جنجال یک سکوت

پیوندها

۲۵ مطلب با موضوع «بی بـهانه ها» ثبت شده است

شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ۰۸:۴۰ ب.ظ

نقض قانون...

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

گناه چیزی نیست

                       جر شکستن قانون خدا ....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۸۹ ، ۲۰:۴۰
شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ۰۲:۵۰ ب.ظ

با خدا باش و پادشاهی کن...

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

هفته قبل شبکه دو یه فیلمی نشون داد اگه اشتباه نکنم به نام "آن روز"...محتوای زیبایی داشت...اون فیلم باعث شد من یاد این داستان بیفتم...

نوشته اند:پدر مقدس اردبیلى آمده بود در کنار نهرى، تا مشک را از آب پر کند. دید سیبى زیبا وخوشرنگ بر روى آب روان است، گرفت و میل کرد. بعد پشیمان شد که این سیب مالک داشته و بى اجازه او چرا تصرّف در مالش کردم.

حرکت خلاف مسیر آب را در نظر گرفت و به بالا رفت. تا رسید به جایى که آب از باغى که درخت سیب داشت بیرون می آید. بعد از پرس و جو از کارگران صاحب باغ را دید و گفت: سیبى که بر روى آب بود من خوردم، از من راضى باش. صاحب گفت: هرگز راضى نمی شوم.گفت: قیمتش را میدهم.صاحب مجددا گفت: راضى نمی شوم.بالأخره بسیار طلب رضایت و سماجت کرد تا این که صاحب باغ گفت: من به یک شرط از شما راضى می شوم. گفت بفرمایید.

صاحب باغ گفت: دخترى دارم کور، کچل، لال، مفلوج از پا، اگر حاضرى با او ازدواج کنى، من از شما راضى می شوم و در غیر این صورت راضى نمی شوم.

پدر مقدّس اردبیلى چون دید چاره اى ندارد، به خاطر مرتبه ایمانش و با وجود اخلاصی که داشت گفت: قبول کردم. و تن به این وصلت داد، تا به ایمانش به واسطه خوردن یک دانه سیب خدشه اى وارد نشود.

عقد را جارى کردند شب اول داماد داخل حجله شد. دید عروس مثل ماه شب چهارده و در نهایت زیبایى،سلام کرد و مقابلش بلند شد. با تعجب از حجله بیرون آمد، رفت نزد پدر عیالش گفت: آن دخترى که براى من وصفش کردى این نیست. جواب داد: این همان دختر است. چون دیدم شما جدّیت داشتى که رضایت بگیرى براى خوردن یک سیب و من هم مدّتها انتظار داشتم که این دختر را به فردی، مثل شما به ازدواج درآورم، کفوِ دخترم را در شما یافتم .

امّا گفتم: لال است، چون با مردى بیگانه سخن نگفته گفتم: مفلوج است، چون پا بیرون از خانه نگذاشته و ..

و از چنین پدریست که عالم گرانقدر مقدس اردبیلی متولد می شود...

(برگرفته از کتاب زندگانى خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، جلالى شاهرودى، شیخ حسین، ص 222 ، با تصرف)

پس نوشت:

ما کجای کاریم؟خدا داند وبس...!

۲۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۸۹ ، ۱۴:۵۰
يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۸۹، ۱۰:۵۹ ب.ظ

بدون شرح از شهید صادق مهدی پور

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

لینک پیشنهادی:

قطع یک برنامه تلویزیونی درباره امام زمان(عج)

پس نوشت:

اثری ست از سید حمید طبائی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۵۹
چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۷:۲۸ ب.ظ

حباب

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

هر وقت احساس کردی در اوج قدرتی

به حباب فکر کن ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۹:۲۸
جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۰:۱۳ ق.ظ

دقایقی با فاضل

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند

آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند

شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی

لبخندهای شادی و غم فرق دارند

برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را

دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند

من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان

با این حساب اهل جهنم فرق دارند

بر من به چشم کشتة عشقت نظر کن

پروانه‌های مرده با هم فرق دارند
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۰:۱۳