جنجال یک سکوت

پیوندها

۸۰ مطلب با موضوع «با بـهانـه ها» ثبت شده است

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۸۹، ۰۲:۴۸ ب.ظ

ای کاش ضمانت دلم را بکنی

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

سحرگاه جمعه یازدهم دی ماه هزار وسیصد وهشتاد ونه...روبروی ضریح طبقه پایین حرم مطهر ثامن الحجج-ع-...همه غرق نجوا با معشوق...من در حال نوشتن...

از چه بنویسم؟ از گوش هایی که آنقدر محو گناه شده که وقتی با خود زمزمه میکنم السلام علیک یا علی بن موسی الرضا-ع-جواب سلام را نمی شنود؟یا از چشم هایی که آنقدر نظاره گر پوچی ها شده که عبور ومرور ملائکه را زیر گنبد آقا نمی بیند؟

از خودم وبقیه آدم هایی که هرچه لیست حاجت هایشان را بالا و پایین کنی رد دلتنگی برای صاحب عصرشان را نمی یابی؟

اثبات این ادعا زمانی حاصل میشود که می بینی صدای آمین گفتنشان برای دعای:خدایا حاجات ما را برآورده کن بلند تر از آمین گفتنشان برای تعجیل فرج است...همان وقتی که اگر زیر لب زمزمه میکنند اللهم عجل لولیک الفرج هیچ قطره اشکی مهمان گونه هایشان نمی شود.

خنده دارند(یا شاید هم گریه دار) خانم هایی که پیرامون ضریح هستند.آدم هایی که برای تشرف به محضر امامشان باید وجودشان را تطهیر کنند.برای اینکه دستشان را به ضریح متبرک کنند با حق الناس وحق النفس فقط کوله گناهشان را سنگین تر میکنند زمانی که دیگری را هل میدهند تا به ضریح برسند. وقتی که در اثر ازدحام جمعیت تارموهایشان کم کم نمایان میشود.وقتی که دستشان را بالا می آورند تا به ضریح برسانند ودست های عریانشان که مزین به زیورآلات شده برقش چشم نامحرمان آن طرف شیشه را میگیرد و هزاران گناه دیگر که هرلحظه دل مولایمان را می لرزاند...

پیش خودم فکر میکنم اگر روزی قرار شود که دیگر ضامن آهو حاجت های آدم ها را ندهد چند نفر از این آدم های آویزان از ضریح! بخاطر زیارت محبوبشان به این دیار خواهند آمد؟

اول ازهمه برای پاسخ باید به خودم رجوع کنم.تا به حال شده وقتی عازم حرم می شوم فقط به عشق زیارت آمده باشم نه روایت حاجت؟تابه حال شده که نماز حاجت بخوانم وتنها ذکرم تعجیل فرج باشد؟پاسخ این سوال بگذارید بماند در همین دل سیاهم...

این بار میخواهم تمرین عاشقی کنم...میخواهم عاشقی کردن رایاد بگیرم... سجاده ام را پهن میکنم وچادر رنگی ام را به سر...روبروی ضریح مبارک نیت میکنم دو رکعت نمازامام زمان-عج-میخوانم قربة الی الله...با ایاک نعبد وایاک نستعین صدبارذکر عاشقی میگیرم...درقنوتش نجوا میکنم اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه وآله فی هذه الساعه...نماز که تمام می شود سر به سجد میگذارم مهدی جان-ع-این هدیه را از من بپذیر در سحرگاه روزی که امید دارم منتهی به وصال توشود...

امام رضا-ع-

پس نوشت:

باوجود این کوله ی سنگین گناه صدایم کردی ممنون آقا...!


+دوستان نائب الزیاره همگی بودیم با اسم...ان شاالله مقبول شود...سفر آرامش بخشی بود...

