جنجال یک سکوت

پیوندها

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۰ ثبت شده است

جمعه, ۲۹ مهر ۱۳۹۰، ۰۲:۵۱ ب.ظ

کویر دست هایم

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

اهل معنا رو دیدن که محضر بزرگی میرفت با لباس های مندرس و دست خالی

گفتند : پیش کریم داری میری ،اینجوری نرو ،لباس خوب بپوش ،دست خالی نرو

گفت : اگر اینجوری برم بدنیست ،اینجوری برگردم بده ...

.

.

.

ما را به کسی جُز تو نظر – عیب بود ... کُوبـیم اگر – در دگر – عیب بود

با دست تهی آمدنم عیبی نیست ... با دستِ تُهی روم اگر – عیب بود


+ روزهای عزیز می آید و می گذرد و من همچنان ... 

+ التماس دعا در روز زیارتی امام رضا علیه السلام و دحو الارض

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۰ ، ۱۴:۵۱
سه شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۰، ۰۳:۵۷ ب.ظ

ذکر ابلیس

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

حاج آقا پناهیان:

ذکر ابلیس هنگام حمله به بندگان خدا ;

یا مایوس ، یا مغرور ...

پس نوشت:

الهی لم أسلط علی حسن ظنّی قنوط الایاس، ولا انقطع رجائی من جمیل کرمک


+ غرور ...... امام صادق علیه السلام فرمودند:کسی که در قلبش به اندازه ذره ای کبر و خود بزرگ بینی باشد به بهشت وارد نمی شود.(جهاد النفس، ح 569)

+ نا امیدی ...... امام علی علیه السلام فرمودند: بزرگترین بلا, ناامیدی است. (غرر الحکم، ح 2860)

+ حواسمان باشد که نه غرور در شرایط نیکو ما را بگیرد نه ناامیدی در شرایط بد که هر دو سلاح شیطانند!

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۰ ، ۱۵:۵۷
شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۰، ۱۲:۴۶ ب.ظ

شکوه رضوان

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

پیش نوشت:

امام رضا علیه السلام : باید هر یک از شماها امر به معروف و نهى از منکر نمائید، وگرنه شرورترین افراد بر شما تسلّط یافته و آنچه که خوبانِ شما، دعا و نفرین کنند مستجاب نخواهد شد.

هـرجا دلـی شکست بــه اینجا بیاوریـد

اینجا بهشت خدا،‏مشهد الرضا ست..!

پس نوشت:

میلاد عالم آل محمد (ص) ، سلطان علی بن موسی الرضا علیه السلام هزاران بار فرخنده


+ حقیقتا نمی دانستم برای پست میلاد چه بنویسم ...!

+ این یکی دو سال اخیر حکمت زیاد مشهد رفتن هایم را نفهمیدم ... و امسال که هم میلاد کریم اهل بیت دعوت شدم هم میلاد کریمه اهل بیت و رابطه کرامت و حرم امام رضا(ع) و دست خالی من و ...

+ توصیه می شود بخوانید : آندارنیک تیموریان ارمنی و حرم امام رضا علیه السلام (+) / زائر یونانی حرم امام رضا(ع) : مشهد،شهر رویاهای همه مسلمانان(+) / داستان های کوتاه از امام رضا علیه السلام(+)

+ منبع حدیث ابتدای پست : بحار: ج 75، ص 354، ح 10

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۲:۴۶
چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۰، ۰۸:۱۹ ب.ظ

بهانه ی کوچک برای توفیق بزرگ

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

یکی از همین روزهای پاییزی و سال 72 بود ... کلاس اول دبستان ...

خانم ناظم سر صف گفت : هرکس فردا چادر سرش کند ، سر صف جایزه خواهد گرفت.

حواسم رفت پیش چادری که مادر قبلا برایم دوخته بود ... دقیق یادم نیست اولین باری که چادر سرم کردم چند سالم بود ... سه یا شاید چهار ساله ... مثل همه دختر بچه هایی که در این سن و سال دلشان هوای چادر داشتن می کند ...

