جنجال یک سکوت

پیوندها

۵۳ مطلب با موضوع «تلنگر نوشـت ها» ثبت شده است

چهارشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۱، ۰۸:۱۴ ب.ظ

حسرتی که خواهد بود

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت: 

پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: مقدار درجات بهشت به تعداد آیه های قرآن است، پس هنگامی که مصاحب قرآن وارد بهشت شود، به او گفته می شود قرآن بخوان و بالا برو و برای هر آیه درجه ای است. پس بالاتر از درجه حافظان قرآن درجه ای نمی باشد.(بحار الأنوار، ج 92، ص 22)

می خواستم قلم بردارم و با بضاعت ناچیزم بنویسم از حفظ قرآن ... از اینکه باعث می شود آدم انس پیدا کند با قرآن ... از اینکه انس با قرآن آدم را زنده می کند ... احیاگر قلب است و انس با قرآن آدمیزاد را از گناه دور میکند ... اما دیدم هر چه هم من بنویسم باز کلامی که از زبان جانان باشد اثرش فرق می کند ... پس کوتاه می کنم سخن را ...

✔ مقام معظم رهبری:

برادران! شماها چرا قرآن را حفظ نمى‌کنید؟ شماها جوانید. والله مکرر اتفاق افتاده که با خودم فکر کرده‌ام و گفته‌ام که اگر ممکن باشد، هرچه دارم، بدهم و حفظ قرآن را بگیرم؛ ولى افسوس که ممکن نیست. در این سن، من دیگر نمى‌توانم قرآن را حفظ کنم.(22/01/1370)

✔ علامه حسن‌زاده آملی: 

ای کاش از همان وقت کسی به من می‌گفت که آقا، به جای اینکه اینها (اشعار) را حفظ کنی، شروع کن به حفظ قرآن و الان این حسرت برای من به جا مانده است که این عشق و علاقه‌ای که به دواوین (دیوان‌های) شعرا داشتم، کاش در حفظ قرآن به کار می‌بردم. (میراث ماندگار 1/63) 

✔ آیت الله بهجت:

خدا می داند حفظ قرآن چقدر در استفاده از این معدن و منبع رحمت مدخلیت دارد.(در محضر آیه الله العظمی بهجت ج 3)

✔ شهید مطهری: 

قرآن از کتاب هایی است که آمادگی اش برای حفظ شدن از هر کتاب دیگر بیشتر است. عجیب است! شعر را می شود، حفظ کرد و قرآن شعر هم نیست, نثر است. یک کتاب نثر در دنیا نمی توان پیدا کرد که بشود چهار صفحه اش را حفظ کرد و قرآن در اثر آن سلاست فوق العاده ای که در عبارات و کلماتش هست، (این خاصیت را دارد) ...؛ برای اینکه کلمات آن سلیس است؛ یعنی هر کلمه ای نسبتاً در جای خودش قرار گرفته است. بعد که انسان حفظ کرد، دیر فراموش می کند؛ چون به معنی واقعی سلاست دارد ... و لهذا حفظ کردن قرآن مثل تلاوت کردن آن، امر بسیار مطلوبی است و مخصوصاً بعد از آنکه انسان حفظ کرد، نباید بگذارد فراموش بشود. شاید گناه هم داشته باشد که انسان قرآن را حفظ کند و بعد آن قدر نخواند تا فراموش بشود. (آشنایی با قرآن، ج 5، ص 228)

✔ آیت الله العظمی بروجردی:

از حفظ داشتن قرآن ، توشه ای برای انسان است.افسوس بر کسی که از دنیا برود و توشه ای نداشته باشد.(زندگی آیت الله بروجردی ، ص 165)

✔ آیت الله العظمی گلپایگانی:

حفظ قرآن کریم بسیار فضیلت دارد و سیره متشرعه از هنگام نزول قرآن در بین همه طبقات مومنین بر حفظ آن بوده و هست.(استفتائات)


+ عنوان پست همان حسرتی ست که روز قیامت روی دل آدم خواهد نشست که چرا یک آیه بیشتر حفظ نکردیم ... (با توجه به پیش نوشت)

+ حضرت آقا فرموده اند :"ما 10 میلیون حافظ قرآن می خواهیم"(+) ... می شود بگویید ما الان دقیقا کجای کاریم؟یعنی چند حافظ داریم؟!!

