او آمد
او آمد...
بت های ظاهری و باطن را شکست
و با انقلاب اسلامی خانه حقیقتی را بنیان نهاد
که کعبه دل های ناس است،ام القراست،بیت عتیق است و اسوه ی قیام ناس
که نه شرقی ست و نه غربی
شهیدمرتضی آوینی
پس نوشت:
میلاد امام خمینی (ره) مبارک...
او آمد...
بت های ظاهری و باطن را شکست
و با انقلاب اسلامی خانه حقیقتی را بنیان نهاد
که کعبه دل های ناس است،ام القراست،بیت عتیق است و اسوه ی قیام ناس
که نه شرقی ست و نه غربی
شهیدمرتضی آوینی
پس نوشت:
میلاد امام خمینی (ره) مبارک...
پیش نوشت:
ضمیمه پست قبلی(دیداربا جانبازان اعصاب و روان)
*
یکبار ایوب داد و بیداد راه انداخته بود.زهرا و شهیده ایستاده بودند و با نگرانی نگاهش می کردند.ایوب داد زد:
"هرچه می گویم،نمی فهمند.باباجان هواپیمای دشمن آمده."
و به مگسی که دور اتاق می چرخید اشاره کرد.بلند داد کشید :
"آخر من به تو چه بگویم؟بسیجی لامذهب چرا کلاه سرت نیست؟اگر تیر بخوری و طوریت بشود حقت است..."
دستشان را گرفتم و بردم بیرون.توی کمدمان خرت وپرت زیاد داشتیم،کلاه هم پیدا می شد. دادم که سرشان بذارند.هر سه با کلاه روبروی ایوب نشستیم تا آرام شد.
*
اوایل توی ظرف یکبار مصرف غذا می خوردیم.صدای خوردن قاشق و بشقاب به هم باعث می شد حمله عصبی سراغش بیاید. موج که می گرفتش،مردهای خانه و همسایه را خبر می کردم.آنها می آمدند و دست وپای ایوب را می گرفتند.رعشه می افتاد به بدنش.بلندش می کرد و محکم می کوبیدش به زمین.
دستم را می کردم توی دهانش تا زبانش را گاز نگیرد.عضلاتش طوری سفت می شد که حتی مردها هم نمی توانستند انگشت هایش را از هم باز کنند.لرزشش که تمام می شد. شل و بی حال روی زمین می افتاد.انگشت های خونینم را از بین دندان هایش بیرون می آوردم.نگاه می کردم به مردمک چشمش که زیر پلک ها آرام می گرفت....
*
نیمه های شب بود.با صدای ایوب چشم باز کردم.بالای سرم ایستاده بود. پرسید:"تبر را کجا گذاشتی؟ "ازجایم پریدم"تبر را می خواهی چه کار؟" انگشتش را گذاشت روی بینی و آرام گفت: "هیس !کاری ندارم،می خواهم پایم را قطع کنم!درد می کند،می سوزد. هم تو راحت می شوی،هم من.این پا دیگر پابشو نیست."
حالش خوب نبود،نباید عصبانیش می کردم.یادم آمد تبر در صندوق عقب ماشین است.
-راست میگویی،ولی امشب دیر است.فردا صبح می برمت دکتر برایت قطع کند.
سرش را تکان داد و از اتاق بیرون رفت.چند دقیقه بعد برگشت.پایش را گذاشت لبه ی میز تحریر . چاقوی آشپزخانه را بالا برد و کوبید روی پایش.از صدای جیغم محمد حسین و هدی از خواب پریدند. با هر ضربه ی ایوب تکه های پوست و قطره های خون به اطراف می پاشید...اگر محمدحسین به خودش نیامده بود،ایوب خودش پایش را قطع می کرد...
منبع: کتاب واینک شوکران ۳...روایت های عاشقانه شهلا غیاثوند از همسرش شهید ایوب بلندی که جانباز اعصاب و روان بود و در سال ۸۰ به مقام شهادت نائل شد...
پس نوشت:
او رفته بود که همه ی هستی اش را یک جابدهد و خدا داشت ذره ذره از او می گرفت...
