من الغریب الی الحبیب
"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"
پرده اول:سر سفره نشسته بود.نامه رسید.در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحیم...من الغریب الی الحبیب...لقمه از دستش افتاد وبسوی بازار کوفه شتافت...مسلم بن عوسجه را پیدا کرد... مسلم:حبیب چه شده؟...نامه را نشان داد...حسین برایم نوشته غریب شده...راهی شدند سه تایی(باغلامشان)...
پرده دوم:صدای دمام از لشکر دشمن به گوش می رسد...کودکان قافله:عمه در لشکر دشمن چه خبراست؟عمه:چیزی نیست،برای دشمن دارد لشکر کمکی میاید...کودکان:عمه پس چرا برای ما لشکر کمکی نمیاید؟عمه:میاید عمه جان...سه نفر در راهند....!
+ شب دوم : پیش کشی به حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه ...
+ خاله مون برای بار ششم راهی کربلاست ... مادرم می پرسه: چی میگی به امام حسین(ع) زود زود طلبیده میشی؟ ... خاله میگه: اون اول نیت کردم برای 5 تن هر کدوم یه سفرها رو هدیه کنم ... اینبار دفعه ششم هدیه به حضرت عباس (ع) ... و اینبار عاشورا کربلا ... (پنجمین سفر هم که هدیه به امام حسین .ع. بود هم عاشورای پارسال کربلا!)
+ حسرت!
امسال تو دست مرا بگیر
و مگذار فکرم از چادر خاکی مادرت جدا شود ،
یاریم کن تا از عشق بیاموزم ...
هم هیئتی سلام!
بیرق عزای محرممان را برافراشتیم
صدای ارباب در گوش ها می پیچد ... هل من ناصر ینصرنی؟
نکند جا بمانیم ...
پس بسم الله!