+ لینک های پیشنهادی : نشانه را به خاطر بسپار (بیانات رهبری درباره قرآن و حفظ آن) (+) / سخنرانی شهید رجائی درباره اهمیت حفظ و قرآئت قرآن (+)

+ قرآن را بصورت آنلاین با صوت قاری موردعلاقه تان گوش دهید (با ترجمه و امکان چند بار تکرار آیه) (+)

+ تابستان وقت خوبی ست برای حفظ قرآن ... ماه رمضانی وقتی خوب تر ... از دست ندهیدش!

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۱ ، ۲۰:۱۴
شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۰:۵۴ ب.ظ

علی حبّه

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

و یطعمون الطعام "علی حبّه" مسکیناً و یتیماً و اسیراً (انسان-8)

این آیه داشت تو ذهنم مرور می شد که یه دفعه دلم گیر کرد روی "علی حبّه " ... ازش این روایت برداشت میشه که آنچه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند ... اینجا ، وقتی داری می بخشی ... داری انفاق می کنی ... داره میگه "دوست داشتنی هات" رو ببخش ... " علی حبّه " ... همین بخشش دوست داشتنی هات تو رو می رسونه به دوست داشتنی اصلی که همون خداست ... یعنی برای رسیدن به یه دوست داشتنی بزرگتر قید یه دوست داشتنی کوچک تر رو بزن ... نمی ارزه ؟ ... اصلا گاهی اوقات همین دوست داشتنی های کوچک تر مانع رسیدن به اون محبوب بزرگتره یعنی "باید" بگذری ازش تا به ارزش بالاتر برسی ...

حالا بیایم سراغ خودمون ... چقدر چسبیدم به این دوست داشتنی ها ؟! ... لباسی که دوست داریم ... غذایی که دوست داریم و ... و حتی مثلا جانمازی که دوست داریم (حتی میشه دلبستگی های به ظاهر خوب هم آدم رو دور کنه از اصل) ... تو مسابقه ، اون کسی پیروزتره که راحت تر دوست داشتنی هاش رو بذل و بخشش می کنه ... و وقت پرواز هیچ پابندی تو دنیا نداره ... خوش به حالش ...


+ باز هوای حرمت آرزوست!

+ دو بار رفتیم نمایشگاه کتاب تا شرح اسم(+) رو بخریم تموم شده بود! (یکی این همه مشتاق رو دریابه)

+ علیرغم خیلی واکنش ها و با جمع آوری اطلاعات بیشتر ، مصمم تر بر پ.ن اول پست قبل ایستادیم!

+ حس خوبی داره بخشیدن چیزایی که برات عزیزن ... از الان شروع کنید

+ یه خدا قوت درست درمون برای رای دهندگان و رای گیرندگان انتخابات!

۱۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۲:۵۴
جمعه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۱، ۰۵:۱۷ ب.ظ

دلها را باید شست

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

می گفت : آدم که مهمان عزیزی دارد نمی گوید مهمان بیاید برایم ظرف هایم را بشوید ، خانه ام را تمیز کند ، جارو بکشد و ... بلکه مهمان عزیز که قرار است برایش بیاید خانه را آب و جارو می کند ، بهترین ها را آماده می کند ، بهترین لباس ها ، بهترین غذا ها و ...

راه و رسم انتظار ما برای گل پسر فاطمه ، یوسف زهرا مثل دسته اول است ، منتظریم بیاید دنیا را درست کند ، اقتصاد را درست کند ، بیکاری را درست کند ، هر چه کار داریم انجام دهد تا ما زندگی خوبی داشته باشیم ... در حالی که اگر برای ما مهمان عزیزی ست باید بهترین ها را آماده کنیم ، خودمان را از گناه پاک کنیم ، دلمان را آب و جارو کنیم تا وقتی آقا ظهور کرد هیچ کاری نداشته باشیم ... فقط برویم در رکابش تا یاری اش کنیم ... 

پس نوشت:

بـه مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله‌ور در باد / بگو تا انتظار این است ، اسبی زین نخواهد شد!