+ این بخش کوچکی از معرفی یک جانباز اعصاب و روان بود...
+ شهلا غیاثوند بعد از اینکه ایوب بلندی به مقام جانبازی نائل شد به ازدواج او درآمد و ۱۸ سال فداکارانه با او زندگی کرد...
+ با وجود چنین بنده هایی من نمیدانم اگر قرار باشد خدا بنده هایش را رتبه بندی کند من کجاها قرار بگیرم...
+ توصیه میکنم حتما حتما حتما این کتاب "و اینک شوکران ۳ (ایوب بلندی به روایت همسرش)"را بخرید و بخوانید...اگر هم قبلا خوانده اید همین امروز بروید سراغش و دوباره بخوانید...کل کتاب دو سه ساعتی بیشتر وقت نمی گیرد...آیینه تمام نمای یک رمان عاشقانه فقط از جنس واقعی اش نه خیالی...
+برای نظر دادن از پست پایین استفاده کنید...چون این پست فقط ضمیمه ای بود برای پست دیدار با جانبازان اعصاب و روان تا بهتر بشناسیمشان...
دل نوشت:ببین رفیق!این آقا بخاطر من و تو به این روز افتاده بود...نگو "میخواست نره!ما مجبورش نکرده بودیم" این به معنای واقعی انسان بود...ازهمونا که خدا خلیفه خودش روی زمین میدونست...باید می رفت که من و تو الان باشیم ...اینجا...پشت مانیتورمون!
پیش نوشت:
گفتن خونه بی بی زهرا رو بسازیم امام زمان.عج.بیاد نگاه کنه...آقا اومدی؟...گفتن یه شبه قبرستان بقیع بسازیم امام زمان.عج.بیاد بقیع رو ببینه...آقا اومدی؟ آقا جون...میدونم مزد همه اینا به جا...میدونم اگه بخوای میتونی مدینه بهمون بدی...میدونم اگه بخوای کربلا بهمون بدی کربلا رو هم میدی...اما مدینه و کربلای بی مهدی؟
نمایشگاه کوچه های بنی هاشم به پایان رسید
دیروز دم غروب ، نیم ساعت آخر نمایشگاه بچه های خادم دیگه تو حال وهوای خودشون نبودن ، هرکسی یه گوشه ای پیدا کرده بوده و اشک می ریخت...
یکی پشت بقیع...یکی محل تشییع...یکی بیت الاحزان...
دل کندن سخت بود...به همون اندازه ای که در مدینه بودیم و قرار بود وداع کنیم و به سمت مسجد شجره بریم...مدینه رفته ها می فهمن وداع با مدینه سخت ترین کار سفر حج عمره س...
دیروز برامون مراسم وداع گرفته بودن...مداح اومد و خوند و دل تکه تکه شده ما رو ذره ذره کرد و رفت...گفت معلوم نیست سال دیگه توفیق خادم الزهرایی نصیبتون بشه و بچه ها رو آتش زد و رفت...
نمایشگاه تمام شد و از امروز شاید دوباره غرق روزمرگی هامون بشیم اما من هرگز خاطرات این روزها رو فراموش نمیکنم...
فراموش نمی کنم دختری رو که با اینکه اصلا حجاب خوبی نداشت در این کوچه ها راه می رفت و به پهنای صورت اشک می ریخت...
فراموش نمی کنم مادری رو که هنگام ورود به نمایشگاه کفش هاش رو در آورد و بدون کفش در کوچه ها قدم زد و آمد ۳ساعتی در خونه حضرت زهرا.س. بیتوته کرد و در و دیوار رو بوسید و در اتاق خانوم نمازها خوند و رفت...