+به توصیه یکی از دوستان ذکر ورد لبمون در این سفر آیه ۸۸ سوره یوسف بود:یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ

+کاش می تونستیم هنگام زیارت تصور کنیم که اماممون فوق یه منبر داخل ضریح نشسته اند ونظاره گر رفتار های بعضا دور از شان ماهستن...اونوقت همین رفتارا رو همچنان انجام میدادیم؟حاضر بودیم بقیه رو له کنیم تا دستمون رو برسونیم به ضریح؟یا حجابمون...یا...!تو این سفر خیلی اذیت شدم وتاسف خورم بابت نحوه زیارت وملاقات مردم با یکی از پاکان عالم!بعضی وقتا چند دقیقه ای می ایستادم روبروی ضریح رفتار ادما رو تحلیل میکردم!به این نتیجه رسیدم بعضیا به جای اینکه امام رو زیارت کنن میله های فلزی دور مزار رو زیارت میکنن!اینو میشد توی نگاه فاتحانه شون هنگام برگشتن از مقابل ضریح خوند!!

+نمیدونم چه حکمتیه از وقتی که دیگه دعای وداع با امام رضا-ع- رو هنگام خروج از حرم در آخرین روز سفر نمیخونم زود به زود تر طلبیده میشم!

+نوای وب رو گوش بدین...مکالمه کبوتر بقیع با کبوتر حرم رضوی...آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا/هرکجاپرمیکشی تو حرم امام رضا/من کبوتر بقیعم باتو خیلی فرق دارم/جای گنبد سرمو به روی خاکا میذارم...

+تصویر این پست هم اثر هنری خودمه!!دیروز گرفتمش! (البته چون سایزش رو کوچیک کردم زیاد واضح نیس!)

۲۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۸۹ ، ۱۴:۴۸
يكشنبه, ۵ دی ۱۳۸۹، ۱۱:۵۵ ق.ظ

آمده ام...شاه پناهم بده

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

باز پر از نغمه یاهو شدم

معتکف ضامن آهو شدم


+ان شاالله سه شنبه عازم مشهدیم...البته اگه آقا دعوتشو پس نگیره

+برخلاف خیلی دوستان که یواشکی میرن زیارت وبعد برگشتنشون میفهمیم اومدن ما میگیم که عازم زیارتیم تا هم حلالیتی طلبیده باشیم...هم اگه کسی التماس دعایی چیزی داره تا پای ضریح التماس دعاشون رو به دوش بکشیم... رفقا اگه حرفی چیزی از ما ناراحتتون کرده حلال کنید...نمیشه بری زیارت و دل کسی رو رنجونده باشی! (اگه هم حلال نکردین تو نظر خصوصی ها بگین تا یه فکری به حالش بکنیم)

+تاحالا شده ازخودتون بپرسین پنجره فولاد(+)کجاست وچرا اینقدر مریضا ازونجا شفا میگیرن وحکمتش چیه؟...این سوال دفعه قبل که رفته بودم مشهد برای خودم پیش اومدازخادمی که جلوی پنجره فولاد خدمت میکرد پرسیدم گفت:نزدیک به ۴۰۰سال قبل این حجره محل تدریس مباحث توحیدی واسم اعظم خدا توسط ملامحسن فیض کاشانی بوده وشاید حکمت استجابت دعا همین تدریس اسم اعظم خدا(که میگن اگه خدا رو با اون نام صدابزنی محاله دعات مستجاب نشه) هست.یه نکته جالبی که تو سرچ ها پیدا کردم اینه که پدر مقام معظم رهبری-حفظه الله- (سیدجواد خامنه ای) درهمین حجره که به حجره توحیدخانه معروف است دفن شده اند.

+این دفعه خیلی کار دارم با این پنجره فولاد:میگن پنجره فولاد آقا برات کربلا میده... و...

+اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند یا رضا-ع-...پناهم بده...

+کاش یکی از این سفرای زیارتیم بی بازگشت باشه...کاش...

+نگرش تازه به نماز (+)

۴۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۸۹ ، ۱۱:۵۵
پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۸۹، ۰۳:۲۱ ب.ظ

این پست درد دارد

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً: از مومنانْ مردانی اند که آنچه را با خدا بر سر آن پیمان بستندبه مرحله صدق درآوردند، پس برخی از آنها به نذر خویش وفا کردند [و شهید شدند] و برخی از آنان انتظار می کشند و هیچ تغییری [در پیمان خود] ندادند.

این روزها وقتی این آیه را می شنوم دیگر یاد شهید نمی افتم...یاد همسر شهیدی میفتم که سال هاست زینب گونه در این شهر رنج ها می کشد و صبوری می کند...و صبوری می کند...

