دست های خالی کویر
"هوالواقف علی السرائر والضمائر"
پیش نوشت:
با استعانت از دعای عرفه....یا اَسْمَعَ السّامِعینَ یا اَبْصَرَ النّاظِرینَ وَیا اَسْرَعَ الْحاسِبینَ وَیا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ السّادَةِ الْمَیامینِ وَاَسْئَلُکَ اَللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ اَعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى وَاِنْ مَنَعْتَنیها لَمْ یَنْفَعْنى ما اَعْطَیْتَنى اَسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ...
دل حسین فاطمه ابریست او که پرچم دار امتیست باران چشم هایش قطع نمیشود چه رسد من که...
بگذریم ... چیزی نمی بینم که گویای بندگی ام باشد جز نادانی،غفلت، خودخواهی وگستاخی ام
مثل همیشه رحمتت ،غفرانت واحسانت را به حرمت درود بر محمد(ص)وآلش برآن می بارانی؟
چه غم دارم که برای دلتنگی هایم تویی که شنواترینی...جز این که اسمع السامعینی ؟
چه غم دارم که در اوج بیناییت چشم از خطایم فرو می بندی جز این که ابصرالناظرین می خوانندت؟
چه غم دارم که حتی در اوج نادانیم سریع اما به حرمت حب علی (ع)مهربانانه محاسبه ام می کنی
جز اینکه اسرع الحاسبین یکی از هزاران صفات توست ؟
چه غم دارم که هر راهی که میروم به مهربانی تو ختم میشود یا ارحم الراحمین !
جرعه جرعه شراب رحمتت را می نوشم و صلوة شکر ادا نمیکنم و این گونه رسم بندگی بجا می آورم
دلم را مامن وماوای غیر تو میکنم و تو حافظ نفس هایم می شوی و این گونه خداییت را بجا می آوری
واین فرق من وتوست که با وجود بی نیازیت به من دوستم داری وصدایم می کنی
و من در اوج نیازم به تو به دیگری دل می بندم و دست حاجت بسوی غیر دراز میکنم
می خواهی به من ثابت کنی که چقدر به من نزدیکی (اقرب الی من حبل الورید)
ومن چقدر از تو دورم و من با این وجود باز هم بی تو دلبسته ام
با همه نادانی در گاهت آخرین پناه من است و رهایی از دوزخ نهایت آ مالم
خدایا جز تو الهی نیست و "ولم یکن له کفوا احد"تنها گوشه ای از توصیف توست
چه بگویم وقتی بندگیت یعنی در اوج غنی بودن هم محتاج ترین تو بودن ... پس وای بر حال من فقیر !
چه بنویسم وقتی عبودیتت یعنی در اوج دانایی دل سپردن به صفت عالم بودنت پس وای به حال من که تندیس نادانی ام
تقدیر وتدبیرت سکویی میان خوف ورجا برای عارفانت بنا میکند
تا بر روی آن بایستند وفریاد برآورند که خدایا وقتی ضعیفم آفریدی لباس لطف ورحمتت را ساتر آن کردی
اکنون با وجود نامهربانیم رافتت را بر من ببخشی؟
مناجات آرامم را با تو به انتها میرسانم در حالی که نجوایی در درونم طنین انداز شده:
"لا تقنطوا من رحمة الله ... ان الله یغفر الذنوب جمیعا"
واینگونه تو باز برایم خدایی میکنی...!
فقط برایم بگو که عرفه برای تو بهانه بخشیدن است یا برای من بهانه با تو بودن؟
پس نوشت:
برایم بگو که عرفه برای تو بهانه بخشیدن است یا برای من بهانه با تو بودن؟
+ما شاید عرفه را کنار شهدای گمنام دانشگاهمان گذراندیم...به یادتان خواهیم بود...دعایمان کنیدهرجا رفتید...نکندکنج هیاهو بروم از یادتان..!
+دعای فرج...
دعا بفرمایید