جنجال یک سکوت

پیوندها

۸۰ مطلب با موضوع «با بـهانـه ها» ثبت شده است

پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۴۳ ب.ظ

توافقنامه ژنو

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

بگذار

این ماه های حرام بگذرد ...


+ هر کس فهمید مطلب رو نوش جونش هر کس هم نفهمید چیز زیادی رو از دست نداده!
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۲ ، ۱۸:۴۳
سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۵۸ ب.ظ

احسن حال

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

شعر حقیر به مناسبت فرا رسیدن ماه خدا ...

غرق گنهم خدا ! ... حلالم گردان

بگذر ز من آسوده خیالم گردان

هنگام سحر که سال تحویل من است

بنما نظر و احسن حالم گردان ...

ماه رمضان


+ برای من که خانواده ام این روزها با نگاه به کعبه افطار می کنند چیزی جز حسرت باقی می ماند؟!
+ دوستان همدیگر را حلال کنیم ... دستانم خالیست ... ما که در این لحظه همه را بخشیدیم  ...

+ التماس دعای فرج هنگام افطار ...

+ تصویر این پست از طه امیری ...

۱۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۲ ، ۱۵:۵۸
دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۵۰ ب.ظ

جناب روحانی!اسلام دین آزادی بیان نیست!

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

این روزها ، روزهای اوج شعارهای رنگارنگ تبلیغاتی کاندیداست.کاندیدا هر چه در چنته دارند رو می کنند تا آراء بیشتری را به سمت خود جلب کنند.

عده ای روی اقتصاد مانور می دهند ، عده ای روی گفتمان انقلابی ، عده ای هم روی کلید واژه آزادی بیان که هر چند کلیدواژه جدیدی نیست و کلیدواژه مشترک همه اصلاح طلبان است اما هنوز هم هستند کسانی که گول این اصطلاح را بخورند غافل از این که اسلام چنین چیزی را اصلا قبول ندارد.

آزادی بیان به عبارتی ساده یعنی بیان باید آزاد باشد در حالی که آیات مربوط به ممنوعیت غیبت ، دروغ ، تهمت ، استهزاء و ... خود نشان گر محدود بودن بیان در دین مبین اسلام است.

اگر به کسانی که به این کلید واژه اعتقاد دارند بدترین ناسزاها را بگویید و تهمت بزنیدو در جوابشان بگویید آزادی بیان داریم چه واکنشی از خود نشان خواهند داد؟

احتمالا پاسخ خواهند داد که منظور ما از آزادی در بیان این نیست و بیان آزاد است به شرط اینکه دروغ نباشد ، تهمت نباشد ، ناسزا نباشد و ...

خب این چه بیان آزادی ست که محدودیت دارد؟ در این حد آزادی بیان که این روزها هم وجود دارد چه لزومی به این شعارهای عوام فریب در تبلیغات است؟

جناب آقای روحانی ! جناب آقای عارف ! نمایندگان محترم اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری این دوره! ما هنوز یادمان نرفته جناب آقای خاتمی سردمدار بیان این کلیدواژه عوام فریب را ... که در سال های آخر ریاست جمهوری اش وقتی در دانشگاه تهران حضور یافت و دانشجویی به رفتارها و گفتار ایشان اعتراض کرد وی را به بیرون انداختن از سالن تهدید کرد و معنای آزادی بیان تان را عملا به ما نشان داد ...!

آزادی بیان


+ این روزها سوال به کی رای میدی؟ مکرر تکرار میشود اما ما هنوز به جمع بندی نهایی نرسیده ایم ... انشاءالله خدا کمک کند بهترین گزینه را بتوانیم انتخاب کنیم ...
+علاقه مندان به بحث آزادی به مباحث آزادی مطرح شده در کتب شهید مطهری (آزادی معنوی) رجوع کنند ...
۲۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۰
دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۵۲ ب.ظ

کوچه های بنی هاشم

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم

ناخودآگاه به یاد تو می افتم مادر ...

