نجوا
چشمم که به راه تو به در دوخته است
پروانه شده ز هجر تو سوخته است
آقا تو بیایی پر من خوب شود
این را دل من از عشق آموخته است
چشمم که به راه تو به در دوخته است
پروانه شده ز هجر تو سوخته است
آقا تو بیایی پر من خوب شود
این را دل من از عشق آموخته است
پیش نوشت:
یک هفته گذشت و ما بی تو هنوز نفس می کشیم ...
امسال
دست بی رحم پاییز
به باغ سرسبز ما خورد و
گلی را پرپر کرد ...
"هوالواقف علی السرائر والضمائر"
ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الأموال و "الأنفس" و الثمرات و بشر الصابرین * الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا إنا لله وإنا إلیه راجعون
نمی دانم وجودت کجای دنیا را تنگ کرده بود که دنیا تاب بودنت را نیاورد و نبودنت را آرزو کرد ... نمی دانم ... فقط این را می دانم که امسال پیراهن مشکی بیست روز زودتر سراغمان آمد و این را می دانم که امسال رفقایت در عید غدیر یک جا کمتر می روند تا عیدی از سادات تبرکی بگیرند و این را می دانم که امسال در هیئت هفتگی که شرکت می کردی آخر مجلس می گویند برای سیدعلیرضا که محرم امسال را ندید یک فاتحه بخوانید و ...
و شما هم اگر دلتان خواست برای دایی عزیزم که 40 سال بیشتر نداشت و مقام جانبازی در دفاع مقدس را با خود داشت فردا شب (سه شنبه شب) نماز شب اول قبر بخوانید ... نام سید علیرضا فرزند سید مهدی