جنجال یک سکوت

پیوندها
پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۸۹، ۰۸:۰۰ ق.ظ

روز دهم

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

خداحافظ ای برادر زینب...خداحافظ سایه ی سر زینب... 

 نفس مطمئنه/خامس اهل کسا/روی شانه پیامبر/سر از قفا بریده/هل من ناصر ینصرنی/قتلگاه/رگ های بریده/خورشیدی بر نیزه/نماز ظهر/شاه کربلا/چوب خیزران

مرا معذور بدارید از روضه روز دهم...

دل ما را چه به روضه ی قتلگاه خواندن؟...بگذر...

فقط آرام دست دلت را بده به من باهم برویم کربلا...در غروب عاشورا...کنج خیمه ها...در خیمه ها هر کسی گوشه ای نشسته دلتنگ کسی ست...رباب بی تاب علی اصغرش...سکینه دلتنگ برادر...رقیه سراغ بابا را می گیرد...

بمیرم زینب که مانده ای برای کدام داغ گریه کنی...!

فضای هفت تا آسمون گرفته/زینب یه گوشه ای زبون گرفته/از بس که گریه کرده توی خیمه/سپیدی چشاشو خون گرفته...

امشب آخرین شب عمر من است.از فردا این حیاط کوچک,به اندازه یک اسب ,خلوت تر خواهد شد و من نیز این بار سنگین تن را بر زمین خواهم گذاشت
از فردا شماتتهای مردم نیز به پایان خواهد رسید. دیگر کسی نمی تواند بگوید همسر حسین,مادر علی اکبر,دچار جنون شده است.ساعتها نفس در نفس,مقابل اسب فرزند خود می نشیند و هر دو با هم اشک می ریزند.فکر نکن که من این طعنه ها,این نگاهها و این زخم زیبانها را نمی فهمم.من اگرچه اسبم اما با برترین خلایق امکان محشور بوده ام
سگ اصحاب کهف بدان شان و منزلت رسید که می دانی.نه منِ ولی شناس از آن سگ حقیقت طلب کمترم و نه پیامبر و امام و زاده امام با آن جوانهای ابتدای راه,قابل مقایسه اند
آنها ابتدای راهی بوده اند که من صد سال در انتها و مقصد آن زندگی کرده ام.راستی نمی دانم چه شباهتی میان آن جوانهاو آن اصحاب بود.شاید غربت و مظلومیت و تنهایی,شاید کمی قلت نفرات خداجو در مقابل کثرت کفار ومشرکان.شاید...
انگار به خاطر این شباهتها بود که سر بریده ی امام بر بالای نیزه ها سوره ی کهف را تلاوت می کرد.هنوز آوای ملکوتی اش در گوشم طنین می افکند
-اَمٌ حَسِبٌتَ اَنَ اَصٌحابَ الٌکَهفِ والَرقیمِ کانوُا مَنٌ ایاتِنا عَجَبا...اِنَهُم فِتیَةُ آمَنوُا بِرَبِهِمٌ وَزِدٌناهُمٌ هُدی...
ببین لیلا!منی که قرآن را با همه عظمتش می فهمم و تشخیص می دهم و به یاد می سپرم,عاجز نیستم از دریافت چهار کلام طعنه آمیز دیگران.یک آیه از این قرآن اگر بر کوه نازل می شد,آن را می شکست و فرو می ریخت,من صد سال با آیه های مجسم قرآن زندگی کرده ام.قرآن را بر پشت خودم حمل کرده ام,چگونه از دریافت سخنان مردم عاجز باشم؟!تازه,بسیار چیزها هست که ما می فهمیم و مردم عادی نمی فهمند.از همین ماجرای دیروز,مردم چقدرش را دریافتند؟
همین قدر که مردی سوار بر شتر از کنار خانه لیلا می گذشته,صدای گریه ی لیلا او را کنجکاو و پیاده کرد و فهمیده است که لیلا در غم همسر و فرزند خود شبانه روز,می گرید,همین!اما این,همه ماجرا نبود.من آن فرزند شتر را می شناختم.اگر آن شتر در مقابل خانه زانو نمی زد و از رفتن باز نمی ایستاد,آن سوار هم مثل بسیار سواران دیگر از مقابل خانه می گذشت و صدای گریه ی تو را در میان همهمه ی بازار و کوچه و خیابان هضم می کرد
اگر آن شتر را در کربلا هم دیده بودم.در سپاه دشمن بود. به هنگام ملاقات عمر سعد با امام,او خودش را به من رساند و گفت:می خواهم به امام پناهنده شوم