+ این زاویه دیدی بود که استادمان دکتر هاشمی به ما داد و انصافا عجب طرز نگاهی ست!

+ دلتنگی غروب همه جمعه های من / کی می رسد به صحن حضورت صدای من / دیگر دلم برای شما پر نمیزند / برگرد و بال تازه بیاور برای من / عمری اگر که می گذرد دلخوشم به این / نزدیکتر شده است به تو لحظه های من / غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم / حتی نیامدست به کارت دعای من / اشکت اگر به نامۀ  اعمال من نبود / بخشش نبود شامل یا ربنای من / یک روز، محض خاطر این چند قطره اشک / وا می شود به خیمۀ سبز تو پای من / یک شب میان سینه زدنها و گریه ها / مُهری بزن به نامۀ کرب و بلای من
۱۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۱۷
يكشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۰، ۰۹:۰۷ ب.ظ

حلالم کنید

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

""روز قیامت که می رسد ، به اندازه یک کاسه خون می گذارند جلوی شخصی میگویند تا جواب این را ندهی نمی توانی از این جا بگذری.طرف می گوید : من در دنیا زورم به یک مورچه هم نمی رسید ... این خون چیست که باید بخاطرش پاسخ بدهم؟

می گویند : روزی از شخصی نزد حاکم  بدگویی کردی ... چند نفر دیگر رفتند آنها هم بدگویی کردند تا حاکم وی را کشت ... این مقدار از خون او سهم بدگویی توست که اگر بدگویی نمی کردی ، بدگویی ها به حد نصاب قتل نمی رسید و حاکم او را نمی کشت ...""

همین روایت کوتاه باعث میشود دل آدم بلرزد و ذهنش از گذشته اش آشفته شود ... در روز چقدر حرفی زدیم که دیگران را درگیر حرف هایمان کردیم؟ ... چه نگاه هایی که دلهایی را لرزانده ... دلهایی را از خدا دور کرده ... اخم هایمان ... لبخندهایمان ... وای ... چه کوله بار سنگینی را داریم از گناه به دوش می کشیم از آن طرف خیال میکنیم جزو بهترین بنده های خداییم ... توقع هم داریم تا دستمان را بردیم برای دعا بالا ... خدا حاجت هایمان را در کوتاه ترین فرصت بگذارد کف دستمان ... !

پس نوشت:

تو از کسانی که اذیتت کرده اند بگذر تا خدا هم کاری کند که کسانی که اذیتشان کرده ای از تو بگذرند (حاج آقا دولابی)


+ همین پست بهانه ای می شود برای طلبیدن حلالیت :  به رسم همیشه با پایان سال شروع به خانه تکانی کردم ... به خانه دل که رسیدم دیدم باید از خیلی ها حلالیت بطلبم …خواننده های عزیز جنجال! حلالم می کنید؟ اگر حرفی زدم که به کسی برخورده ، اگر وقت عزیزتان را با برخی حرف ها گرفتم ... اگر برای حقیر نظر گذاشتید و وقت نکردم متقابلا سر بزنم ... اگر جوابی تند از من شنیدید و هزاران اگر دیگر ... آنقدر کوله ام سنگین هست که دیگر توان به دوش کشیدن این را ندارم ... حلال کنید

+ امروز فهمیدم گاهی وقت ها خدا یک نارنجک را وسیله می کند تا جان یک نفر را نجات دهد ...

+ روایت این پست به نقل از استاد انسان شناسی مان است

+ این فیلم هم باشد برای آنهایی که دیدار با جانبازان را از دست دادند  (+

+ سال خوبی بود بحمدالله برای ما ... البته اگر از گناهانی که کردم چشم بپوشم ... خیلی از اتفاقات برای اولین بار در زندگی ام رخ داد و مسیر زندگی ام عوض شد ... با نگاه خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها

+ سال خوبی برای تک تک خواننده های خاموش و روشن جنجال آرزومندم ... اول فروردین جنجال یک سکوت دو ساله می شود ... انشاءالله که بتوانیم با جنجال یک سکوت سال جدید را در راه رضای خدا کیبورد به دست شویم ...
۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۰ ، ۲۱:۰۷
يكشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۰، ۰۴:۴۵ ب.ظ

قرص مُسکّن

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

با موسیقی و وسایل دنیای مادی آرام می شود ...

