بازگشت پرستوها
"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"
پیش نوشت:
خودشان و جانشان نسل قبلی ما را نجات داد ، استخوان ها و دست نوشته های یادگاریشان نسل ما را ، دلم می سوزد برای نسل های بعد که نه خودشان را دارد نه استخوان هایشان را!
ای زمین!
آرام بگیر ... امروز به رسم امانت دو قطعه از آسمان را در میانت به ودیعه گذاشتیم ... مواظبشان باش ... بیش از هر چیز و هرکس ... که اینها را نه مادرانی هست که شب های جمعه خرما و گلاب به دست راهی مزار فرزندشان شوند و نه خواهرانی که زمان دلتنگی قبر برادر را مامن دلتنگی هایشان بیابند.
وقتی عزیزی از سفر برمیگردد به رسم قاعده نزدیکانشان از حال انتظار در می آیند ... حال اینجا دو پرستو به وطن بازگشتند اما نمی دانم چه حکمتی ست که نه مادری از چشم انتظاری درآمد و نه پدری ... شاید این رسم گمنامی ست که انتظاری به وسعت تاریخ بر دل خواهد نهاد...
پس نوشت:
این همه گفتیم و گفتند از شهیدان...شهیدان را شهیدان می شناسند
پیش نویستون خیلی عالی بود
قاصدک قاصدک هان چه خبر آوردی ؟
از کجا و از که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه زیاری ، نه ز دیار و دیاری ، باری
برو آنجا که ترا منتظرند
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصدک تجربه های همه تلخ ،
با دلم می گویند ،
که دروغی تو دروغ
که فریبی تو فریب
قاصدک هان ، ولی آخر ایوای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آیا کجا رفتی آی ،
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی جایی ، در اجاقی ؟
طمع شعله نمی بندم
خردک شوری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روزدر دلم می گریند .
غیبتتون طولانی بود
اگر حرفی زدم که ازم ناراحت شدید یا فضولی کردم یا پام رو از گلیمم بیشتر دراز کردم عذر میخوام. هرچند اگر بخواهم گلیمم رو از اب بکشم باید پام رو ازش بیشتر دراز کنم