دارد می آید توی دهنم...پس چرا آقا نمی آیند؟لبخند می زنم،پیش خودم می گویم :کجای دنیا چنین رهبری پیدا می شود که ملتش چنین برای دیدنش بی تاب باشند؟
* راس ساعت یازده آقا وارد می شوند...لحظه ایست توصیف نشدنی ،فقط و فقط باید آنجا باشی و حس کنی... شعار میدهند: ابالفضل علمدار/خامنه ای نگهدار ... خیلی این شعار را دوست دارم ... آقا با دست به ابراز احساسات آنها پاسخ میدهند،جمعیت شعار سر میدهند که :حسین حسین شعار ماست/شهادت افتخار ماست و همراه با آن سینه میزنند ... آقا هم این حرکت را با سینه زنی همراهی می کند...
* نگاهم به دست راستشان که می افتد به یاد این می افتم سی سال قبل دقیقا چنین روزی بود که آقا دستشان را .........
* برنامه شروع می شود ... ابتدا قرائت قرآن توسط قاری و سپس ارائه گزارش یکساله توسط رئیس قوه قضائیه...اصلا حواسم به سخنرانی آیت الله آملی نیست ، محو تماشای رهبرم به یاد اس ام اس شب قبل نغمه که برایم نوشته بود:چشمت به چشم رهبرمون که افتاد،خوب نگاهش کن که اثر چهره نورانی آقا فضای قلبت رو پر کنه...!سعی میکنم به توصیه نغمه خوب عمل کنم...
* ساعت یازده و سی و پنج دقیقه آقا سخنرانی شان را شروع میکنند ابتدا در باب شهدای هفتم تیر بیاناتی فرمودند که این رخداد یک محنت بود که حضور امام خمینی.ره. و تزریق بصیرت و صبر از طرف ایشان به ملت تبدیل به نعمت شد در ادامه صحبت هایی درباره قوه قضاییه مطرح شد که مهم ترین نکته آن این بود افراد حق زیر سوال بردن آمارهایی که از سوی سران سه قوه مطرح می شود را ندارند .
* سخنرانی رهبری حدود نیم ساعت طول می کشد و بعد طبق رسم همیشه در پایان ایشان دعا میکنند و ما آمین گویان از ته دل امید به اجابت دعای نائب امام زمانمان عجل الله داریم وقتی می گوید: خدایا ما را شامل دعای خاص حضرت ولی عصر.عج. قرار بده...
پس نوشت:
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند / جمال چهره تو حجت موجه ماست...
+ 40 بار جمکران رفتن ما ، زیارت امام زمانمان را نصیب ما نکرد، زیارت نائبش نصیبمان شد!
+ ثبت شود در دفتر خاطراتم ، اولین دیدار با مقام معظم رهبری ، بیت رهبری ، ششم تیر سال یکهزار و سیصد و نود
سلام امروز در همین لحظه دلم خواست چیزی که درونم هست واحساسش میکنم رو به زبون بیارم وبنویسم
خیلی سخت نبود هر کلمه ای که درونم بود ومیخاست زوتر خودشو ازمن جدا کنه بیرون ریختم واین شد غم درون من....
منتظر قدوم شما هستم تا کلبه ی حقیرمو نورانی کنید.