من به او گفتم: در این حال و روز,بچه های امام هم پناه ندارند.تو در همانجا که هستی سعی کن به قدر خودت کاری بکنی
و دیروز می گفت که کاری کارستان کرده است.چموشی کرده است,به کسی رکاب نداده است تا اسبق بن شیث آن سوارکار تیزتک عرب و یار نزدیک ابن سعد-به مهار کردن-بر او نشسته است و او اسبق را با مغز به زمین کوفته است و شروع کرده است به دویدن و لت و پار کردن سپاه دشمن و بعد سر به بیابان گذاشته است و تا خود مدینه دویده است
این را کدامیک از مردمی که تو را به خاطر همنشینی با من شماتت می کنند,می توانند بفهمند.به هر حال اینها مهم نیست.مهم این است که تو توانسته ای,بخش کوچکی از آن واقعه بزرگ را,در این چند شب,از چشمهای من بخوانی
از آن حکایت عظیم هنوز گفتنی بسیار مانده است اما من دیگر بیش از این تاب زنده ماندن ندارم.اگر فقط آنچه را که من در راه بازگشت,دیدم تو می دیدی بشریت را به نفرین خود می سوزاندی.چرا که حیوان ترین حیوانها هم با یک مشت زن و بچه بی پناه که داغ دیده اند,مصیبت کشیده اند,شهید داده اند,سیلی خورده اند,یتیم شده اند و به اسارت درآمده اند,چنین جفایی را روا نمی دانند
دیدن یکی از این مناظر و مصائب کافی است که بیننده قالب تهی کند و چشم از هستی بپوشد.ببین چه سخت جانی کرده ام من که با دیدن آنهمه درد و داغ و مصیبت,هنوز زنده ام و بالمعاینه با تو سخن می گویم
آنچه در این شبها با هم گفتیم و شنیدیم و گریستیم تنها شرح یک منظومه از آن کهکشان بی نهایت بود.یک غنچه پرپر از باغستانی عظیم و آنچه باقی مانده است,شرح تاراج تمامت گلستان است واز آن جانسوزتر شرح شهادت باغبان است
روزهای سختی پیش روی توست لیلا!این چند شبانه روز همه یک تمرین بود برای صبوری.باید آماده می شدی برای شنیدن اصل ماجرا.مصیبت محبوبت,حسین
و این ,کار من نیست لیلا!من بار سفر بسته ام و این چند روز را هم در فراق سوارم بی عمر زیسته ام.خبر حسین را از سجاد باید پرسید.من خودم دیدم که او علی رغم بیماری,یال خیمه را کنار زده بود و از پشت پرده ی لرزان اشک,به تماشای عاشورا نشسته بود*این نوشته از زبان "عقاب" (اسب علی اکبر-ع-که سابقا متعلق به پیامبر-ص-بوده است)خطاب به لیلا مادر علی اکبر-ع-است .(منتخبی از کتاب پدر عشق پسر سیدمهدی شجاعی)

سر امام حسین-ع- در خانه یزید لعنة الله:نزول سر آنحضرت-ع-آن زمان که به در خانه ی یزید آویخته شد،اما همسر یزید نتوانست این صحنه را تحمل کند و سر برهنه بیرون آمد ونزد یزید رفت و فریاد زد :آیا این سر حسین پسر فاطمه است که به در خانه ی ما آویخته شده است؟یزید برخاست واو را پوشاند و به حرمش باز گرداند ودستور داد سر مبارک را پایین بیاورند وبه او گفت:هند!برو وبرای پسر رسول خدا وفریادرس قریش گریه وزاری کن.

(منتخبی از کتاب خصائص الحسین نوشته شیخ جعفر شوشتری)

امام حسین علیه السلام: هر که فکرش به جایى نرسد و در چاره یابى درماند ، نرمى کلید (گشایش مشکل) او باشد .(بحار الأنوار : 78 / 128 / 11)

فواید تاخیر جنگ از تاسوعا به عاشورا / حروف رمز کربلا در قرآن / آگاهی امام حسین-ع-از جزئیات شهادتش

پس نوشت:

 برای هیچ روضه ای تابحال اینقدر ضجه نزدم که برای این روضه:او می برید و من می بریدم .... او از حسین سر من از حسین دل...مخصوصا وقتی مداحش دقیقا ظهر روز عاشورا را برای خواندن این نوحه انتخاب کند...!