۱۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۵۲
چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۷:۲۵ ب.ظ

خدا مهمان خانه اش را به مهمانی عرش دعوت کرد

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

ابتدای ترم پیش بود . با بچه های کانون دانشجویی دانشگاه تصمیم گرفته بودیم کلاس اخلاق برگزار کنیم. اسامی متعددی پیش رویمان بود ، با دفتر اساتید اخلاق که تماس می گرفتیم از هر کدام جوابی می شنیدیم ، یکی وقت نداشت ، یکی تلفن جواب نمی داد و ... به بهانه های مختلف رد می شدیم ...

رسیدیم به گزینه آیت الله خوشوقت ، گزینه نابی بود ... اما اینکه بتوانیم با توجه به شرایط جسمانی شان و همین طور محدودیت وقتشان در خدمتشان باشیم از جانب ما تردید بود ... فکرش را نمی کردیم که در مقابل درخواست ما برای حضور در یک جمع ساده دانشجویی در دانشگاه تهران برای یک سلسله نشست اخلاقی پاسخ مثبت بدهند ... اما این اتفاق افتاد و ایشان با تمام بزرگواری شان حاضر شدند میزبانی ما را برای حضورشان بپذیرند هر چند که عرف بود اصولا افرادی چون ما باید محضر اساتید بزرگی چون ایشان می رسیدیم ...

پوسترهای تبلیغی نشست را که نصب می کردیم دقیقا واکنش دانشجویان هم مثل ما بود . می پرسیدند واقعا آیت الله خوشوقت قبول کرده اند در دانشگاه حضور پیدا کنند و برای ما کلاس اخلاق داشته باشند؟ ... و این حرکت استاد خود شاید اول گام تدریس اخلاق بود .

آمدند و برایمان گفتند از ایمان و قرآن و ولایت فقیه و ... فضای تالار شیخ انصاری دانشکده حقوق آن روز تحت تاثیر حضور معنوی ایشان قرار گرفته بود و جدا از بیاناتی که داشتند احساس می کردیم نفسشان فضا را نورانی کرده ... قرار بود این نشست اخلاقی بصورت سلسله نشست ماهانه باشد ... اما ... دست طماع روزگار تاب بودنشان را نیاورد و گلچینشان کرد ... و سلسله نشستمان تبدیل شد به تک جلسه ای که تا ابد حسرت تداومش بر دلمان خواهد ماند ...

رهبری و آیت‌الله خوشوقت


+ تسلیت محضر حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف و نائبش حضرت سید علی حفظه الله

+ رهبری در مورد این عالم جلیل القدر فرموده بودند : "در طوفان ها خود را به آیت‌الله خوشوقت وصل کنید" ... اما ، از امروز آیت الله حاج شیخ‌عزیزالله خوشوقت را دیگر نداریم ... بدا به حال ما ...

+ صحبت های آن روز به یاد ماندنی (+)

+ وفات اخت الرضا علیها سلام تسلیت

+ آقا را فقط باید نگاه کرد (+)

+ شنبه نوشت : و امروز دانشگاه تهران میزبان آخرین جلسه از سلسله نشست های حضور آیت الله خوشوقت بود ...

۲۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۲۵
شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۱، ۱۰:۱۰ ب.ظ

تسلیت

"هوالواقف علی السرائی والضمائر"

کلاغ می بارد از آسمان

زمین سیاه می پوشد

و تو پر ...!

(رضا محبی راد)


+ دوست عزیزم ، نویسنده وبلاگ همسایه ی خدا در غم از دست دادن پدر عزیزش به سر می برد ... انشاءالله خدا به ایشون و خانواده شون صبر بده و پدرشون رو مهمان سفره ابی عبدالله کند ... لطف می کنید فاتحه و صلواتی نثار روح تازه گذشته کنید ...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۱۰
دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۰۴ ب.ظ

هوای حوصله ابری ست

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

آدمی که تجربه دو بار حضور در مدینة النبی را در سالروز میلاد رسول الله صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام داشته باشد ... سخت است این ثانیه ها نفس کشیدن برایش در شهری مثل تهران ...