فراموش نمیکنم یک گروه از بچه پسرهای مقطع راهنمایی رو که مشکی پوش فاطمه .س. شده بودند و وقتی من محل غسل خانوم فاطمه زهرا.س. رو براشون روایت کردم بغشان ترکید و به هق هق افتاده بودند...شاید دوازده سیزده سال بیشتر نداشتند اما من با تمام وجود به دلهای پاکشون غبطه خوردم...صدای گریه هاشون پشت بقیع هنوز در گوشم مانده...ضجه هاشون کل نمایشگاه رو گرفته بود
فراموش نمیکنم یکی از اساتید دانشگاه تهران رو که وقتی بچه ها براش مصیبت های خانوم فاطمه زهرا.س. رو نقل کرده بودند آنقدر اشک ریخته بود و بر سر و صورت زده بود که همه نگاه ها معطوف به اون شده بود ، می گفت که نمیدانسته خانوم این همه رنج کشیده و همان لحظه هر چه پول در جیب داشته بود وقف نمایشگاه کرده بود...
و نهایتا فراموش نمیکنم دختری رو که هرچند چادر به سر نداشت اما به چادر خاکی خانوم فاطمه زهرا.س. که پشت درب سوخته بود بوسه ها زد و تبرکی اون رو به چشماش کشید...
می گویند بعد از تدفین خانوم فاطمه زهرا.س. امیرالمومنین.ع. وارد خانه میشود...زینب ۴ساله را می بیند چادر خاکی مادر رو به سر کرده و به نماز شب ایستاده...
پس نوشت:
نمایشگاه کوچه های بنی هاشم / تمام !
+ خیلی ها اومدن نمایشگاه رو دیدن و رفتن...به اعتقادمن هرکس به اندازه ظرفیتش و لیاقتش از این نمایشگاه بهره برد...خیلی ها مدام از جلوی نمایشگاه رد میشدند اما خانوم اذن ورودشون به نمایشگاه رو نمیداد...خیلی ها می آمدند و هر هر میخندیدند و صحنه ها رو مسخره میکردند و می رفتند...اما خیلی ها هم بودند که دلشون رو می گذاشتند کنار دل زهرای مرضیه و امیرالمومنین وحسنین علیهم السلام و منقلب می شدند و گریه ها می کردند و با چشمانی سرخ از نمایشگاه خارج می شدند...
+ خانوم فاطمه زهرا.س. برات مشهدمون رو از علی بن موسی الرضا .ع. گرفت...به اتفاق رفقای خادم فردا عازم مشهدیم...حلال کنید...نائب الزیاره خواهیم بود...ان شاالله
"هوالواقف علی السرائر والضمائر"
پیش نوشت:
اینجا ایران است ، مهد تشیع!
این روزها که متعلق به بانو فاطمه(س)است...این روزها که باید قلم برداریم از ایشان بنویسیم
از اینکه مظلوم بودند...از اینکه حتی در خانه خودشان هم حق گریه کردن نداشتند...از اینکه مجبور بودند هر روز بروند تا خارج از مدینه و در بیت الاحزان گریه کنند... و از...
باید قلم برداریم و از مملکتی که مهد تشیع است بنویسیم!از جایی که بچه مذهبی هایش به جرم بر زبان آوردن ذکر یا زهرا(س)مورد ضرب وشتم قرار میگیرند!
اصلا به جوانانمان چه که عده ای مظلوم دارند توسط ظالمان به خاک وخون کشیده می شوند؟اصلا به آنها چه تیم حریف نماینده همان آل سعود وهابی جنایتکار است؟باید فقط بیاید برای پیروزی تیمش دست وهورا بکشد آخرش هم با بدرقه ای آبرومند آنها را راهی کشورشان کنند...
اصلا یه چیز دیگر...کاش قبل از مراسم یک مراسم تجلیل از آنها به عنوان نمایندگان آل سعود می شد بخاطر اینکه اقتدار به خرج دادند و مردم را به خاک وخون کشیدند...در نهایت هم میشد هدیه ای به رسم یادبود تقدیمشان کرد که برسانند محضر مبارک پادشاهشان...!
پس نوشت:
اینجا ایران است ، مهد تشیع! فقط لطف کنید ذکر یازهرا(س)نگویید چون کتک خواهید خورد!
+حساب تمامی اونایی که دست رو بچه بسیجی ها بلند کردن انشاالله با حضرت عباس(ع)
+ننگ به...!