+عاشورای پارسال رو هیچ وقت یادم نمیره...ظهر عاشورا...مسجد دانشگاه تهران...نیم ساعتی مونده بود به اذون...حدادیان اوج روضه بود که روضه رو قطع کرد گفت یه عده ازین منافقا ریختن بیرون و پرچم حسین-ع-آتیش زدن و درحال شادی ان...گفت:در جوابشون برین بیرون و اونجا عزاداری کنین وخواهش کرد که درگیر نشین باهاشون...ملت همه عصبانی ومتاسف ازین اتفاق راه افتادن داخل خیابون انقلاب...با همین چشمام می دیدم جوونای نادون پارچه سبز به دست که جلوی چشم ما دست میزدن وسوت! (خدا لعنتشون کنه) تا جمعیت رو دیدن دوتا پا داشتن دوتاهم قرض کردن در رفتن...ماهم نماز ظهر عاشورا رو وسط چهارراه ولیعصر-عج-خوندیم!صحنه ای که بعد گذشت یه سال همچنان آتیشم میزنه اینه که در راه برگشت به خونه تو یوسف آباد یه هیئتی تموم شده بود...این سبزای منافق که پارچه سبز دستشون بسته بودن(همونایی که موسوی جزو عزاداران حسینی حسابشون میکرد!!!)درحالیکه از هیئت اومده بودن بیرون و غذای امام حسین-ع-دستشون بود داشتن دست میزدن وشادی میکردن...فک کن!غذای امام حسین-ع-تو دستت باشه اما....!هروقت یاد این صحنه میفتم میگم:ایشالا اون غذا کوفتشون بشه!وهزاران نفرین دیگه...که میدونم دیر یا زود مستجابه!چون عباس-ع- خدای غیرته...مگه میذاره روز عزای برادرش کسایی به اسم شیعه خوشحالی کنن؟

+دیروز(تاسوعا)منبر حاج آقا پناهیان طعم سیاست گرفت!...یه تشبیهی که حاج آقا پناهیان استفاده کرد وبه دل ماهم نشست این بود که راهپیمایی ای که نماینده های مجلس پارسال دراعتراض به اتفاقات عاشورا کردند رو زیر سوال برد و معتقد بود این راهپیمایی باید بعد از انتخابات که یه عده قانون رو زیر پا گذاشتن انجام میشد و اینا رو تشبیه کرد به کسایی که تازه بعد عاشورا که امام حسین-ع- شهید شد یادشون افتاد که ای وای حسین-ع- رو کشتند واون موقع بود که به فکرافتادند قیام کنند!اما دریغا و افسوس که اون موقع حسین-ع- دیگه سرش رفته بود بالای نیزه وکار از کار گذاشته بود...!

+حاج آقا پناهیان هم یه قضیه ای در رابطه با نظر حجه الاسلام ابوترابی(که شهید شدن)راجع به این یارو صانعی گفت که در اسرع وقت میذارمش تو وب...برای اطلاع برخی ها که هنوز میگن مرجع تقلیده خوبه!در ضمن در منبر دیروز این قضیه هم مطرح شد که صانعی در حال حاضر جایگزین منتظریه...منتظری کسی بود که امام-ره- خطاب بهش فرمود:اگر توبه نکنی جایت ته جهنم است!و تازمانی که منتظری مرد کسی توبه او را نشنید! (شاید بعضیا بگن که شاید منتظری در خلوت خودش توبه کرده باشه اما رفقا بدونید کسایی که یه سری ازشون پیروی میکنن اگه اشتباهی کردن باید علنی بگن تا مانع از اشتباه رفتن پیروانشون بشن واگه علنی توبه نکن هرخطایی که پیروان کرده باشن اونا در اون خطا شریکن..!پس آخرش میشه همون جهنم!)

+حسین قدیانی! چشمت کور! دندت نرم!!(+)

+ضمیمه های این پست طعمش کمی سیاسی شد اینم بذارین به حساب حرفایی که توی دلم مونده بود از عاشورای پارسال...رفقا یادتون باشه...امام حسین-ع- پیرو بی بصیرت نمی خوادها........!