آنروز که به خانه برگشتم ،رفتم سراغ کمد و چادرم را درآوردم ... نگاهش کردم ... آخر قرار بود فردا بخاطرش جایزه بگیرم ... دلم میخواست زودتر آن فردای موعود برسد ...

صبح آمد ، کوله پشتی ام را انداختم و چادرم را هم سرکردم (شاید خنده دار شده بودم بخاطر آن کوله پشتی بزرگی که زیر چادر داشتم ... باید قل میخوردم و میرفتم مدرسه!!)

همان اول صبح ازما تقدیر کردند ... چندنفری بیشتر نبودیم ... درست یادم نیست هدیه ای که دادند چه بود ، یک جامدادی یا شاید یک گل سر ... هرچه بود هدیه ی بزرگی نبود ... اما ... بهانه ای شد که از آن لحظه به بعد من ،چتر آرامشم ، چادر مشکی ام را در برابر نامحرمان یک لحظه هم از سر برنگیرم ...

پس نوشت:

و این گونه من چادری شدم...


+ همیشه به مبحث تشویق کودکان در امور مذهبی اعتقاد داشتم (برخلاف خیلی ها که میگویند کودکان را نباید به جایزه در انجام فرامین خدا عادت داد) چون خودم تجربه های شیرینی از این تشویق ها دارم که اثرش تا هنوز ماندگار است ...

+ دخترها را باید سال ها قبل از تکلیف به حجاب عادت داد ... از دختری که اول دبستان است و مادرش به بهانه اینکه به سن تکلیف نرسیده با تاپ و شلوارک جلوی مردم نمایانش می کند نباید توقع داشت به سن تکلیف که رسید به راحتی زیر بار حجاب آنهم چادر برود!

+ برای فراخوان وبلاگی من و چادرم ... با موضوع چی شد که چادری شدم(+) ... شما هم شرکت کنید. 

+ بی ربط نوشت : بعد عمری یک همایش شرکت کردیم ، عکسمان را زدند وسط اینترنت ! هر کسی این روزا به ما میرسه میگه همایش بودی؟!!

۲۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۰:۱۹
شنبه, ۲ مهر ۱۳۹۰، ۰۴:۳۵ ب.ظ

بازگشت پرستوها

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

پیش نوشت:

خودشان و جانشان نسل قبلی ما را نجات داد ، استخوان ها و دست نوشته های یادگاریشان نسل ما را ، دلم می سوزد برای نسل های بعد که نه خودشان را دارد نه استخوان هایشان را!

ای زمین!

آرام بگیر ... امروز به رسم امانت دو قطعه از آسمان را در میانت به ودیعه گذاشتیم ... مواظبشان باش ... بیش از هر چیز و هرکس ... که اینها را نه مادرانی هست که شب های جمعه خرما و گلاب به دست راهی مزار فرزندشان شوند و نه خواهرانی که زمان دلتنگی قبر برادر را مامن دلتنگی هایشان بیابند.

وقتی عزیزی از سفر برمیگردد به رسم قاعده نزدیکانشان از حال انتظار در می آیند ... حال اینجا دو پرستو به وطن بازگشتند اما نمی دانم چه حکمتی ست که نه مادری از چشم انتظاری درآمد و نه پدری ... شاید این رسم گمنامی ست که انتظاری به وسعت تاریخ بر دل خواهد نهاد...

پس نوشت:

این همه گفتیم و گفتند از شهیدان...شهیدان را شهیدان می شناسند


+ موقع تلقین خواندنشان گریه امانم نمی داد ... دیر یا زود در گوش من نیز خواهند خواند : یا ... ! اسمع! افهم! ... آیا آنروز خواهم فهمید یا مهر باطل بر دلم خواهد خورد؟!

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۰ ، ۱۶:۳۵