آدمی که صبح روز میلادش را با لبخندی ناشی از زل زدن به گنبد سبز نبوی آغاز کرده باشد و غروب آفتاب هفدهم ربیعش را با گره زدن دستانش در پنجره های بقیع و مهمان شدن بغضی در گلویش از غربت امام ششم در روز میلادش به پایان رسانده باشد ، بی شک دلش را زودتر از بقیه در این روز راهی مدینه می کند ...

شکراً لله از این روزی خوشی که دو بار نصیبمان شد و استغفرالله از این که قدر ندانستیم و امروز سهممان تنها حسرت و تکرار "یادش بخیر" ها ...


+ میلاد مبارک ... 

+ خاطرات 17 ربیع سال 1387 در ذهنم مکرر مرور می شود ... وقتی با بسته های شکلات در صحن نبودی قبل از اذان صبح ، می گشتیم و مسلمانان کشورهای مختلف با نگاه هایشان شادی را مهمان دلمان می کردند ... و به زبان انگلیسی یا عربی تبریک می گفتیم ... وقتی نذر کرده بودیم که روز میلاد را روزه بگیریم و پنج دقیقه قبل از اذان صبح فهمیدیم که هفدهم ربیع همان روز است نه فردایش ( چون عربستان یک روز زودتر از ایران میلاد بود و ما حواسمان به روز میلاد در ایران بود و نه عربستان) با یک لیوان آب زمزم نیت روزه آن روز را در صحن حرم نبوی کردیم ... وقتی ظهرش مشغول گرفتن عکس از داخل مسجدالنبی بودم و خادمان وهابی! گوشی ام را گرفتند و تا تمام عکس ها را پاک نکردند پس ندادند و من ترسیده بودم که بلایی سرم نیاورند با آن نگاهی که به چشم متهم مرا می دیدند ... و عصرش که توانی در بدن نداشتیم از فرط گرما تکیه زده بودیم به دیوار بقیع ... همه ی این خاطره ها ریز به ریز گوشه ی ذهنم ثبت شده ... یادش بخیر ...

+ کامنتی که پست قبل از آن صحبت به میان آوردم ، خبر از قرار داشتنم بین 40 خادم برتر فضای مجازی می داد ... لایق نبودم اما کرامت حسین علیه السلام وسعتش بی نهایت است ... شکرالله (+)

+ شاید از جنجال یک سکوت کوچ کردیم جایی دیگر ، برای اینکه بی خبر نرفته باشم برایم ردپایی بذارین تا آدرس خونه جدید رو براتون بفرستم ...

+ بهار صلوات است این روزها ... پس مکرر صلوات ...

۳۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۰۴
يكشنبه, ۳ دی ۱۳۹۱، ۱۱:۰۲ ب.ظ

یک تیر و پنج نشان

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

شب جمعه باشد و شب شهادت کریم اهل بیت و شب ولادت باب الحوائج ... از طرفی یلدا شبی و روز ولادتت ... همه ی اینها بهانه می شود که اتاق گرم خانه ات در معیت آغوش گرم خانواده را رها کنی و راهی شوی ... می روی تا با یک تیر پنج نشان را بزنی ...! 

راهی جمکران و قم می شوی با هفت تا از دوستان اهل دل ، که دلت خوش است اگر دست دعایت تا سقف خانه هم نمی رسد آنها دعاهایشان را پر می دهند تا آسمان هفتم ... دلت قرص است وقتی در کنارشان هستی ... مخصوصا اینکه سه تایشان زائر اربعینی کربلای حسین علیه السلام باشند ... و تو ... و تو جامانده ...