خدایا هزاران بار حکمتت را شکر اما...اما چرا همه ی خوشی های عالم سهم یک گروه وتمام رنج ها سهم گروهی دیگر...؟خدایا هر یک از این امتحان ها به تنهایی برای خم کردن یک انسان بس است...چرا همه برای یک نفر؟یک زن چقدر باید ازین امتحان های کمرشکن بدهد تا نمره بیستش را بپذیری؟

خدایا به حرمت صبوری زینب که "مارایت الا جمیلا"یش شد درس عاشورا از این امتحان آخری این مادر بگذر...

پس نوشت:

خدایا دلم معجزه می خواهد...خودت بهتر می دانی از کدام جنس معجزه ها...


+کاش میشد این پست رو تقدیم کنم به...به همون کسی که...بگذریم! (فهمید آنکه باید بفهمد!)

+اصلا کاش مخاطب این پست هیچ وقت به این وب سر نمیزد تا من می تونستم راحت تر حرف بزنم...حداقلش این بود که از خجالت خودم در می اومدم...

+من که خودم می دونستم چه دارم مینویسم نفهمیدم چه نوشتم...وای به حال شما که نمی دونستید...فقط همین رو بدونید...این پست درد دارد....

+اصلا به شما چه که یه جوونی که آرامش این ثانیه هاتون رو مدیون امثال پدر او هستید داره یه گوشه این شهر ذره ذره آب میشه؟برین خوش باشین واز خاطرات شب یلدا برای دوستاتون بگید...!بی خیال...

+دغدغه های ذهن من را یگانه به تصویر کشیده...بخوانیدش(اینجا...تهران!!)(اینجا...تهران!!شهری که در نامردی روی کوفه را کم کرده...شب یلدا....جمکران...بوی امام زمان-عج- دارد؟نه ندارد...وقتی زائران آنجا هم در شب هفت امام دست از تخمه شکستن خود برنمی دارند...آخر شب یلداس دیگر...نمیشود از هندونه وانار وتخمه هایش گذشت که...!)

۴۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۸۹ ، ۱۵:۲۱
دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۸۹، ۰۷:۲۴ ب.ظ

مبارک نیست

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

به بهانه آغار بیست وچهار...

یادمان باشد همین که کودکی چشم به دنیا وا می کند

شاید خانه ای در سوگ عزیزی سیاه پوش شود...

عکس نوشت:

جمعه ی بعد از نیمه شعبان بود.مشهدبودم.عصر دلم گرفت یه سر رفتم بهشت ثامن...قبرا رو که نگاه میکردم چشمم به مزار شهیدی افتاد که دقیقا همون روزی که من به دنیا اومده بودم شهید شده بود...شهید مرتضی حسینی ابریشمی...


+دوستان عزیز...باتوجه به اینکه تولدم مصادف شده با شب هفت امام حسین-ع- و۷۲ یار شهیدشان...لطف کنید تبریک نگید!به جاش از ته دل دعامون کنید.

+صوتی که روی وب گذاشتم بسیار زیباست توصیه میکنم از دستش ندید!(قبلا یه تیکه کوتاهش رو گذاشته بودم الان کاملشه)

+در ادامه مطلب همان که باید باشد(نویسنده این وبلاگ!)به صورت خصوصی تر برای دوستان روایت شده(بیوگرافی داستان گونه)...هر کی دوست داشت بخونه بگه رمزش رو بدم خدمتش...می خواستم برای تمامی دوستانی که به وبم سر میزنن رمز رو کامنت خصوصی بذارم گفتم شاید خیلی ها دوست نداشته باشن از من بدونن...زوری که نیس...!!

+دوست داشتم روز تولدم یه جای خوب باشم...اگه خدا بخواد فردا شب جمکرانم...ودعاگوی همه ی دوستان

+مخصوص دعامون کنید....بعنوان هدیه تولدم!

۶۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۸۹ ، ۱۹:۲۴
پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۸۹، ۱۱:۵۴ ب.ظ

خورشید،خورشید است

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

خورشید،خورشید است...حتی پس از ۱۴۰۰ سال...

چقدر احمق بودند

آنها که فکر میکردند با تازیانه زدن بر دهانت

می توانند جلوی قرآن خواندن تو روی نیزه ها را بگیرند...