+ورزشگاه جای شعار سیاسی نیست؟قبول... از کی تا حالا شعار یازهرا(س) شعار سیاسی شده؟!! که بخاطرش جوونای بی گناه رو میزنین؟... اصلا به فرض اونا شعار سیاسی دادن... مگه غیر اینه که سیاست ما عین دیانت ماست؟می ارزید به خاطر یه حق میزبانی اینجور اخلاق رو زیر پا له کنید؟
+چرا همه ساکتن؟میترسن رابطه ایران -عربستان تیره وتار بشه؟خب بذارین بشه...میترسن نذارن زائر بره؟خب نذارن...چرا اینقدر بایدمومن شیعه اونجا تحقیر بشه و سکوت کنه؟همین پولای زیارتای ما،سوغاتی خریدنای ماست که اونا میخورن شکمشون روز به روز گنده تر میشه اینقدر وحشی میشن دیگه...
+نهایتا خیلی سعی کردم نگم اما نشد...ننگ به تو جناب آقای کاشانی!حذف تیمت هدیه ای از طرف خدا برای تو...مبارکت باشه...
+لینک های پیشنهادی: جزئیات اتفاقات دیروز ورزشگاه آزادی / برخورد خشن یگان ویژه با معترضین / پرچمی که عربستانی ها را فراری داد / بازی تمام شد آقای کاشانی هم بازی را باختی هم اخلاق را! /بازتاب وقایع دیروز آزادی در رسانه های جهان
پیش نوشت:
عشق با دانش متمم می شود / هر که عاشق شد معلم می شود
امام علی(ع):
من علّمنی حرفاً فقد صیّرنی عبداً
کسی که به من یک حرف بیاموزد ،مرا بنده خود کرده است.
(جامع السعادات، ج3، ص 112)
+ روز معلم به یاد استاد شهید مطهری گرامی باد!
+ تقدیم به تمامی آنهایی که به من حرفی را آموختند از پدر و مادر گرفته تا خانم آران معلم کلاس اول و...اساتید دانشگاه دکتر شامی ، دکتر شیرکوند ، دکتر مبارکی و ...
+ روز معلم که میشه خونه ما حال وهوای دیگه ای میگیره!! شاگردایی که قدرشناسی رو فراموش نکردن...
+ لینک های پیشنهادی : معلم نمونه از دیدگاه قرآن / نظر شهید مطهری درباره ولایت فقیه / ایرادات واشکال ها نسبت به حجاب از دیدگاه شهید مطهری / حقوق فردی واجتماعی زن از دیدگاه شهید مطهری
پیش نوشت:
پرونده سقیفه همچنان باز است...
ما ۲۳ سال دوره نبوی را داشتیم که ۱۳ سال آن پیامبر(ص)در مکه بوده (که جز تبلیغ اسلام آنهم به سختی امکان کار دیگری نبوده) ...و ۱۰ سال هم مدینه (که منافقین ویهود از داخل و مشرکین از خارج فشار ایجاد میکردند) ...
۲۵۰ سال هم دوره امامی تا قبل از غیبت حضرت مهدی(عج) داشتیم...که از این ۲۵۰ سال دوره حکومت امامان فقط محدود میشود به ۵سال حکومت امام علی(ع) (که در این مدت حداقل ۳جنگ داخلی به ایشون تحمیل کردند)و ۵ماه حکومت امام حسن(ع) (که سراسر تنش بوده) ...
تنها منبع فقه سیاسی ما همین دورانی ست که امام علی(ع) حاکم جامعه بوده...در حالی که در مسائل عبادی علاوه بر دوره پیامبر(ص) ۲۵۰ سال ائمه مردم را راهنمایی کردند اما چون حکومت دست امام نبوده تنها محل رجوع فقه سیاسی ما همین دوران حکومت حضرت علی(ع) است...
وقتی ما با ۵سال اینقدر فقه سیاسی مان غنا دارد ببینید اگر کل ۳۰ سال را حضرت علی(ع)حاکم جامعه بود چقدر فقه سیاسی مان غنی بود...حساب کنید اگر به جای این ۵ سال همه ۲۵۰ سال حکومت دست ائمه بود چقدر فقه سیاسی مان غنا داشت...