نمی داند اینها قرص مُسکّن است که ساعتی بعد اثرش را از دست می دهد و این قرصی که مصرف می کند در ظاهر آرامش می کند در باطن دارد جسمش را مستهلک می کند!

.

.

.

در قرآن می خوانیم "الا بذکر الله تطمئن القلوب" ...

در این آیه جار و مجرور و مضاف الیه (بذکر الله) بر فعل (تطمئن) مقدم شده در حالی که در زبان عربی اول فعل می آورند بعد ما بقی کلمات را ... یعنی در حالت کلی فعل بر سایر کلمات مقدم است ... زمانی جارو مجرور و امثالهم مقدم می شود که هدف تاکید و حصر باشد ... پس معنی این آیه می شود : "فقط"با یاد خدا دلها آرام می شود ...


+ یکی از دوست های هم سن و سالمان چند روز است فهمیده دچار بیماری سرطان شده ...  متوسل شدیم به آقا قمر بنی هاشم.ع ... با ذکر 14000 صلوات ... خودتان را بگذارید جای نزدیک ترین فرد به این دوست ... اگه خواستید توی ختم صلوات همراهی مان کنید ... مثل همیشه چشممان به دست های سبز شماست ... پس بسم الله ...

+ دوست داشتید شرکت کنید در مراسم دیدار با بانوی شیمیایی (+)

+ بی ربط به این پست نیست! (+)

۳۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۴۵
جمعه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۰، ۱۲:۰۳ ق.ظ

ماشین سواری

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پارسا و پریسا ، در ماشین نشسته اند ، سر جا دعوایشان می شود ... دنبال بهترین جا برای نشستن هستند ... هر دویشان می خواهند جلو بنشینند ... کوتاه هم نمی آیند ... بهشان می گویم ... این مسافت کوتاه که دعوا کردن ندارد ... برسیم خانه سهم هر کدام که بچه ی خوبی باشید یک اتاق جداگانه با تخت و اسباب بازی و وسایل زیباست.

پارسا کوچک است نمی فهمد ... الان می خواهد خوش باشد ... پیش خودش می گوید کو تا برسیم خانه! ... پریسا اما کمی عاقل شده، کوتاه می آید ... به حرف بزرگتر گوش می دهد ... جایزه اش می شود اتاق شخصی با تمام متعلقات آن! 

.

.

.

قرآن را که باز می کنیم ، جلوی چشممان مصور می شود که: جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاء الْمُحْسِنِینَ ... خدا به ما کوچولوهای این دنیا وعده داده ... اگر خوب باشید ، اگر محسن باشید ، سهمتان می شود بهشت ... تازه در آنجا خالد خواهید بود ... یعنی الی الابد.

فقط این مسیر کوتاه در ماشین این دنیا ، سر هیچ و پوچ خودتان را ، جسمتان را ، ذهنتان را درگیر نکنید ... به حرف صاحبتان گوش دهید ... جایزه تان می شود بهشت با تمام متعلقات آن!

پس نوشت:

در ماشین سواری دنیا ، پارسا هستیم یا پریسا؟

۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۰ ، ۰۰:۰۳
يكشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۰، ۰۶:۵۴ ب.ظ

دوست داشتن

" هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

خیلی وقت ها پیش آمده یک رفتاری را دیده ایم ... از کسی ... حالا چه خوب چه بد ... در دلمان تاییدش کردیم ... مثلا دیدیم یکی به مخالفمان ناسزا می گوید ... در دل ازین کار شاد شدیم ... یا دیدیم دارد پشت سر کسی غیبت می کند ... ما هم خوشمان آمده یا ...

.

.

.

مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِکَ فِی عَمَلِهِمْ

هر کس قومی را دوست داشته باشد با آن محشور می شود و هر کس عمل قومی را دوست داشته باشد در عمل آن شریک خواهد شد. (محدث نوری/ مستدرک الوسائل/ ج12/ ص:10)

به همین راحتی روز قیامت می بینیم اعمالی را که به فعلیت نرساندیم اما برایمان ثبت شده ...