+از قدیم گفتن برا کسی بمیر که برات تب کنه...بنظر شما ما باید برای حسینی که جونش رو برای سالم موندن دین ما داد چه باید بکنیم؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۹/۲۵

نظرات  (۲۸)

سلا
با این پست دلم آتیش گرفت
ولی آتیش دل زینب کجا و این کجا.؟
امان از دل زینب ...
حسینی باشید
با سلام

سیاست از عاشورا جدا نیست !

یا حق !
بنازم مصطفی و بوالحسن را.....بنازم مرتضای بت شکن را
علی چون مجتبی فرزند دارد....چو زینب دختری دلبند دارد
علی یک باغ گل از یاس دارد...علی بعداز حسین عباس دارد
چه عباسی که با دل همنشین شد...مدال سینه ی ام البنین شد
چه عباسی که صد جانم فدایتش...که حتی عشق میمیرد برایش
چه عباسی که وارث بر حنین است...چه عباسی علمدار حسین است
سلام
چقدر دلم برات سوخت برادر
چقدر زیاد
جالبی مطلب می دونی کجاست
مطمئنم تو هم همین و به من خواهی گفت
اما من هیچ وقت به امامت / خامنه ای / توهین نخواهم کرد / مطمئن باش
ولی تو خوش باش حتما جایگاهت کنار حسین (ع) خواهد بود
می دونم که تو این که حداقل راهت درسته
به خودت هیچ شکی ....... نمی دی
و فاجعه
از همین جا شروع میشه
وقتی هر کس که از زاویه دیگری به مذهب نگاه می کند را
فتنه گر می خوانی و با خونسردی و اطمینان می گی
تنها راه ماست که راه اهل بیت پیامبر است و تنها ولایت ماست که مارا به بهشت می برد و تنها ما بر حقیم و تنها .... دنیای عجیبیه . خیلی عجیب . به هرحال . اکنون . همه چیز . دست شماست . منظورم از همه چیز . همه چیزه . دیگه از چی این سبزهای منافق می ترسی برادر ؟
حتما می دونستی که از اتهامات یزید به حسین (ع)
تشویش اذهان عمومی و اقدام علیه امنیت ملی و از همه مهمتر
فتنه گری بوده
آره تو این و خوب می دونی
چون هر سال وقتی مداح با صدای محزونی می گه .. او می برید و من می بریدم
برای مظلومیتش ..... ضجه می زنی !!
خب . ان شاا... که شما حسینی هستی و ما یزیدی
فقط این جمله سید مرتضی باقی می مونه
عاشورا همچنان زنده است و این بار تو باید انتخاب کنی حسینی یا یزیدی
و خدا نکند که کوفی چرا که کوفیان ......... همه یزیدیند
این بار تو باید انتخاب کنی
یاعلی مددی
پاسخ:
ومن هرگز در مقابل منافقین مچ بند سبز به دست که عزای حسین را میکنند محفل بزم شادیشان دقیقا همان کاری که یزیدیان در کربلا کردند سکوت نخواهم کرد که حتی برچسب کوفی بودن بخورم چه رسد به...!
سلام علیکم ...
پاسخ:
علیکم السلام!
سلام علیکم
ترس بَرم داشته وقتی اینو خوندم:
منتظران مهدی.عج. به گوش باشید! حسین را منتظرانش کشتند!!!!
نکند ... وای !