از قطار که پیاده می شوی سوز سرما می زند به پیشانی ات اما نمی رسد به پای سوز دلت وقتی جمکران را اینقدر خلوت می بینی ... البته توقعت زیاد است ... شب یلدا را چه به جمکران آمدن ... ؟! 

صفایی دارد آدم تولدش را در جمکران بگیرد ... تولدی از جنس دیگر ... با آرزوهایی قشنگ از دوستان ... و چشم انتظاری برای هدیه ای از جانب مولایت ... اینکه به یادماندنی ترین روز سالت را در کنار خودش باشی شاید بزرگترین هدیه بوده و تو غافلی ... و همچنان مُصر برای گرفتن هدیه ای مضاعف ... !

عازم حرم کریمه که میشوی رسیدنت مطابق می شود با ورود دسته ی عزای شام شهادت به صحن ... آدم هایی که عطای سپری کردن بلندترین شب سال پای تلویزیون جمهوری اسلامی در معیت آجیل و هندوانه را بخشیدند به لقایش ... از تهران خبر می رسد، تلویزیون در جشن های یلدایی کم نگذاشته اما اینجا مداح دل تو را از قم می برد کنج قبرستان بقیع و تنها رهایش می کند در آن تاریکی ها و تو بی چراغ به دنبال نشانی از یک قبر ... کمی بعد دست دلت را می گیرد و می برد تا قتلگاه ... 

و تو همچنان به یلدایی سرخ فکر می کنی که نمی دانی یک دقیقه طولانی تر بودن این شب چه بر سر زینب آورد ... 


+ ممنون از عزیزترین هایم مهین ، یگانه ، خدیجه ، مریم ، معصومه ، سمیرا و سارا بابت همراهیشان ... شب خاصی را برایم رقم زدید در میلادم!

+ نجوای سید مجید بنی فاطمه که در بلوار انتظار منتهی به مسجد جمکران پخش می شد رسما نابودم کرد ... 

+ بهانه ای شد برای نوشتن این پست (+

+ برای ثبت در دفتر خاطراتم ...

۲۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۱ ، ۲۳:۰۲
چهارشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۶:۲۰ ب.ظ

تولدم مبارک است؟

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

اگر چه با سرود و شعر دلم پر از چکاوک است ... خودت بگو بدون تو ، تولدم مبارک است؟! (برای مخاطب خاصم ، حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف )

* دو سال پیش حوالی ماه شعبان بود ، مشهد بودیم و کمی دلم گرفته بود ... رفتم بهشت ثامن ... قبور شهدا متمایز شده بود از سایر قبور ... لابه لای قبرها که می گشتم برخوردم به مزار شهیدی که در همان روز و سالی که من متولد شده بودم شهید شده بود ... از همان روز شد داداش مرتضای من (+) ... هر سال تولد من مصادف می شود با شهادتش ... کاش دعایم کند تا خواهر خوبی برایش باشم ... صلواتی هدیه کنید به روح پرفتوحش ... رب صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

* امسال شاید بیش از هرسال منتظر به پایان رسیدن پاییز بودم ... اینبار اما بهانه ام آخرین روز پاییز که سالروز تولدم است نبود ... این پاییز برای ما به معنای واقعی خزان بود ... خیلی از عزیزان ما را گرفت ... نزدیک به 10 نفری از دوستان و آشنایان ما به رحمت خدا رفتند ... آخرینش هم امروز ... دوست مادرم به رحمت خدا رفت ... موقع شنیدن خبر بهت زده بودم ... این یعنی با وجود از دست دادن این تعداد از اشنایان در این سه ماه ، هنوز به جمله ی "فلانی به رحمت خدا رفت" عادت نکرده ام ... جای خالی دایی جان لحظه به لحظه بیشتر آزارمان می دهد ... پریشب که اینباکس پیامک ها را بالا پایین می کردم رسیدم به یک پیامک از دایی ... سخت است خیلی ... اما باید باور کنم از آن شماره دیگر پیامکی به دستم نخواهد رسید ...