وچقدر احمق تر آنان که عاشورای قبل خواستند با به آتش کشیدن پرچم تو

نام تو را از دل ما پاک کنند...!

پس نوشت:

فریاد یا محمدا.....


+فیلم آنهایی که موسوی به آنها می گفت عزاداران حسینی!!!را از اینجا ببینید(+)...(از دستش ندهید!)

+عکس های این عزاداران را هم از اینجا ببینید(+)

+مهم ترین دلیلی که باعث می شود منبر حاج آقا پناهیان رو برای تاسوعا عاشورا انتخاب کنم همین نخ هایی ست که برای بصیرت سیاسی می دهد دستمان...باید حواست به سیاست باشد تا نکند دوباره ناخواسته واقعه کربلا را تکرار کنی برای حسین زمانت!نترس بودن وقاطع بودن ایشون در بیان وقایع سیاسی قابل تحسینه...!

+صدای حاج آقا پناهیان هم درآمد بابت بازداشت حسین قدیانی...حاج آقا پناهیان:اصل خط قوه قضائیه درست است اما بچه بسیجی ها هم تا یک حدی میتوانند ساکت بمانند!

+سخنرانی حاج آقا پناهیان درمحضر امام خامنه ای (حفظه الله) در شب اول محرم(متن این سخنرانی)و(فایل صوتی برای دانلود)توصیه میکنم این رو هم از دستش ندید....! (بخشی از این سخنرانی:"به خدا صدایی که بتواند اقتدار ولایت را خدشه بزند در جامعه ما بلند شود واین صداتوسط نخبگان جامعه وسربازان رده اول که وظیفه مهم تری دارندخفه نشود امید دشمن بیشتر می شود...امید دشمن که بیشتر شدجنایت ها وخیانت ها سر ریز میشود..."بعد مردم شروع کردن به شعار دادن:خواص بی بصیرت مایه ننگ ملت!)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۸۹ ، ۲۳:۵۴
سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۸۹، ۰۹:۴۱ ق.ظ

بگو دعا نکنند...!

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

به بهانه بیست وچهارم ذی الحجه روز مباهله...

گفتی ما بچه هایمان را صدا می کنیم، شما بچه هایتان را صدا کنید...ما زنهایمان را می آوریم، شما هم زنهایتان را بیاورید...ما می آئیم شما هم بیائید....ما می ایستیم اینطرف، شما آنطرف.

ما می گوییم خدا، شما بگویید خدا....ما می گوییم هرکی راسته، بماند....شما می گویید هرکی ناراسته، عذاب او را بگیرد.

یادت هست این حرفها را؟ خب اگر یادت هست پس کجایند؟ کجایند بچه هایتان؟کجایند زنهایتان؟ شما همین قدر هستید؟ ملتتان پنج نفره است؟

طرف ما رانگاه کن! تا چشم کار می کند آدم ایستاده. هرچه نصرانی بوده آوردیم. فقط چند تا صف پیرمرد داریم، دیگر چه رسد به زن و بچه.

حالا بگو این مردمت بیایند جلوتر! بگو بیایند زیر آن درخت روبرویی تا همدیگر را ببینیم.

اسقف ما می گوید: ترا به روح عیسی مسیح، بگو آن دوتا بچه دستهایشان را بیاورند پایین. بگو آن خانم از زمین بلند شود. بگو آن بلند بالا که شانه به شانه ات ایستاده، نگاهش را از آسمان بگیرد.

اسقف ما می گوید: این هایی که من صورتهایشان را می بینم، اگر نفرین کنند، نسل ما از زمین بر می افتد.

می گوید: «بگو ما تسلیمیم».

"خدا خانه دارد-فاطمه شهیدی"

پس نوشت:

چقدر دلم می خواست در ایام فتنه کار به مباهله می کشید...مقام معظم رهبری (حفظه الله) یک طرف...سران فتنه سبز هم یک طرف...نتیجه که مشخص است اما این نسخه برای بعضی ها به درد می خورد...!


