جنجال یک سکوت

پیوندها
چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۸۹، ۰۸:۰۰ ق.ظ

روز نهم

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

ماه بنی هاشم/سقای دشت کربلا/رشید/برادر/علمدار/خدای ادب/شجاع/دلاور/الان انکسر ظهری/عمو

دل تو تشنه وبی تاب می رفت/به لبیک «عمو به شتاب» می‌رفت/تودست رود را رد کردی آن روز/اگرنــه آبـروی آب می‌رفت...

ای ماه هاشمیون...!از منشور وجودت کدامیک از ویژگی هایت را طلائی کنم وسر در حسینیه قلبم بچسبانم تا وقتی بوی سیب به مشامم خورد و دلم هوایی نامت شد نیم نگاهی بدان بیندازم تا آرامش وجودم را مستور کند؟

از ایثارت بگویم یا ادبت یا شجاعتت؟اصلا مگر میشود با این واژه های حقیر ابالفضل بودنت را تصویر کرد؟

فقط وقتی میشود این نام را در چارچوب ذهن گنجاندکه بتوان حس حسین(ع) وقتی در نبودت گفت:الان انکسر ظهری...را درک کرد!

در آسمان خالی دستانم ستاره ای بگذار به رسم باب الحوائج بودنت یا عباس!

تو اگر بودی و می شنیدی صدای ناله های او را در پای جنازه ,می فهمیدی که این رضا شدن به رضای خداوند,چه کار مشکلی است
وای پسرم!وای نور چشمم!وای علی اکبرم!وای پاره جگرم!وای همه دلم!امام,با دستهای لرزانش خون را از سرو صورت و لب ودندان علی می سترد و با او نجوا می کرد
تو!تو پسرم!رفتی و از غمهای دنیا رها شدی وپدرت را تنها و بی یاور گذاشتی
و بعد خم شد و من گمان کردم به یافتن گوهری و خم شد ومن گمان کردم به بوییدن گلی وخم شد و من با خود گفتم به بوسیدن طفل نوزادی و خم شد ومن به چشم خودم دیدم که لب بر لب علی گذاشت و شروع کرد به مکیدن لبها ودندانهای او و دیدم که شانه های او چون ستونهای استوار جهان تکان می خورد و می رود که زلزله ای آفرینش را در هم بریزد
و با گوشهای خودم از میان گریه هایش شنیدم:دنیا پس از تو نباشد,بعد از تو خاک بر سر دنیا
و با چشمهای خودم بی قراری پسر را دیدم جنازه علی اکبر را که با این کلام پدر آرام گرفت و فرو نشست
و چه زود است پیوستن من به تو پسرم، پاره جگرم، عزیز دلم
علی آرام گرفت اما چه آرام گرفتنی!این بار چندم بود که پا به آن سوی جهان می گذاشت و باز به خاطر پدر از آستانه ی در سرک می کشید و بر می گشت.مگر پدر,دل از او نکنده بود که او به کندن و رفتن رضایت نمی داد؟
پدر از سر جنازه پسر برخاست,اما چه برخاستنی! انگار کوه اندوه را بر دوش می کشید.