التماس دعا
ابشرکم بالمهدی.عج
۲۵ آذر ۸۹ ، ۲۱:۴۲ سیده فاطمه تقوی
برادر و یا خواهر مسلمانم به دنبال آیه 9 سوره کهف به وبلاگت آمدم ... اما افسوس افسوس .... قتل و کشتار مردم مظلوم که جز حق خودشان چیزی نمی خواهند ... و با توسل به سیره ی آقا امام حسین (ع)در برابرظلم قیام کرد ه اند به چشمت نمی آید آن هم در ماه حرام ... اما به قول تو شادی و هلهله ای که دیدی را باور کردی؟ کاش از ابتدا در کنار ما بودی و می دیدی که شادیمان از کجا شروع شد و چگونه شادی کردیم ؟ دست زدن و هلهله؟ شما که دوربین های مخفیتان همه جا را تسخیر کرده نشانمان بدهید؟ ما شاد شدیم اما بگذار بگویم از کجا شروع شد . از وقتی تیر ها به رویمان گشوده شد و نترسیدیم و سینه زنان جلو آمدیم از وقتی که گاز های اشک آور و خردل چشم و بینیمان را آزار داد اما عقب ننشستیم و به چشم فرار نیروهای سر تا پا مجهز شما را دیدیم آنجا یود که دانستم مولایم حسین (ع) چرا گفت حتی اگر در تمام جهان ماوا و ملجایی نداشته باشم دست بیعت با یزید نخواهم داد ... حاکم نا مشروعی چون حاکم شما... امسال اما خون گریستم ... هموطن مسلمانم شما کسی را متهم به بی بصیرتی کرد ه اید که اگر نگاهی کوتاه به مستند های بشاگرد و 7 قصه از سیستان و رفاقتش با شهیذ آوینی با آن صدای دلنشینش بیندازی می فهمی چه کسی بصیرتش را از دست داده... یا امام زمان ... مولای من ... من هیچ گاه دست بیعت با کسی که تو را نایب بر حق خویش (استغفرا..) می داند نخواهم داد چنان که فرزند پیامبر ... اگر اسلام شما همین است برای خودتان و ارزانی حکومتتان ... من می خوام در حکومت آقا امام زمان زندگی کنم ... و آن به دست نمی آید برای کسی که برای امام حسین گریه می کند و خود در مقابل ظلم وستم به پا نمی خیزذ ... شما همه چیز را برای خودتان می خواهید ... انقلاب را امام را و حالا حسین را نه ممکن نیست ... حسین پیشوا و مقتدای تمام آزادگان جهان است ... یا حضرت زینب (ع) به خوانواده ی محمد نوری زاذ که اینها او را هم فقط برای خود می خواستند ونشد به حق نگاه آخرت بر قامت رعنای علی اکبر آن هنگام که از دلت گذشت :"به غربت ما رحم کن یا علی اکبر " صبر جلیل عطا فرما ...
۲۵ آذر ۸۹ ، ۲۳:۰۶ جنجال یک سکوت در جواب سیده فاطمه تقوی
کامنت رو تایید کردم که بقیه هم ازین چرت وپرت هات فیض ببرن...هرچی گشتم یه حرف آدم وار پیدا کنم تو این کامنت که جوابش رو بدم دیدم نیس که نیس...
فقط یه نکته:نوشتی شما همه چیز را برای خودتان می خواهید ... انقلاب را امام را و حالا حسین را نه ممکن نیست...
کاری کردی شام غریبان امام حسین بخندم!
شما که همه اینها را باهم لجن مال کردید رفت...باآتش زدن عکس امام در 16 آذر با آتش زدن بیرق حسین در عاشورا...نکند هنوز هم ادعای حسینی بودن ورهرو خمینی بودن دارید...؟!
۲۵ آذر ۸۹ ، ۲۳:۵۶ آسمونی313(دلنوشته های کربلایی)
کربلا یعنی که یار رهبری

از حسین عصر خود فرمان بری
با سلام

حرف سیده فاطمه تقوی، مثل این میمونه که یزید و شمر بعد از عاشورا بیان بگن که کی گفته که ما با امام حسین(ع) مخالف بودیم ؟؟ ما طرفدار حسین(ع) بودیم!

چطور و با چه منطقی هنوز خودتون رو دارید گول میزنید ؟

کفار به حضرت محمد(ص) میگفتند که اگر همین الان یه فرشته بر تو نازل بشه ما ایمان میاریم یا اگر یه کار خیلی بزرگی انجام بدی یا اگر همین الان خدا رو ببینیم!

حالا شما حتما باید امام زمان(عج) بیان و بگن که اون افراد ناچیز، باطل هستن ؟

چرا کمی فکر نمیکنید ؟؟؟ چزا کمی تقوا ندارید تا بتونید حق رو ببینید ؟
مگه شکمتان با چه پر شده که روز عاشورا خوشحالی میکنید و سوت میزنید و کف میزنید ؟