آن وقت آیا جوان حاضر در نظام جمهوری اسلامی با چنین مشکلی مواجه بود که آقایان فقها !در فلان مسئله سیاسی ،فلان مسئله حکومتی ،فلان مسئله اجتماعی فتوای شما چیست؟و انها تازه بخواهند بروند تمرین کنند تا فتوا بدهند...آیا اینقدر تنگنا داشتیم؟
حالا سوال می پرسم :امیرالمومنین(ع)به حکومت نرسید به چه کسی لطمه خورد؟حق امیرالمومنین پایمال شد یا حق مردم ؟...حق کدام مردم پایمال شد؟حق سلمان وابوذر که نفس به نفس با امام علی(ع)بودند پایمال شد یا حق ما جوانان امروز جمهوری اسلامی پایمال شد؟
اتفاقی که ۱۴ قرن پیش افتاد بین الف و ب نبود بین دو نگاه مبنایی تاریخی بود و آثار آن نگاه کماکان باقیست واتفاقی که افتاده اینست هرچه زمان جلوتر میرود آسیبش بیشتر میشود...آسیبی که امروز من دارم از این ماجرا می خورم از ماجرای بی توجهی به غدیر از ماجرای سقیفه...به مراتب بزرگتر از آسیبی ست که متوجه سلمان وعمار وابوذر شد
پرونده باز است...متهم معلوم است...شاکی اش تاریخ است...شاکی اش من و شماییم...شاکی اش نسل ماست...
امیرالمومنین (ع)که در هرجایی بوده به وظیفه خودش عمل کرده...به او که آسیبی نرسیده...آسیب به من رسیده ...به نسل من رسیده...به حکومت جمهوری اسلامی آسیب رسیده و به شیعه که اینقدر بی پناه و مظلوم است...
پس نوشت:
اگر سقیفه نبود زهرا(س)بین در و دیوار نمی ماند،اگر سقیفه نبود صفین نمیشد ،اگر سقیفه نبود کربلا نمیشد و .... و اگر سقیفه نبود،جایگاه شیعه در امروز بحرین اینگونه نبود.
+ نوشته شده بر اساس سخنان خانم دکتر فرهمند پور استاد حوزه ودانشگاه
+تصویر این پست مربوط به صحنه سقیفه در نمایشگاه کوچه های بنی هاشم
+خدا رو هزار مرتبه شکر که چنین رهبر آگاه و باتدبیری هدایت مردم ما رو بر عهده گرفته(+)خدا این نعمت رو هرگز از ما نگیره...
پیش نوشت:
این پست تا پایان فاطمیه ثابت است...
وارد نمایشگاه کوچه های بنی هاشم که میشوی برمیگردی به هزاران سال قبل ...نخلستان علی بن ابیطالب(ع)
کوچه ها با تو سخن میگویند...از کسا تا سقیفه
گذر میکنی از خانه فاطمه(س)...میرسی به درب سوخته
لختی می ایستی و زل میزنی به درب...اما دل اینکه آن روز سخت را مرور کنی نداری
می گذری...و...و...
نهایتا میرسی به بقیع...نجوای حاج منصور که دارد سلام من به مدینه را می خواند تو را تا مدینه میکشاند...
پس نوشت:
کوچه های بنی هاشم تو را می خوانند...
+به مناسبت ایام فاطمیه نمایشگاه تجسمی با عنوان کوچههای بنیهاشم در ضلع شمالی مسجد دانشگاه تهران از 28 فروردین تا 17 اردیبهشت برگزار خواهد شد که زمان بازدید از این نمایشگاه از ساعت 11:30 تا 18 میباشد.(زمان بازدید جمعه ها پس از نماز جمعه)
+تک تک دوستان مجازی رو دعوت میکنم به بازدید از این نمایشگاه زیبا و اثر گذار...ا
+هنوز تو حال و هوای صحنه ی بقیع این نمایشگاهم...شاید عجیب باشه اما دل کندن از اون بخش به اندازه دل کندن از بقیع واقعی برام سخت بود...بقیع رفته های بازدیدکننده خواهند فهمید حس من رو...
+نهایتا اینکه...یه مدینه رفته میگفت:خوش بحال آنها که مدینه را ندیدند...چون تا دری به دیوار میخورد بند دلشان پاره نمیشود...