+ پیرهن مشکی وبمون رو درآوردیم ... به امید اینکه کاش یه بار دیگه محرمش رو ببینیم ...

+ وقتی جلبک ستیز (از وبسایت های ارزشی پس از فتنه) را فیلتر میکنند :(+)

+ دعایمان کنید ... همچنان ... !


+ بعدا نوشت : تبریک به دوست عزیزم شافی! بخاطر برگزیده شدنش در سوگواره وبلاگنویسان عاشورایی ... در دنیا بهشت زمینی که نصیبت شد ... انشاءالله در آخرت بهشت آسمانی هم نصیبت شود!

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۰ ، ۱۸:۵۴
جمعه, ۱۶ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۰۱ ق.ظ

درد ِ دین یا دین ِ درد ؟

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

پیش نوشت:

سخنی با وبلاگنویسان ارزشی نویس ...

مطلب از آنجا شروع می شود که ما وبلاگ نویسان درد ِ دین داشتن را با دین ِ درد داشتن اشتباه گرفتیم ... درد دین داشتن یعنی دغدغه دین و ترویج آن و ممانعت از ترویج انحراف در دین داشته باشیم اما دین ِ درد یعنی دینی داشته باشیم که سراسر درد است و هیچ جای شادی برای آن تعریف نمی کنیم ...

راستی کدام یک صحیح تر است ؟!

وقتی حضرت آقا درجه افسری جنگ نرم را به عنوان یک دانشجو بر دوشمان گذاشت به عنوان یک سرباز برای دفاع از اسلام در این آشفته بازار فرهنگی چه کردیم ؟! 

از همان هایی شدیم که پای پست هایمان ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند را نوشتیم و سخن رهبرمان را درباره افسری جنگ نرم و وظایفی که بر دوشمان نهاده برای انتشار دین فراموش کردیم؟!

کار بعضی هایمان از وبلاگ نویسی شده در حوزه مهدویت متن های ادبی دلتنگی برای آقا و چرا نیامدی و انتظار هایی که نمی دانم حتی آوردن کلمه اش برای خودمان خنده دار نیست؟! ... وقتی امام می فرمایند اگر شیعیانمان به اندازه آب خوردنی ما را می خواستند ظهور وقوع پیدا می کرد بدانیم خیلی کارمان لنگ است ... اما در حوزه حماسه حسینی و عاشورا هم کار وبلاگنویسان شده روضه خوانی ... آخر برادر من ! خواهر من ! چقدر روضه ؟!! در این شکی نیست که حماسه عاشورا به واسطه همین روضه ها صدها سال است که دست به دست شده و به ما رسیده ... اما باور کنید روضه زیاد خواندن هم برای خواننده قساوت قلب می آورد وقتی در هفته ده ها بار روضه علی اصغر را برایت خوانند بار یازدهم گریه ات نمی آید ... منتظری یک چیز جدیدی به روضه اضافه کنند تا دلت بسوزد و اشکی روان شود ... مگر یک نوزاد را به چند نحوه و چند گویش می توان شهید کرد تا هر بار چیز جدیدی بدهد؟!!

شور و شعور دو بال یک پرنده اند که به اندازه مساوی از هر دو باید بهره جست ... !

این پست را نوشتم چون دلم می سوزد ، برای خودم ، برای تو ، برای حضرت آقا که یک تنه در مقابل دشمنان ایستاده به تنهایی و برای حضرت صاحب زمانمان -عج- که انتهای جاده ی انتظار نشسته منتظر سیصدو سیزده نفر که به پایان راه برسند ...

ما کجای این راهی که انتهایش آقایی منتظرمان است هستیم ؟ از همان هایی هستیم که نه تنها خودمان اول جاده نشستیم و هیچ تلاشی برای حرکت نمیکنیم و فقط کارمان شده پست هایی که جمعه ها در وبلاگمان ثبت میکنیم که آقا جمعه هم گذشت و تو نیامدی و نه تنها خود را مشغول به این حرف ها کرده ایم که جمعی دیگر را هم درگیر جملات زیبایی که تاثیر زودگذر دارد کرده ایم؟ ( و وقتشان را که میشد در نقل یک حدیث و انتقال یک مفهوم دینی گرفت به حرف های احساسی ادبی که محتوایی ندارد گرفته ایم؟!)