+حجة الاسلام ماندگاری:مواظب باشین شکی تو ولایت براتون ایجاد نشه ها...اصلا نترسین امروز سابقه دارای پنجاه ساله سر خوردنا...نترسین تو سرخورده ها مرجع تقلیده ها....(دانلود)

+در راستای سخنرانی بالا که لینک دانلودش رو گذاشتیم:چند سال قبل در دوران مدرسه یه گروهی از بچه ها رو انتخاب کردن ببرن بیت رهبری.ازجمله انتخاب شده ها یکی از دوستان ما بود که نه اساس مذهبی قوی ای داشت ونه اعتقاد محکمی به ولایت فقیه واینا واز اون جمله کسایی بود که آدمایی که تا رهبر رو میدیدن اشکشون جاری میشد رو مسخره می کرد...خلاصه این دوستمون اون روز رفت بیت رهبری...چند وقت قبل(بعد از فتنه ۸۸)داشتیم صحبت میکردیم که قضیه کشید به دیدار اون سال با مقام معظم رهبری(دامت برکاته)دوستم تعریف میکرد میگفت منی که ملت رو مسخره میکردم برای اشک ریختنشون با دیدن آقا...اون دفعه وقتی از نزدیک دیدمشون چنان هیجانی وجودم رو گرفت وبخودم لرزیدم واشکم جاری شد که نگو...!اینم از شخصیت کاریزماتیک رهبرمون...

+اونایی که مدعی ان که ولایت فقط در انحصار امام معصوم هستش!باشه ماهم قبول داریم...اگه اونقدر آدم خوبی هستی که میتونی دستورات زندگی وراهنمایی ها رو بطور مستقیم از امام زمان(عج)بگیری بسم الله...حجتی نیس برتو که از ولی فقیه پیروی کنی وقبولش داشته باشی...اما اگه در اون حد خوب نیستی که امام زمانت(عج)رو ببینی تاراهنماییت کنه پس لطفا...!!

+اصولا ما شاید سالی یکی دوبار بیشتر گذرمان به(+)نخورده باشد از قضا به توصیه یکی از دوستان سری به اینجا زدیم دیدیم و خواندیم گوشه وکنایه هایی که گوینده فعلی یا شاید سابق صداوسیما(وحید جلیلوند)به پیروان رهبری زده اند!!که:(خدا کند در این زمانه ی نامرد ، فهم ساحت حقیقت بر گونه ی اساطیر ، علی عالی اعلی ، لااقل ما را از تمثیل و تشابه هر کس!و هر چیز!به او خوددار کند.)...تایید نشدن نظر محترمانه ما در این وبلاگ نشون میده اصلاح طلبان هم مث ما اصولگراها تحمل انتقاد ندارن!!!واهل فیلتریسم(!)هستن...!

+"دل را ز شرار عشق سوزاند علی/یک عمر غریب شهرخود ماند علی/وقتی که شکافت فرق او در محراب/گفتند مگر نماز می خواند علی؟" غربت شاید شباهت این روزهای علی زمانمان با امیرالمومنین(ع)...

+بابت طولانی شدن پست عذرخواهم...بگذارید به حساب یک هفته غیبت وحرف هایی که به مناسبت عید غدیر..عید ولایت و به تعبیر من عید تمرین ولایت پذیری توی دلم مانده بود!التماس دعا(بازهم تشکر بابت اینکه در این مدت جویای احوال ما بودید...)

+طهورا الان کربلاست...مسافر آدینه هم یکشنبه میره...امام حسین علیه السلام بهتر از هرکسی میدونه که ما فقط این وسط زیادی بودیم...!

+شهادت استاد دانشگاه شهیدبهشتی تبریک وتسلیت...ترور دیروز نشان داد این انقلاب همچنان خون می خواهد...

۳۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۸۹ ، ۰۹:۴۱
شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۸۹، ۰۷:۰۳ ب.ظ

صدمین...

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

به باشگاه صدتایی ها پیوستیم...

همچنان ثانیه ها در حال گذر است

با سرعتی فراتر از باد

از ثانیه تولدمان هرلحظه دورتر میشویم و به ثانیه مرگمان هر لحظه نزدیک تر

اما دغدغه ما این نیست....یعنی نباید باشد...

آنچه باید دلواپسمان کند اینست

که چقدر به خدایمان نزدیک تر شده ایم...فقط همین!