+عکس های نمایشگاه کوچه های بنی هاشم از زاویه دوربین خبرگزاری فارس(+)
"هو الواقف علی السرائر والضمائر"
پیش نوشت:
مورخین سنی مذهب در گذشته وقتی دیدند جاهایی از تاریخ را نمی توانند حذف کنند تاریخ را دستکاری کردند...
گریه حضرت زهرا.س. آنقدر معروف ومشهوربود که قابل انکار نبود آنها آمدند اهداف وانگیزه های گریه را خدشه دار کردند...جمله ای که مورخین نقل کردند این بود:حضرت زهرا.س. بقدری رنج فقدان پیامبر.ص. ایشان را آزرده بود که اشک ایشان خشک نمیشد...
این عاطفی کردن و خانوادگی کردن این گریه همان قدر جنایتکارانه ست که گفتندوجود حضرت زینب کنار امام حسین.ع.بدلیل این بود که حضرت زینب.س. نمی توانست دوری امام حسین.ع.را تحمل کند...این لطمه زدن به یک احساس مسئولیت بزرگ تاریخیست...
تحلیل اینکه گریه حضرت زهرا.س. بخاطر دوری پیامبر.ص.نبوده:
۱.با توجه به آیه قرآن "وبشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله وانا الیه راجعون" در این آیه استثا نیامده که الا مصیبت پدر یا مصیبت پیامبر.ص. ...چه کسانی بیش از همه موظفند قرآن را در زندگی خود اجرا کنند؟اهل بیت...اگر بخواهد حضرت زهرا.س. در مقابل مصیبت کم بیاورد تکلیف بنده عامی معلوم است...
۲.بطور طبیعی مصیبتی اگر رخ بدهد داغ ترین لحظه های ابراز اندوه صاحب عزا روزهای اول بعد از رخ دادن واقعه ست...اما حضرت زهرا.س.روزهای اول پس از فوت پیامبر.ص. مسلط و محکم ایستادند بعد از جریان سقیفه...روزهای اول از گریه ها خبری نیست...
حضرت زهرا.س. بعد از سقیفه به درب خانه مهاجر وانصار میرفت با آنها برای احقاق حق علی.ع. صحبت میکرد(اتمام حجت میکرد)حضرت زهرا.س. در خطبه فدکیه چنان با اقتدار صحبت میکرد و مردم چنان گریه ای میکردند که حتی مورخان اهل سنت نوشته اند مدینه چنین گریه ی دست جمعی هرگز به خود ندید(اما کسی ذکر نکرده فاطمه.س.خود در این خطبه گریه کرد)
گریه حضرت زهرا.س. از کی شروع شد؟وقتی که هیچ کدام از این کارهای فاطمه.س. برای روشنگری اجتماع و موج سازی در جامعه و همراه کردن جامعه با ولایت جواب نداد...
پس نوشت:
فرا رسیدن فاطمیه به پیشگاه امام عصر.عج. تسلیت
مهدی.عج.بیا تا انتقام سیلی زهرا.س.بگیری...
+جالبه خیلی از شیعه ها هم به دلیل اینکه از مردم گریه بگیرند وقضیه رو احساسی کنند حرف های تحریف شده سنی ها رو تکرار می کنند!
+نوشته ی بالا بخشی از سخنرانی خانم دکتر فرهمند پور استاد حوزه و استاد تاریخ اسلام دانشگاه تهران بود که در یک مجلسی که بنده هم حضور داشتم بیان کردند...
+رفقا بیایم بجای اینکه بسنده کنیم به یک بیت شعر برای ابراز اندوهمان بمناسبت فاطمیه ،یه مطلب کوتاه یه حدیث در مورد ایشون بنویسیم!
+یکی از همراهان عزیز جنجال یک سکوت در نظرات خصوصی حلالیت طلبیده بودن به دلایل شخصی ترجیح میدم همین جا جواب بدم که:بنده کوچکترین بدی از ایشون ندیدم که نیاز به حلال کردن داشته باشه...ایشون بزرگی کنن اگه بدی دیدن حلال کنن...براشون سلامتی توام با عاقبت بخیری رو آرزو دارم.