من جرات نکردم به خیمه ها نزدیک شوم جوابی برای زینب نداشتم.به سکینه چه باید می گفتم؟اگر رقیه کوچک به پای من می آویخت و از من برادر می خواست من چه داشتم که به او بدهم؟گفتم می مانم که خبر را از یال خونین من نگیرند.می مانم تا با پشت خالی و خون آلودم قاصد شهادت سوارم نباشم.بگذار خبر را امام ببرد.بگذار پشت خمیده ی امام,حامل این پیام باشد.بگذار واقعه را چشمهای گریان او بیان کند.هر چه باشد او مظهر سکینه و آرامش است. او کجا و اسب بی سوار؟
نمی دانم امام چه گفت و چه کرد؟فقط دیدم پیرمردی که شمشیرش را عصا کرده است,در حلقه ای از جوانان بنی هاشم به سمت جنازه ی سوار من پیش می آید. اگر پیکر تکه تکه نبود چه نیازی به اینهمه جوان بود؟ دوجوان هم می توانستند دو سوی جنازه را بگیرند و از زمین بردارند.انگار امام هر کدام را برای بردن قطعه ای آورده بود
جوان هاشمی همیشه سرمشق غرور و سرافرازی است.من هیچ گاه شمشادهای هاشمی را این قدر خسته و شکسته و از هم گسسته ندیده بودم
این قرآنی که ورق ورق شده بود و شیرازه اش از هم دریده بود,به هم برآمدنی نبود.چه تلاش عبثی می کردند این جوانان که می خواستند دوش به دوش هم راه بروند تا جنازه ای یکپارچه و به هم پیوسته را به نمایش بگذارند.وقتی پیکر علی را در خیمه شهدا بر زمین گذاشتند، ناگهان چشمم افتاد به زینب که می دوید و روی می خراشید و سیلی به صورت می زد :علی من! نور چشم من! پسرم! پاره جگرم و پیش از آنکه دیگران بتوانند سد راه او بشوند,خود را با صورت به روی جنازه ی علی اکبر افکند و ضجه اش زمین و آسمان را به هم پیوند زد
من گمان می کردم که وقتی اصل پیکر بیابد,کودکان و زنان,مرا ندیده می گیرند و با درد و داغ خودم راحتم می گذارند.اما وقتی امام آنان را از کنار جنازه تاراند, اکنون نوبت من بود که جوابگوی پشت خالی ام باشم.همچنان که حسین باید جوابگوی پشت شکسته اش می بود
شنیدم سکینه که به امور کودکان مشغول بود,خبر را نشنیده بود.تا اینکه پدر را در آستانه خیمه,خسته و پرو بال شکسته دیده بود و گفته بود:((پدر جان !چرا شما را به این حال می بینم؟چرا یکباره اینقدر شکسته شدید؟مگر کجاست علی اکبر؟
کشته شد به دست این مردم پست
و سکینه ناگهان صیهه زده بود گریبان دریده بود و خواسته بود خود را از قفس خیمه بیرون بیندازد,که امام او را در آغوش گرفته بود و در گوشش زمزمه کرده بود:دخترم!سکینه ام!آرامش دلم!صبوری کن!با تکیه بر خدا صبوری کن
و بغض سکینه با این کلام ترکیده بود:چگونه صبر کند دختری که برادرش کشته شده است و پدرش بی تکیه گاه مانده است
و پدر گرمتر او را به سینه فشرده بود و گفته بود:همه از آن خداییم دخترم!بازگشت ما نیز به سوی اوست
دختران و کودکان و زنان به من هجوم آوردند تاشاید حرفی ,نقلی,خاطره ای... و این همان چیزی بود که من واهمه اش را داشتم.با بزرگها راحت تر می شد کنار آمد تا بچه ها. رقیه,این دختر بچه سه چهار ساله,بیچاره کرد مرا,گریه ای می کرد.ضجه ای می زد,زبانی می ریخت که بیا و ببین.دور من چرخ می خورد,لب بر می چید بغض می کرد,اشک می ریخت,آرام می شد و دوباره شروع می کرد
کجایی علی جان!...کجایی برادرمان!...کجایی چراغ خانه مان!...کجایی امید زنده ماندنمان!؟...کجاست آغوش مهربانی تو!
همین طور مدام می گفت و اشک می ریخت و ناله دیگران را بلند می کرد و من مانده بودم که دختر به این کوچکی این همه حرف را از کجا یاد گرفته است؟سکینه اما حرفی از خودش نمی زد.تکیه گاه همه حرفهایش پدر بود.دست انداخته بود دور گردن من و مظلومانه و آرام اشک می ریخت و با خودش زمزمه می کرد
پرچم پدرم!پشت و پناه پدرم!مونس پدرم! دلخوشی پدرم
و در این میانه به گمانم به عباس بیش از بقیه سخت گذشت.کسی که گریه می کند به آرامشی هر چند نامحسوس دست میابد.اما کسی که بغض گلویش را می فشرد و اشک در پشت پلکهایش لمبر می خورد و اجازه گریستن به خود نمی دهد,بیشتر در خودش می شکند ومچاله می شود.حال اگر بخواهد تسلی بخش دیگران هم باشد,دشواری اش صد چندان می شود.مثل عمود خمیده ای که بخواهد خیمه ای را سر پا نگه دارد. نگاه می دارد اما به قیمت شکستن خود
و عباس اگر چه زادگان خواهر و برادر را تسلی می داد,اما خود لحظه به لحظه بیشتر در خود می شکست و فرو می ریخت.
اما مرا در تمام این مدت,این سوالِ نپرسیده بیش از هر چیز عذاب می داد که تو مانده ای برای چه؟تو چرا بی سوار زنده ای!؟

*این نوشته از زبان "عقاب" (اسب علی اکبر-ع-که سابقا متعلق به پیامبر-ص-بوده است)خطاب به لیلا مادر علی اکبر-ع-است .(منتخبی از کتاب پدر عشق پسر سیدمهدی شجاعی)

آیات چهار گانه در وجود امام حسین-ع-:در پیکرمطهر امام حسین-ع- چهار آیه مانند آیات چهارگانه سجده وجودداردکه لازمست محبان آن حضرت هنگام ملاحظه آنها بر زمین افتاده وسجده نمایند.همانطور که لازمست هنگام تلاوت آیات چهارگانه سجده کرد.یکی از ایات ،اثرتیر بر قلب آنحضرت است که بر قلب او وارد شد و از پشت آنحضرت بیرون آمد.آیه ی دیگر اثر نیزه ایست که صالح بن وهب زناکاربرپهلوی امام-ع-زدوموجب شد امام از روی اسب بر زمین افتد.آیه سوم اثر ضربه شمشیری ست که مالک بن یسر بر سر مبارک امام حسین-ع-وارد کردودر اثرآن عمامه وشب کلاه از سر حضرت افتادوسر امام برهنه گردید.آیه چهارم اثرشمشیر بر گلوی بریده آنحضرت است که در اثرآن سر از بدن جداگردید،اما برقفا اثر گذاشت.این آیات چهارگانه همان آیاتی ست که بر جسد شریف امام نقش بست و لازم است محبان آنحضرت هنگام تصور یا شنیدن آنها سجده کنند. 