یا از آنهایی که خودمان بسم الله حرکت را گفته ایم و راهی جاده انتظار شده ایم اما قصد نداریم با تلنگر ها دیگران را هم همراه خود کنیم؟

یا گروه سومی که نه تنها در جاده خودشان در حرکتند با بصیرت دهی هایشان جمعی را به سمت انتهای جاده با خود می برند تا انشاءالله 313 نفری که باید به خط پایان برسند را زودتر برسانند ...


+ یک افسر جنگ نرم باید از تک تک وقایع روزانه پیرامونش باخبر باشد ... باید دغدغه داشته باشد ... باید مطالبه گر باشد ... دیروز مطلبی میخواندم در مورد اینکه پس از دویست روز هنوز برای طلبه  آمر به معروف که چندی پیش توسط جاهلان مضروب شده بود پرونده ای در دادگستری تشکیل نشده است( باتوجه به این که همان روزها در عیادت از ایشان توسط مقامات سیاسی و قضایی قول داده بودند که هرچه زودتر خاطیان به سزای اعمالشان میرسند تا درس عبرتی شود برای متجاوزان به امر واجب امر به معروف !) ... خب افسر جنگ نرم ما نباید من باب این قضیه قوه قضائیه را تحت فشار بگذارد؟ مطالبه گری کند ؟ ... در مملکت اسلامی ای که این گونه به امر به معروف بی توجهی شود باید فاتحه اسلامی بودنش را خواند!!

+ در همین راستا دوستانی هم هستند که واقعا دغدغه دین دارند دوستانی که وقتی وارد وبلاگشان میشوی مطمئنی دست خالی بیرون نمی آیی ... جا دارد تشکر کنم از آقا امیر حسین مدیر کانون تفسیر قرآن (+) و نویسنده وبلاگ تفسیر قرآن (+) که حسرت خادم القرآن بودنشان را می خورم و همین طور آقای بذر افشان که نویسنده وبلاگ مهتد (+) هستند و در راستای ترویج امر به معروف قلم می زنند ... به راستی خوب حق افسری جنگ نرم را ادا می کنند ...

+ در کل حواستان باشد خواننده از وبلاگتان که میرود بیرون یک مفهوم با ارزش را گرفته باشد که در مقابل ثانیه های حضور خواننده در وبتان مسئولید ! ( امام خمینی ره را خواب میبینند و ازشان می پرسند از سوال و جواب های شب اول قبر و ... چه خبر ؟ امام می فرمایند فقط همین قدر بگویم که برای هر باری که من در حسینیه جماران دستم را برای مردم تکان می دادم  - برای هر بارش جدا - از من سوال و جواب شد ... پس مگر می شود از نوشته های وبلاگی ما سوال و جواب نشود؟!)

+ ببخشید اگر لحن مطلب تند بود بعضی خوابند باید بیدارشان کرد ... اگر شما جزو بیدارهای عرصه ی جنگ نرمید خوشا به سعادتتان دست ما را هم بگیرید ...

+ حضرت آقا : شما افسران جوانِ جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى با جنگ نرمید.اینى که چه کار باید بکنید، چه جورى باید عمل کنید، چه جورى باید تبیین کنید، اینها چیزهائى نیست که من بیایم فهرست کنم، بگویم آقا این عمل را انجام بدهید، این عمل را انجام ندهید؛ اینها کارهائى است که خود شماها باید در مجامع اصلى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان، فکرى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان، در اتاقهاى فکرتان بنشینید، راهکارها را پیدا کنید؛ لیکن هدف مشخص است: هدف، دفاع از نظام اسلامى و جمهورى اسلامى است در مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى با یک حرکت همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جانبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى متکى به زور و تزویر و پول و امکانات عظیم پیشرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى علمىِ رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى. باید با این جریان شیطانىِ خطرناک مقابله شود.

+ اگر امکانش بود برایتان ، این مطلب را دست به دست بدهید برسد دست همه ...