+رفقا این روزا خیلی دعام کنید...تو نماز شبتون...بعد از نمازهای فریضه تون...خیلی اوضاعمون قاتی پاتی شده...انشاالله خود حضرت زهرا.س. دستم رو بگیرن...
+راستی...ممنون بابت دلگرمیهایی که تو پست قبل بهم دادین!
پیش نوشت:
به بهانه آغاز کار پایان نامه!
ابن سینا در قسمتی از وصیت نامه خود به ابوسعید ابوالخیر آورده است:
«باید دانست که افضل حرکات نماز است و بهترین سکنات روزه و نافعترین خیرات و مبرات صدقه و پاکیزهترین خوبیها تحمل سختیها و باطلترین سعیها لجاج است و بهترین اعمال آن است که از نیت خالص صادر گردد و بهترین نیت آن است که از علم حاصل شود.
در اوضاع شرعی و احترام به سنتهای الهی و مواظبت بر عبادات بدنی، به هیچ وجه تقصیر جایز نیست. حکمت و دانش اساس و مایه برتری انسان است بر غیر و در تحصیل دانش معرفت الهی بر همه چیز مقدم است؛ زیرا شرافت هر علمی بسته به موضوع آن است.»
پس نوشت:
ابن سینا هر گاه درباره مسئله ای دچار شک و تردید می شد وضو میگرفت و متوجه مسجد جامع شهر میگردید و با خصوع و خشوع دو رکعت نماز می خواند و مشغول دعا می گردید تا آنکه شک و شبهه اش بر طرف می شد.
+مقام معظم رهبری در سخنرانی ای که در سال 88 در میان قرآن پژوهان داشتند فرمودند:"ما علوم انسانیمان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب مبتنی بر جهانبینی دیگری است؛ مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالباً مبتنی بر نگاه مادی است. خوب، این نگاه، نگاه غلطی است؛ این مبنا، مبنای غلطی است."(+)
+بعضی مواقع واقعا می مونم دارم تو جامعه ی اسلامی زندگی میکنم یا نه! تو همه منابع درسی باید نظریه ها و تئوری های دانشمندان غربی رو بخونیم غافل از اینکه اگه یه کم توی دینمون قرآنمون بگردیم خیلی از چیزایی که اونا گفتن هست...چرا باید بجای اینکه بگیم امام علی(ع)فرمودند مجبور باشیم مثلا بگیم کاتلر گفت؟!!
+من پای این پایان نامه می مونم تا آخرش ،حتی اگه مجبور باشم دو برابر بقیه بچه ها که سر پایان نامه شون وقت میذارن سر این موضوع وقت بذارم...و مجبور باشم به نگاه های سرشار از علامت سوال این و اون وشاید نگاه های بعضا تحقیر آمیز حتی هم کلاسی ها پاسخ بدم!
+حالا ربط این پست با ابن سینا اینه که...ابن سینا یکی از آبروهای ایرانه...وقتی که ترجمه خیلی از کتاباش داره تو دانشگاه های خارج بخصوص آمریکا تدریس میشه...همین ابن سینایی که افتخارمونه تو وصیت نامه ش گفته:" در تحصیل دانش معرفت الهی بر همه چیز مقدم است؛ زیرا شرافت هر علمی بسته به موضوع آن است."و مطمئنا علم و دانشی که خیلی از غربی ها تئوری هاشون رو بر اون بنا کردن علمی جدای از معرفت الهیه...(+)
+توصیه میکنم بخوانید:شرح یکی از آیات سیاسی در قرآن(+)
پیش نوشت:
به بهانه روز جمهوری اسلامی
هنوز و بعد از بیش از سی سال
جمهوری "اسلامی" آری
جمهوری "ایرانی" نه
پس نوشت:
سبزها خوب بدانند در این ایل غریب / گر پدر رفت تفنگ پدری هست هنوز / گر چه نیکان همگی بار سفر بر بستند / شیرمردی چو علی خامنه ای هست هنوز / گر امام و شهدا نیست کنون در برمان / خلف ساده ومظلوم علی(ع)، سید علی هست هنوز