(منتخبی از کتاب خصائص الحسین نوشته شیخ جعفر شوشتری)

امام حسین علیه السلام:هیچ کس روز قیامت در امان نیست ، مگر آن که در دنیا خدا ترس باشد.(بحار الانوار، ج 44، ص 192)

 راز مقام عباس بن علی-ع- / از بند کفش علامه تا حضرت عباس-ع- / شهید مطهری روضه ابالفضل می خواند /

پس نوشت:

عمو عباس...علمت کو عموی خوبم...؟


+این ضجه زدن وگریه کردن ما هرچقدر هم شدید باشد وحتی به بیهوش شدن هم منجر شود تازه می شود تباکی...یعنی ما خودمان را عزادار نشان میدهیم...وگرنه عزادار اصلی که آقا صاحب الزمان-عج-است وعزاداری ماکجا وعزاداری مهدی فاطمه کجا...(این را مداح هیئتمان گفت)

+این هشت روزی که گذشت فقط سعی کردم آرام اشک بریزم...فریادهایم را نگه داشته بودم برای چون امروز وفردایی...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۹/۲۴

نظرات  (۷)

سلام رفیق شفیق
ببخش سر نزدم. نت نداشتم کافی نت رفتن هم سخت بود برام. نت خونه هم که الان وصل شده مشکل دارد. باید برم مشهد و برگردم برم نمایندگی اش. این سفر از سال قبل قطعی شده بود و انشاءالله امسال هم همانجا توی حرم اقا دوباره برای سال بعد قطعی اش می کنیم شاید هم برات کربلا رو گرفتیم.
چشم حتما برات دعا می کنم مخصوص. اگه قابل باشم.
این روزها خیلی دعا کن. خیلی خیلی دعام کن. خیلی نیاز به دعا دارم.
من امشب حرکت می کنم. یقین داشته باش امام رضا بهت سلام کرده و سلامش را پس نمی گیره و تو چند روز دیگر باید توی حرمش جواب سلام بدی...
۲۴ آذر ۸۹ ، ۱۲:۱۳ باز باران
باز باران با ترانه
می خورد بر بام خانه
یادم آید کربلا را
دشت پر شور و نوا را

صوت حرم گوش کن :
مشک عمو برده است.

یا اباالفضل

ان شاالله کربلا
یا حسین
سلام خداخیرتون بده
به کمک شما باسایت حاج سید میرداماد چیزی که حسرت بودن در مراسمش رو همه عالم فهمیده بودن دسترسی پیداکردم
نوشته های خوبی داری
التماس دعا
با سلام

اونا کی بودن ؟
چطور این همه غم رو تحمل کردن ؟
اصلا مگه قابل تحمله این همه ... ؟؟؟

زینب(س) چطور تحمل کرد این دنیا رو ؟

چطور ؟؟
سلام علیکم طبتم...
آجرک الله یا صاحب العصر و الزمان...
فک میکنم تنها جایی که سه نقطه دردی رو دوا میکنه اینجاس ادم پره حرف باشه اما نتونه حرف بزنه ...
تا حالا فک کردی وقتی عزیزانمون رو از دست میدیم بعدش میشنویم که خاک سرده و چند صباحی نمیگذره که سردی خاک روی قلبمون تاثیر میذاره و اروم میشیم؟ اما هرچی فک میکنم معجزه این خاندان چی بوده که بشر همشه داغ دلش تازه اس و گویی حادثه کربلا پیش چشمانش اتفاق افتاده... چیزی فراتر از تشنگی و عطش ... چیزی شبیه آنچه در تاریخ هرگز اتفاق نخواهد افتاد از عباس تا به اصغر...
و تصور رویت اتفاقات کربلا و آلامی که برای حضرت زینب.س. وارد شد امکان نداره....

آجرک الله یا صاحب الزمان.عج.
جنجال جان! این روزها سخت التماس دعای فرج....

ابشرکم بالمهدی.عج
هم__________ه ی نوشتت یه طرف گفته ی مداح هیئتتون یه طرف
خیلی نگران حال مولام
التماس دعای فرج
در ضمن مومن خدا خودتی. این حرفای بدتر از صدتا فحش به ما نمی چسبه
من روسیاه ترین بنده فراری خدایم که این روزا یواشکی و به زور خودشو توی روضه های بهترین خلق خدا جا می کنه
التماس دعای فرج
۲۵ آذر ۸۹ ، ۰۴:۳۸ شوریده سر
سلام عزیزم
از وبلاگ سید به وبلاگت رسیدم
نمیشه ما هم از لوگو استفاده کنیم؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">