چطور میگید که پیرو امام(ره) هستید و عکس ایشان را به آتش میکشید ؟

پس عقل و منطق و قرآن و احساس و عاطفه چه میشود ؟

یا حق !
پاسخ:
وقتی قوه قضائیه از خودش واکنشی نشون نمیده اینا پر رو میشن یه سری آدم که اون روز نابود شدن با دست ابالفضل-ع- رو شهید می بینن...مصداق اینکه میگن تو روی طرف بخندی پر رو میشن همینه!
ٍسلام.
عزاداری هاتون مورد قبول درگاه حق.!
انشاالله که ما رو از دعا فراموش نکرده باشید...
بااجاره اول حرفم خطاب به سیده فاطمه تقوی است:
مستندات بی حرمتی عاشورای 88 که هست.کافیه تو همیت فضای مجازی ی SEARCH کنید..
کسانی هم که صف آرایی کردند در محضر ولی خدا ,امام حسین برای کشتن خون خدا از پیامبر مدد می خواستند..و حالا شماها بعد از حماسه 9دی که طعم شکست رو چشیدید و به قول برادرمون حسین قدیانی دیدید که کمید و ما حامیان سید علی
(حضرت ماه)بیشماریم.. میخواهید پشت لوای امام حسین پنهان شوید که چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا میدونید حادثه کربلا چرا اتفاق افتاد؟
نه نمیدونید...!نمیدونید که خونها ریخته شد برای پشت کردن کوفیان به ولی زمانشان
بخاطر پیمان شکنی شان..
سرها بالای نیزه رفت که ما بفهمیم ولایت یعنی چه؟!!!
منتظر منتقم خون حسین(ع) هستید؟با پشت به ولایت فقیه؟
متاسفم برای شماهایی که فقط مدعی بیش نیستید!
مطمئن باشید به یاری خدا و امام زمان ما فداییان سید علی هستیم و جلوی شماها
که نه ...جلوی ابر قدرت ها هم خواهیم ایستاد.!
فاطمه خانم!یادتون باشه بصیرت ما انقلاب ما رو حفظ خواهد کرد..
پاسخ:
روز به روز به مفهوم این آیه که این روزا در مورد سبزا مصداق داره بیشتر پی می برم...
۲۶ آذر ۸۹ ، ۰۹:۱۵ پیروان امام و رهبری
به ماهم سر بزنید.
سلام و خسته نباشید

لعنت بر یزید و طرفداراش!

علی یارتون
۲۶ آذر ۸۹ ، ۱۳:۲۷ ساقی رضوان
چه باحال! میگه فرار نکردیم! شما کجا فرار نکردید؟!؟! خودم دیدم که یه قدم سمتتون می اومدن شما ده قدم اون ورتر بودید!!!

کاش کسایی از حسین دم میزدن که فقط یه ذره فقطه یه ذره شبیه بودن به حسین و زینب اون وقت ممکن بود یه کمی به حق بودنشون شک میکردیم! واقعا که!



راستی اخوی قبول باشه منم بودم...
سلام خواهر خوبم
بامطالبتون موافقم وجوابتون زیبا بود..احسنت
السلام علی الشیب الخضیب :


سلام بر محاسن به خون خضاب شده ات . . .
عاشورا، تولد دوباره حیات آدمیّت و حماسه جاودان عشق و تجلّی زیبای توحید است.

عاشورا، نقطه اوج ادای امانت انسان است. عاشورا، نمایش قدرتِ روح در کوران حوادث و نشانه آرامش در توفان بلاهاست.

عاشورا، تجلی گاه آرامش و اطمینان نفوس مطمئنه است، مشعل فروزانِ معرفت، فرا روی انسان ها است.

عاشورا، آینه ای است که تمامی مفاهیم انسانی را با ابعاد حقیقی اش در خود متجلّی ساخته است.

عاشورا، رستاخیزی است که پرده از چهره همه زشتی ها می کشد و پلیدان را رسوا می سازد.

عاشورا، گلستانی است با سَروْهای سرخ شهادت و نخل های ارغوانی ایثار و خون، و دانشگاهی است که هر سالک الی اللّه باید آن را ببیند.

عاشورا، طراوت جاودانه روح انسان، تجلّی یاد خدا، و جدا کننده نور و ظلمت از هم است.

آری! از آن زمان که فریاد سرخ خون از گلوی عاشورا برخاست، پژواکی در قله های بلند اعصار و قرون در افتاد که تا آن سوی مرز ابدیّت طنین افکند و در سینه سوزان عاشقان ایثار و شهادت جاودانه شد.

