حرف مردم یعنی کشک...!
پیش نوشت:
تاکی می خوایم بخاطر حرف مردم زندگی کنیم؟
نقل شده که روزی ملانصرالدین و پسرش به همراه خرشان عازم سفر شدند...
در مسیر آن دو خسته شدند...
قرار شد نوبتی سوار خر شوند...
پدر سوار خر شد و پسر پیاده به دنبال او به راه افتاد
مردم که این صحنه را دیدند گفتند:عجب پدر بی رحمی...خودش سوار شده پسرک بیچاره پیاده باید برود...
ملانصرالدین که شنید پیاده شد و پسرش سوار شد...
مردم که شاهد این صحنه بودند گفتند:عجب پسر بی ادبی....پدرپیرش را پیاده کرده خودش سوار شده ...
ملانصرالدین به این فکر افتاد هردو سوار خر شوند...
مردم گفتند:به این خر بیچاره رحم نمی کنند....هر دو سوار خر شدند....
درنهایت ملانصرالدین به این نتیجه رسید که هر دو پیاده دنبال خر بروند...
که مردم گفتند:عقل این دو نفر کم است...خر دارند ولی پیاده می روند..!!!
لینک پیشنهادی:
پس نوشت:
این روزها برخلاف خیلی ها که شرعیات دست وپاگیرشان شده این عرفیات جامعه و حرف مردم است که آزارم می دهد...
چرا باید بخاطر حرف مردم قید دوست داشتنی هایمان را بزنیم وبه چیزهایی که دوست نداریم رو بیاوریم...عوام جامعه رو بی خیال...من و تو که تحصیل کرده ی این جامعه ایم چرا؟
تو قسمت نظرات بنویسید این روزا کدام بخش از عرفیات بی اساس جامعه آزارتون میده شاید باهم به یه نتیجه ای رسیدیم...
+چرا وقتی به رشته علوم تربیتی علاقه مندی باید حقوق را انتخاب کنی؟
+چرا مجبوری برای هر مراسم عروسی حداقل پنجاه هزار تومن پول بدی یه لباس جدید بخری که تا حالا مردم ندیده باشن؟
+چرا وقتی کسی گردن بند طلات رو می بینه و خوشش میاد تو مجبوری باوجود اینکه از ته دلت راضی نیستی بهش بگی قابل تو رو نداره مال تو...و اگه نگی شاید بی ادبی محسوب بشه؟
+وهزاران چرای دیگه....