پس نوشت:

به همین زودی رسیدم به صدمین پست این وبلاگ...به همین راحتی بخشی از ثانیه های عمرم رو وقف این خونه مجازی کردم....وقتی می خواستم این پست رو بذارم پیش خودم فکر کردم که تو دین ما توصیه شده"حاسبوا قبل ان تحاسبوا"به این فکر افتادم ثانیه های گذرونده شده تو این وبلاگم رو محاسبه کنم...ببینم چه کار به درد بخوری انجام دادم...قبل از اون خواستم یه بازخوری از شما بگیرم...ببینم شما دوستای عزیز چقدر راضی بودین؟چرا تو این راه با من همراه شدین؟چی تو این وبلاگ شما رو جذب کرد که بخونیدش و وقت بذارین نظر بدین؟همه چی رو بگین از من...از اخلاقم در برخورد با شما...از نوشته هام....از گرافیک وب...از هرچی که راجع به این خونه مجازی وصاحبش دیدید...خوشتون اومده یا بدتون اومده...کلا این پست من نباید زیاد حرف بزنم(که البته زدم!!)...این بار شما بگین...!


+پس نوشت رو بخونین نظرتون رو حتما برام یادگاری بذارین...حتما!

+همه ی پستای وبلاگمو دوس دارم اما این پست ها رو دوست تر! دارم:این متن ها برای تو بابا نمی شود/بچه!دست نزن به بخاری/لطفا امانت دار خوبی باشید!/وقتی نام تو می آید/بی غیرت/حجاب یک محدودیت است/یادداشت های یک کلاس اولی مدرسه سیاست/آخرین سکانس یک زندگی/حراج برلیان شما کدوم پستم رو بیشتر پسندیدید؟

+یه جمله یا توصیه که خودتون خیلی قبول دارین رو برام یادگاری بذارین...

۹۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۸۹ ، ۱۹:۰۳
چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۸۹، ۱۱:۲۱ ب.ظ

حاجی...

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پایت را در کدام قربانگاه جا گذاشته ای؟

در این سرزمین چه میکنی؟

تو که سال ها پیش قربانی کرده ای...

                          تو که...

تو که خیلی وقت است حاجی شده ای...


+دلم این روزها آرام وقرار ندارد...فقط روزها را می شمرد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۸۹ ، ۲۳:۲۱
دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۸۹، ۰۸:۰۷ ق.ظ

دست های خالی کویر

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

با استعانت از دعای عرفه....یا اَسْمَعَ السّامِعینَ یا اَبْصَرَ النّاظِرینَ وَیا اَسْرَعَ الْحاسِبینَ وَیا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ السّادَةِ الْمَیامینِ وَاَسْئَلُکَ اَللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ اَعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى وَاِنْ مَنَعْتَنیها لَمْ یَنْفَعْنى ما اَعْطَیْتَنى اَسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ...

دل حسین فاطمه ابریست او که پرچم دار امتیست باران چشم هایش قطع نمیشود چه رسد من که...

بگذریم ... چیزی نمی بینم که گویای بندگی ام باشد جز نادانی،غفلت، خودخواهی وگستاخی ام

مثل همیشه رحمتت ،غفرانت واحسانت را به حرمت درود بر محمد(ص)وآلش برآن می بارانی؟

چه غم دارم که برای دلتنگی هایم تویی که شنواترینی...جز این که اسمع السامعینی ؟

چه غم دارم که در اوج بیناییت چشم از خطایم فرو می بندی جز این که ابصرالناظرین می خوانندت؟

چه غم دارم که حتی در اوج نادانیم سریع اما به حرمت حب علی (ع)مهربانانه محاسبه ام می کنی

جز اینکه اسرع الحاسبین یکی از هزاران صفات توست ؟

چه غم دارم که هر راهی که میروم به مهربانی تو ختم میشود یا ارحم الراحمین !