+ قرار بود موضوع این پست حماسه عاشورا و بیداری اسلامی باشد که قسمت این شد ... انشاءالله پست بعدی !

+ و من الله التوفیق ...

۷۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۰ ، ۰۹:۰۱
يكشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۰، ۰۸:۳۰ ب.ظ

اوج وقاحت

" هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

کافی بود کلمه سارا به نشانه خطاب از دهان محسن بیرون بیاید تا سارا آب دستش است زمین بگذارد و به سوی محسن بشتابد!رابطه سارا و محسن سالها بود چنین عاشقانه دنبال می شد و بعد از ازدواج روز به روز محبتشان بیشتر شده بود ... عشقشان بین فامیل زبانزد بود ... 

وقتی محسن سارا را صدا می زد ، سارا هر کاری داشت رها می کرد و حرف محسن را گوش می داد و ثانیه را برای سخن گفتن با او از دست نمی داد !

.

.

.

بچه مذهبی بود ... حداقل ادعایش را در جمع داشت ... اصل دینش توحید بود و یگانه پرستی ... معشوقش باید خدا می بود و بس ... اما ... درست لحظه اذان که معشوق صدایش می کرد ، بی توجه مشغول هر کاری بود به همان کار ادامه می داد ... گاهی سر کلاس درس بود و گاهی مشغول صحبت کردن با تلفن ... گاهی ارباب رجوع داشت و گاهی وسط خیابان ... 

بچه مذهبی بود ... و حداقل ادعایش را در جمع داشت !

.

.

.

مقام معظم رهبری مد ظله : وقتی ندا می آید حی علی الصلوة ، این خیلی تجاهر و وقاحت می خواهد که خدا شما را به نماز بخواند و شما چشم در چشم دیگران بدوزید و توجه نکنید ... (کتاب یک سبد گل محمدی،محسن حدادی،ص96)

پس نوشت:

گفتم که الف گفت دگر گفتم هیچ ... در خانه اگر کس است یک حرف بس است


+ خودمان بشویم قاضی ... آیا عاشقیم ؟! آیا صدای اذان را که می شنویم به اولین مسجد نزدیک مراجعه می کنیم؟ ... آیا وقتی صدای اذان را می شویم کلاس درس را به مقصد نمازخانه دانشگاه ترک می کنیم ؟ آیا ...

+ مقام معظم رهبری در ارتباط با نماز می فرما یند : " در زمان ریاست جمهوری بارها جلسات هیآت دولت یا شورای جنگ را برای نما ز قطع کردم و به این اصل معتقد بوده و هستم که اگر کار به نماز بر می خورد ، باید کار را تعطیل کرد و نماز خواند ."

+ به پایان جشنواره فیلم عمار فقط دو روز مانده (+) وقتش را داشتید شرکت کنید!

+ سه نفر بیمار محتاج دعای سبز شما هستند ... برای شفایشان حمدی بخوانید!

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۰ ، ۲۰:۳۰
دوشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۰، ۰۷:۴۷ ب.ظ

یا اهل العالم! هدف این نبود

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

شب عاشورای 61 هجری در خیمه : 

اباعبدالله الحسین - علیه السلام - رو به عباس بن علی - علیه السلام : اگر توانستی همین امشب را مهلت بگیر و جنگ را به فردا موکول کن تا ما امشب را به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم؛ ... انی احب الصلوة ... 

.

.

.

شب عاشورای 1433 در هیئت های عزاداری :

صدای اذان بلند شده ... اما عزاداری برای حسین بن علی -علیه السلام - همچنان ادامه دارد ...!

.

.

.

در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را ...

پس نوشت :

اینگونه می شود که خیلی اشک هایمان بالا نمی رود ... وقتی معرفت نیست ... وقتی هنوز نفهمیدیم کجای تاریخیم ... وقتی نفهمیدیم امام حسین - علیه السلام - با خانواده اش وسط صحرای کربلا چکار می کرد ...! 


+ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ...

+ این روزها کاش خدا کمکمان کند کمتر دستمان برود به سمت آب نوشیدن و غذاهای لذیذ خوردن ...

+ برای سقا ... آب به خیمه نرسید فدای سرت ...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۰ ، ۱۹:۴۷