روز هفتم
شش ماهه/زیبا روی/عطش/بر دستان پدر/همچون یاس/گلو/تیر سه شعبه/حرمله/فغان رباب
رسیدیم به علی کوچکتر حسین-ع-...
علی اصغر که دیگر روضه نمیخواهد...نامش که می آیدکار هزار روضه را میکند...برفرض هم خواستی روضه ای شنیده ای باشی این سه کلمه را بگذار کنار هم ببین چه برسر دلت میاید : ۶ماهه/عطش/ تیرسه شعبه
همین که مادر باشی کافیست تا تصور کنی نوزادی را ۶ ماه از شیره جانت به او بدهی ... عادت داشته باشی شب ها آنقدر گهواره اش را تکان دهی تا خودت پای گهواره خوابت ببرد ... یا نه شب ها بالای سرش شب بیداری کشیده باشی که مبادا آب توی دل عزیزت تکان بخورد ...
بگذار از آن انتظاری بگویم که ثانیه ها را می شمری تا یک سال بگذرد و برایش تولد یک سالگی بگیری ... یا وقتی دلت ضعف میرود تا لبخندی را نثارت میکند و احیانا از آن لحظه ای که زل میزنی به چشم هایش که مثل تیله می درخشد تا برای اولین بار تو را صدا بزند مامان...
بمیرم رباب...این ها خودش کمر خم میکند چه برسد که بخواهم از حرمله بگویم وسری که از پشت بر دستی اویزان است...
غروب عاشورا...مادری دل شکسته...پشت خیمه...بغضی که دارد به فریاد تبدیل می شود....گویا جای شش ماهه ای خالیست...و صدای گریه ی نوزادی که دیگر در خیمه نمی پیچد...دیگر نمی پیچد...نمی پیچد...
جنگ اندک اندک به سردی گرایید و به سمت وقفه ای موقت نزول کرد.و این فرصتی بود تا علی دوباره نفس درنفس با پدر روبه رو شود.اما چه رو به رو شدنی!پسری زخم خورده,مجروح,خون آلود ولبها از تشنگی به سان کویر عطش دیده وچاک چاک,با پدری که انگار همه ی دنیاست و همین یک پسر
سوار من,دلاور من,علی اکبر من,از من فرود آمد و بال بر زمین گسترد تا پاهای به پیشواز آمده ی پدر را بسوزد.امام نیز با همه عظمتش بر زمین نزول کرد دو دست به زیر بغلهای پسر برد و اورا ایستاند ودر آغوش گرفت.احساس کردم بهانه ای به دست آمده تا امام این دردانه ی خویش را گرم در آغوش بگیرد و عطشی را که از کودکی فرزند,تاکنون تاب آورده است فرو بنشاند
اما علی اکبر نیز کم از پدر نیازمند این آغوش نبود.تشنه ای بود که به چشمه سار رسیده بود...و مگر دل می کند؟ناگهان شنیدم که با پدر از تشنگی حرف می زند.نزدیکتر رفتم.آنچنان که سرم و دو گوشم در میانه ی دو محبوب قرار گرفت.با خود گفتم اگر من این راز را بفهمم کربلا را فهمیده ام وگرنه هیچ از اسبهای دیگر,بیش ندارم.ودیدم که دنیای دیگری است در میانه این دو محبوب.دنیایی که عقل آدمها به آن قد نمی دهد چه رسد به اسب.دنیا که دنیای عقل نبود عشق زلال وخالص بود
علی به امام گفت که((پدر جان عطش دارد مرا می کشد)) اما آن عطش کجا وتشنگی آب کجا؟ماجرا,ماجرای وصال ودیدار بود.هست لیلا!یکی از این شبها را که گفتم:به گمانم امام,دل از علی نکنده بود
به دگران می گفت دل بکنید و رهایش کنید اما هنوز خودش دل نکنده بود!اینجا همانجا بود که گمان وحدس مرا تشدید کرد
اگر علی اینهمه وقت در میدان چرخید و جنگید وزخم خورد و نیفتاد,اگر علی اینهمه وقت تا مرز شهادت رفت وبازگشت اگر علی اینهمه جان را گرفت و جان نداد اگر علی آنهمه را کشت و کشته نشد اگر از علی به قاعده ی دو انسان خون رفت و همچنان ایستاده ماند همه از سر همین پیوندی بود که هنوز از دو سمت نگسسته بود
پدر نه,امام زمان دل به کسی بسته باشد و او بتواند از حیطه ی زمین بگریزد؟!قلب کسی در دست امام زمانش باشد و قابض ارواح بتواند جان او را بستاند؟نمی شود.و این بود که نمی شد.و...حالا این دو می خواستند از هم دل بکنند
امام برای التیام خاطر علی,جمله ای گفت.جمله ای که علی را به دل کندن ترغیب کند یا لااقل به او در این دل کندن تحمل ببخشد
پسرم!عزیزم!نور چشمم!سرچشمه ی رسول الله در چند قدمی است.چشم بپوش از این چشمه
