وقتی نام تو می آید
پیش نوشت:
به دعوت آب،خرد،روشنی برای شرکت در هیئت وبلاگی سبو
کف دستانم را که نگاه می کنم،از خشکی ترک برداشته...خیلی وقتست چشم هایم نمناکشان نکرده
نیمی از آن رفت!بهار سی روزه مان را می گویم...
چشم هایم چرا از خواب غفلت بیدار نمی شوند؟
هر دوشان را می آورم بالا،دست هایم را....تا حوالی چشمانم
دست چپم با این که گناهکار تر است بالاتر آمده.....آخر محتاج تر است!
تسبیح را لای انگشتانم می چرخانم...
یا حمید....یاحمید بحق محمد(ص)....توفیقم ده ثانیه های خاکستری ام را طلایی کنم به حمد وثنایت
یا عالی بحق علی(ع)...مرتبه دعاهایم را متعالی کن...یا فاطر بحق فاطمه(س)...درک فاطمی به من ببخش
یا محسن بحق....بحق...بحق حسن(ع)...سوزن دلتنگی هایم گیر میکند روی کریم...
کرامتش نمی گذارد بروم سراغ مظلومیت حسین(ع) وبگویم یا قدیم الاحسان بحق الحسین وآبروی حسین(ع)را واسطه بخشش گناهانم کنم
نگاهش همین جا کار را تمام می کند...بارانی می شود کویر دست هایم...!
پس نوشت:
وقتی نام تو می آید دیگر چه حاجت استعاره وایهام وتشبیه
قبولش کن این ناقابل را به کرامتت یا کریم اهل بیت!