به روزم با شام غریبان و عاشورا . . .
به احترام سید الشهدا ع منتظرتون خواهم بود . . .
سلام
خانم تقوی شما که امام رو قبول دارید پس حتما این کلامشون خطاب به سید احمد رو شنیدین که درباره آیت ا... خامنه ای فرموده بودن ایشون برازنده رهبری اند انکار کردن همچین حرفایی بیشتر به انکار ولایت مولا علی بعد رحلت پیامبر می ماند
ضمنا 4 نفرمحارب(با توجه به آیه 33 مائده وشان نزولش) رو فوقش کشتن که خب باید می کشتن از فتنه ای که بعضی ها راه انداختن که بدتر نیست(الفتنة اکبر من القتل217 بقره)
لطفا برای کارای خلاف شرعتون دنبال کلاه شرعی نباشین کارایی که شما می کردین همه می دونن کی براتون دیکته کرده(جرج سورس و جین شارپ و بقیه مرادهای آمریکایی صهیونیستی تون ) با این همه مراد جایی براب ائمه نمی مونه
وقتی بزرگانتون (چون گنجی و...)امامت حضرت مهدی و حتی خود خدا رو زیر سؤال می برن!!
دیکته ای برای جناب دیکتاتور ...

مرد، قلم را دور انگشتانش چرخاند.عرق سردی روی پیشانی اش روان شد. ابروان اش را موج داد و خواست چهره ای مصمم را تصویر کند. چروک روی پیشانی اش هم مؤید داستان بود که چه در دلش می گذشت. چند وقتی بود قلم نزده بود؛ اضطراب داشت و خیال می کرد که ضربان دل همه نویسندگان تاریخ در قلب او تشدید شده است؛ به همین خاطر سیگار اش را روشن کرد. آرام تر که شد، خواست بنویسد.
از ترانه های دوران کودکی، از لاله های وحشی در صحراهای جنوب خانه شان که شبها در خواب میانشان دویده بود. از رنگ زرد قناری در قفس روی طاقچه خانه شان... از لواشک های ترش مرد لواشک فروش... از قیژ قیژ های آژیر پلیس که نگاه تند بچه های کوچه شان را به دنبال داشت. از چای ریختن مادر برای پدر اش که دیر وقت به خانه می آمد. از زیر پیراهن کهنه پدر که سوغات کارگری در عمارتهای ارباب های شمال نشین بود، بنویسد. از کادوهای شب عید و لباس نو کردن نوروزی... مرد خواست از چین و چروک صورت مادر بزرگ اش بنویسد و از صدای قل قل غلیان بابا بزرگ که شعاع شکمش هنوز هم در ذهن مرد مانده بود! مرد خواست از دایی تازه از فرنگ برگشته اش بنویسد ... مرد خواست از رنگ چشم دختر همسایه بنویسد که سالها بود به او به چشم خواهری نگاه نمی کرد. مرد خواست از از اطلسی های گوشه خانه شان بنویسد، که روی رنگ کهنه دیوار بدن نمایی می کرد. مرد خواست از دزدکی آب تنی کردن در حوض خانه همسایه بنویسد که بارها به سبب این کار از بابا کتک خورده بود. مرد خواست که از ...
ادامه

مرد خواست از چند بار تصادف اش با ماشین هایی که گاو چرانی می کردند، بنویسد؛ از ارباب هایی که با بی رحمی پدر اش را از خانه شان بیرون کردند. مرد خواست که از اشکهای پای سجاده مادر بنویسد... اشکهایی که ندای هق هق اش تا صبح خواب را از چشمان اش می ربود. مرد از ممنوعیت نگهداری پرندگان خواست بنویسد. مرد خواست که از صدای تند اره برقی بگوید که چگونه تاب و تب قطع درختان را در دلش می انداخت. از بوی چلو مرغی بگوید که در دیگ همسایه بود ... مرد می خواست از حرامی غلیان بگوید و از دق مرگی بابا بزرگ. از بی لباسی شب عید ... از توقیف لواشک فروشی به دست اداره بهداشت شهروندی و زنده به گور شدن مرد لواشک فروش و تمام خاطرات دو زاری ... مرد می خواست از بی گناهی دایی اش بنویسد که به ناحق جاسوس خوانده بودند اش. مدرک هم به قدر کفایت داشت .
مرد می خواست از آلودگی هوا و جوانمرگی اطلسی ها بگوید و از تخریب حوض همسایه به پای تردد سریع ماشین ها از جاده عبوری از وسط خانه همسایه...
مرد می خواست بنویسد که دید قلم یارای نوشتن ندارد. نه جوهری بود و نه دیگر دست آزادی که بنویسد! اما اینها در دفتر جناب دیکتاتور نمره ی مردودی گرفت...
آسوده باش آقای دیکتاتور!