جرعه جرعه شراب رحمتت را می نوشم  و صلوة شکر ادا نمیکنم و این گونه رسم بندگی بجا می آورم

دلم را مامن وماوای غیر تو میکنم و تو حافظ نفس هایم می شوی و این گونه خداییت را بجا می آوری

واین فرق من وتوست که با وجود بی نیازیت به من دوستم داری وصدایم می کنی

و من در اوج نیازم به تو به دیگری دل می بندم و دست حاجت بسوی غیر دراز میکنم

می خواهی به من ثابت کنی که چقدر به من نزدیکی (اقرب الی من حبل الورید)

ومن چقدر از تو دورم و من با این وجود باز هم بی تو دلبسته ام

با همه نادانی در گاهت آخرین پناه من است و رهایی از دوزخ نهایت آ مالم

خدایا جز تو الهی نیست و "ولم یکن له کفوا احد"تنها گوشه ای از توصیف توست

چه بگویم وقتی بندگیت یعنی در اوج غنی بودن هم محتاج ترین تو بودن ... پس وای بر حال من فقیر !

چه بنویسم وقتی عبودیتت یعنی در اوج دانایی دل سپردن به صفت عالم بودنت پس وای به حال من که تندیس نادانی ام

تقدیر وتدبیرت سکویی میان خوف ورجا برای عارفانت بنا میکند

 تا بر روی آن بایستند وفریاد برآورند که خدایا وقتی ضعیفم آفریدی لباس لطف ورحمتت را ساتر آن کردی

اکنون با وجود نامهربانیم رافتت را بر من ببخشی؟

مناجات آرامم را با تو به انتها میرسانم در حالی که نجوایی در درونم طنین انداز شده:

"لا تقنطوا من رحمة الله ... ان الله یغفر الذنوب جمیعا"

واینگونه تو باز برایم خدایی میکنی...!

فقط برایم بگو که عرفه برای تو بهانه بخشیدن است یا برای من بهانه با تو بودن؟

پس نوشت:

برایم بگو که عرفه برای تو بهانه بخشیدن است یا برای من بهانه با تو بودن؟


+ما شاید عرفه را کنار شهدای گمنام دانشگاهمان گذراندیم...به یادتان خواهیم بود...دعایمان کنیدهرجا رفتید...نکندکنج هیاهو بروم از یادتان..! 

+دعای فرج...

۴۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۸۹ ، ۰۸:۰۷
شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۸۹، ۱۰:۵۲ ق.ظ

خدا هم خانه دارد...

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

به بهانه این ایام....

فکر کن از این دیوارها خسته شده باشی،ازینکه مدام سرت میخورد به محدوده های تنگ خودت.به دیوارهایی که گاهی خشت هایش را خودت آورده ای.

فکر کن دلت هوای آزادی کرده باشد،نه آن آزادی که فقط مجسمه ای ست وبه درد سخنرانی و شعار وبیانیه می خورد.یک جور آزادی بی حد وحصر،که بتوانی دست هایت را از دو طرف باز کنی ،سرت را بالا بگیری بالای بالا و با هیچ سقفی تصادم نکنی.

فکر کن یک دفعه میانه ات با خدای دور استدلالیون به هم خورده باشد.دلت بخواهد لمسش کنی.مثل بچه هایی که دوست دارند برق توی سیم را هم تجربه کنند.دلت هوای خدایی را کرده باشد که میشود سرگذاشت روی شانه اش و غربت سال های هبوط را گریست.

خوب حالا همه ی اینها را فکر کردی؟...حالا فکر کن خدا روی زمین خانه دارد...

خدا روی زمین خانه دارد و خانه اش از جنس دیوار نیست.از جنس فضای باز است.بیت عتیق.سرزمین آزادی.تجربه نوعی رهایی که هیچ وقت نداشته ای. حتی رهایی از خودت.

خدا روی زمین خانه دارد.یک خانه ی ساده مکعبی.باهندسه ای ساده وعجیب.میشود سر گذاشت روی شانه های سنگی آن خانه وگریست.حس کرد صاحب خانه نزدیک است.می شود پرده ی خانه را گرفت،جوری که انگار دامنش را گرفته ای.

خانه ی بی رنگی،خانه ی آزاد،خانه نزدیک،بیت الله.

حتی حسرتش هم شیرین است...

(خدا خانه دارد-فاطمه شهیدی)

لینک پیشنهادی:

تذکر به حجاب بازیگران ایرانی در جده

پس نوشت:

وقتی از بزرگترین آرزوهای زندگیت میشود خواندن دعای کمیل در بین الحرمین مدینه درست پشت دیوار بقیع....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۸۹ ، ۱۰:۵۲