این برای التیام علی بود.حسین را چه کسی باید التیام می داد؟ آبی بر آتش!انگار هر دو قدری آرام گرفتند.اما یک چیز مانده بود که اگر محقق نمی شد;کار به انجام نمی رسید.شهادت سامان نمی گرفت.وآن بوسه وداع بود.هر دو عطشناک این بوسه بودن و هیچ کدام از حیا پا پیش نمی نهادند ، نیاز و انتظار.انتظار و نیاز.لرزش لبها وگونه ها.تلفیق نگاهها و تار شدن چشمها.و...عاقبت پدر بود که دست گشود,صورت پیش آورد و لبهای علی را در میان لبهای خود گرفت ، زمان انگار ایستاده بود و بر زمین انگار آرامش و رخوت سایه انداخته بود.هیچ صدایی نمی آمد و هیچ نسیمی نمی وزید.انگار هیچ تحرکی در آفرینش صورت نمی گرفت
من از هوش رفتم به خلسه ای که در عمرم نچشیده بودم و دیگر نفهمیدم چه شد
*این نوشته از زبان "عقاب" (اسب علی اکبر-ع-که سابقا متعلق به پیامبر-ص-بوده است)خطاب به لیلا مادر علی اکبر-ع-است .(منتخبی از کتاب پدر عشق پسر سیدمهدی شجاعی)
امام سجاد (علیه السلام) فرمود : اَنَا بْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْرَاً وَ کَفَی بِذَلِکَ فَخْرَاً
من فرزندکسی هستم که به مرگ صبر او را به شهادت رسانده اند
قتل صبر: انسان یا جانداری را در حالی که زنده است آن قدر به او ضربه و زخم وارد کنند تا بتدریج بمیرد که در اسلام از این عمل نهی شده است
امام حسین (علیه السلام) با 33 زخم نیزه و 34 ضربه شمشیر و... به شهادت رسید.
امام حسین علیه السلام: هرگز سخن بیهوده مگوی زیرا که بیم گناه برای تو دارم و سخن سودمند نیز هرگز مگوی مگر اینکه برای آن سخن اثری ببینی. (بحارالانوار، ج 71، ص 278، ح 16)
عکس های 360 درجه کربلا / گریه جنیان بر امام حسین علیه السلام / حضرت آدم(علیهالسلام) در زمین کربلا
پس نوشت:
شاید در کربلا هیچ جایی امام حسین-ع-تا بدین حد شرمنده نشده باشد...برای میدان رفتن همه می آمدند به حسین -ع-کلی التماس می کردند تا اجازه حضور در میدان میگرفتند...اما...اما...حسین-ع- رفت نوزادی را از آغوش مادر گرفت خودش برد به میدان ...تا سیرابش کند...چه سیراب شدنی!
+این روزها هرکسی یک قسمت از کربلا تحت تاثیرش قرار میدهد...و حالی که من این ثانیه ها دارم عجیب است...هرجای روضه علی اصغر را می شنوم دلم آشوب می شود...ازتصور کودکی که زبانش را روی لبان خشکیده اش می کشد...تا آنجایی که حسین-ع- خنجر به زمین میزند تا گودال کوچکی بکند که قرار است بشود قبر یک معصوم ۶ماهه وصدای مادری که ملتمسانه به حسین-ع- می گوید:بگذار فقط یک بار دیگر علی ام را ببینم...
+حرمله!چه لقمه ی حرامی در بطنت کرده بودی که اینقدر بی رحم شدی؟
+بغضی گلویم را گرفت وقتی دیدم طهورا از کربلا در وبلاگش مطلب گذاشته و گفته که مرا هم یاد کرده...ممنون طهورا جان...زیارتت مقبول...
+یک جرعه نور این پست از کتاب خصائص الحسین نیست...این مطلب نظرم رو جلب کرد که گذاشتمش!
+رفقا این دست هایی که در عزاداری ها بر سینه می زنید خیلی قیمتیه...هربار که بر سینه فرود میاد کلی می ارزه...بیایید هر دستی که بر سینه می زنیم در سینه زنی ها یک نفر را یاد کنیم وبه نیابت از او سینه بزنیم...اینجوری ذکر نام هر کداممان در کلی هیئت میاد و ما هم جزو عزاداران آن هیئت محسوب میشیم...دیشب من به نیابت از این دوستان سینه زنی کردم...
طهورا/دیوونه غربتی/زائر/تفسیرقرآن/مسافر آدینه/مترصد/ساقی رضوان/یه پوتین یه پلاک/خاکریز/فدائی/المینا/فرص الخیر/راز عشق/ساحل آرام/کوچه های باران/مشق زمزم....
ایشالا در شبای دیگه هم به نیابت از بقیه دوستان سینه میزنیم...بشرطی که شما هم نائب ما باشید تو هیئت هاتون...
ممنون از شما
انشالله شما هم حاجت روا و عاقبت بخیر شوید
بنده نیز همیشه دوستان مجازی را دعا میکنم
در پناه خدا و پیروز و تندرست باشید
یا الله...