* شب یلدا آمد ... شب یلدا با لباس مشکی آمد ... شب یلدا با یک دنیا غم آمد ... شب یلدا با ماتم عمه ی سادات آمد ... راستی زینب چند روز است حسینش را ندیده ...؟! 

* و اما من ... هنوز نفهمیده ام چرا از عرش به فرش آمدن انسان ها را جشن می گیرند؟!


+ دعامون بفرمائید ...

+ یه تشکر ویژه از دوستان گلم زهرا ، محدثه ، زهره ، فائزه و مهسا بابت روز خوبی که برام رقم زدن ... هیچ وقت اون سورپرایز بزرگ رو فراموش نمی کنم ... خدا این دوست های بامعرفت را از ما نگیرد ...

+ مثلا فرض کنید هدیه های تولد آدم چفیه حضرت آقا و قطعه کاشی مزار امام حسین علیه السلام باشد ... !

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۱ ، ۱۸:۲۰
يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۷:۵۶ ب.ظ

یادت به خیر سید

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

معمولا حاج آقا پناهیان ، این خاطره را در منبر هایش زیاد نقل می کند :

زمان جنگ ، از صلیب سرخ آمده بودند گزارش تهیه کنند از زندان های عراق ! چند بار از سید علی اکبر ابوترابی می پرسند :شما اینجا شکنجه می شوید؟ اما سید سوالشان را بی پاسخ می گذارد. سپس فرمانده بعثی او را صدا می کند و می پرسد : تو که از ما نمی‌ترسی، بیشترین کتک را از ما خورده‌ای، چرا نگفتی؟ مرحوم ابوترابی می گوید : ما دو مسلمان هستیم شکایت را پیش کافر نمی‌بریم...

کافی ست کمی به زمان انتخابات نزدیک شویم ... خیلی از سیاستمداران ما حاضرند برای صندلی سبز بهارستان جان هم بدهند آبرو بردن این و آن که سهل است ... می رسد به جایی که یک دفعه می بینی شام خوردن شب قبل طرف مقابل را هم زیر سوال می برند ... غافل از اینکه دشمنان ما و یا به زبان حاج آقا ابوترابی همان کافران ، چشمشان به مومنان است و ته دلشان قند آب می کنند که این مسلمان ، آن یکی را متهم به دروغ می کند ، آن یکی این را متهم به حیف و میل بیت المال ...

خلاصه اینکه جایت خالیست این روزها سید آزادگان ...

پس نوشت:

شادی روحشون فاتحه فراموش نشه


+ یه نکته بگم درباره جنجالی که بعد از پخش نشدن قلاده های طلا تو دانشگاه تهران به وجود اومد ... اون قدری که این مسئله رو بزرگش کردن و فرهاد رهبر رو به شکل یه آدم معاند نشون دادنم نبود ... دکتر رهبر کلا آدم خوبیه ... با بچه مذهبیام مشکلی نداره ... به هر حال صلاح دونسته که با حق رایی که تو شورای فرهنگی داره نمایش این فیلم رو کنسل کنه ... خیلی داره این روزا در حقش ظلم میشه ... اونایی هم که دهنشون رو باز میکنن هر چیزی رو به این بنده خدا نسبت میدن یه کم بد نیست به قیامتم فک کنن!

+ اینقدر هنرنمایی های صدا وسیمامون زیاده که نمیذارن یه مدت بگذره و ما تو این وب یادی ازشون نکنیم! تحویل بگیرید (+)

+ به مرحله ای رسیدم که خبرهای انتخاباتی رو که می بینم نمیخونم ، رد میشم ... از بس که افراد توی صحبتاشون راجع به همه حرف میزنن جز خودشون و برنامه هاشون!

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۹:۵۶