این مطلب خصوصی نیست!
پیش نوشت:
کاش یک نفر مانند من بود! شد بهانه این نوشته ام ...
هفته قبل یکی از دوستان ما رو دعوت کرد به عروسیش....
یکی دیگه از دوستان(که سابقه دوستی ام با اون برمیگرده به ۱۴ سال قبل)هم اس ام اسی برام فرستاد تا باهم در این جشن حضور پیدا کنیم...
اما من مخالفت کردم وگفتم که نمی تونم در این جشن حضور پیدا کنم...
دوستم با کلی اصرار دلیل نیومدنم رو جویا شد...در جواب بهش گفتم:در این مجلس موسیقی هست که مرجع تقلیدم اجازه شرکت در چنین مجلسی رو نمیده...
این دوستمون هم سابقه دوستیمون را اندکی نادیده گرفت و به ما گفت:برو گم شو بابا!!دیوونه!
هنوز از شوک این کلمات محبت آمیز دوستمون در نیومده بودیم...که برگشت به ما گفت:اگه بخوای ازین آخوند بازی ها!!در بیاری قید دوستی دیرینه مو باهات میزنم و...!
ما دیدیم این دوستمون با قربونت برم وعزیزم و... آروم نمیشه وچند تا صفت دیگه!!هم به ما منسوب کرد!
مونده بودم در برزخ که چه کنم وچه نکنم که نهایتا در جواب دوستم گفتم:ترجیح میدم خدا ازم راضی باشه...حتی اگه تاوانش این باشه که تموم آدمای دنیا از من دوری کنند...انتخاب هم با خودته...میتونی دوستیت رو با من ادامه بدی یا قطع کنی....
این اولین باری بود که اینقدر قاطع در برابر دوستی که خیلی برام عزیز بود(به دلیل موقعیت خاصی که داره)ایستادم و از ارزشی که حقه دفاع کردم...
همیشه در این جور مواقع که بقیه اعتقاداتم رو مسخره می کردن سکوت می کردم که مبادا مثلا دوستیمون یا ارتباط خانوادگی مون قطع بشه...وبه نوعی با سکوتم حرف اونا رو تایید می کردم...
اما از این دفعه تصمیم گرفتم سکوت نکنم و نذارم دیگران من رو بخاطر اعتقاداتم تحقیر کنن...البته دعوا هم باکسی ندارم...سعی میکنم محترمانه دفاع کنم!
لینک پیشنهادی:
شرکت در مجالس موسیقی از دیدگاه مراجع تقلید
پس نوشت:
واکنش شما در این جور مواقع چیه؟شماسکوت می کنید؟