--------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت : این نوشته تقدیم به دیکتاتوری قوه قضائیه. نه به خاطر حسین قدیانی؛ که خدا نکند. به خاطر یک عمر خون مستضعفین، به پای آزادی بیان.
پاسخ:
دیکتاتوری دیگه در این حدم نیستا.......
نمکش تا "آسمونی" !! رفت .

میگن نمک زیادیش برای سلامتی خوب نیست، اینجا مشخص میشه!!!
پاسخ:
اعتدال سخته...
۲۶ آذر ۸۹ ، ۱۹:۳۳ ساحل آرام
همه گویند این جمعه بیا،اما درنگی کن!...

از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم...
۲۶ آذر ۸۹ ، ۲۰:۰۷ ساقی رضوان
امروز یکیشون میگفت شماها یزیدی هستید و دو دستی چسبیدید به حکومت!!!!! فک کن خودشون رو حسینی میدونن ... ! فک کن!
نمیدونم ... شاید حق با شما باشه
اما
یک سال و سه ماه و 19 روز داره میگذره و ما همچنان منتظر دستگیری مهدی هاشمی هستیم ...

یک سال و سه ماه و 19 روز داره میگذره و ما همچنان منتظر محاکمه سران فتنه هستیم ...

یک سال و سه ماه و 19 روز داره میگذره و ما همچنان منتظر محاکمه مجریان فتنه 88 هستیم ...

اونوقت یکی هم که یادشون میاره فوری جلوی دهانشو میگیرن ...
در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب اللهی ها !

آخر
صبر
هم
اندازه
دارد ...
پاسخ:
ایشالا قوه قضائیه با این اعتراض ها به خودش بیاد ببینه با دست خودش داره چی رو نابود میکنه...
۲۷ آذر ۸۹ ، ۱۰:۵۰ مُتَرَصِّد
سلام علیکم
در 5 روز گذشته هر بار آمدم اینجا پیامی بگذارم نشد...قسمت نظرات هر بار با مشکلی مواجه شد...همه جا پیام گذاشتم الا اینجا....چرا و برای چه؟!!!...نمی دانم الله اعلم !!!

ممنون از حضور شما بزرگوار
دعا گویتان بودم
یا الله...
واقعا خوب درس پس دادی!
من نمیدونم چرا حافظه ات برا درسا اینجوری نیست؟؟! شایدم هست الله اعلم!
وقتی سیاست با دین ما بازی میکنه نمیشه سیاسی نبود که
به قول امام ره سیاست ما جدا از کثیف کاری هاست و با تقوا همراهه پس چه ابایی داریم از اینکه وارد به سیاست بشیم؟
اصولا هر جا دین در خطره باید وارد میدان شد...
پستتو مبرم برا نشریه اما فکر نکنم اون چیزی باشه که من میخوام
بسم رب الحسین

.........................................................................
سیدالشهدا(ع)...عظمت روح و سلب آسایش از بدن...
.........................................................................
بعد از ده روز نبودن با این مطلب به روزیم...
به ما سر بزنید..
پلاک68
۲۷ آذر ۸۹ ، ۱۴:۱۵ الهام (Light Knight )
من عضو هستم تو کلوب

ولی کلا" هیچ استفاده ای نمیکنم ازش! یعنی نمیدونم به چه دردم میخوره .

لطفا بهم بگو
خدا اون روز نیاره که من دعوات کنم!!
وحشتناک ترین رفتار من وقتی بود که ماجرای...تو مترو بهم گفتی!!بعدشم تا برگشتن از تشییع شهدا باهام نحرفیدی درباره اش...!
خیلی خودتو تحویل میگیریا!
مطلبت بد نبود چون وظیفه منتظر توش نبود به درد ما نمیخوره
میلت هم دیدیم...اونم بد نبود! بردم دادم
اگه برا مقاله اینا...کمک اینا...من هستم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">