جنجال یک سکوت

پیوندها
دوشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۸:۴۳ ب.ظ

روایت یک روز آفتابی

"هوالواقف علی السرائر  والضمائر"

پیش نوشت:

رنج کشیدن را برای انسان آفریده اند و شاید انسان را برای رنج کشیدن؛ لقد خلقنا الانسان فی کبد(۱)

امروز صبح...دلم آشوب است.آخر قرار است ساعت ۳ با بچه های وبلاگنویس برویم دیدار با جانبازان اعصاب و روان...

نه اینکه بترسم،نه اینکه بخواهم ازشان دوری کنم،نه...

می ترسم بشکنم،می ترسم گوشه ای از این همه بندگی شان را تاب نیاورم، می ترسم بغض فرو خورده ام روبروی آنها بهانه جاری شدن پیدا کند،آنچه که نباید...!

ساعت ۲ و ریع می زنم بیرون،آدرس را گم کرده ام،از اهالی همان محل که می پرسم بیمارستان روانپزشکی نیایش کجاست،کسی نمی شناسد واین یعنی اوج غربت...غربت یعنی به عشق ناموس این آب و خاک بزنی به دل خاکریزها و مین ها،آن وقت چند سال بعد همین ناموس آب و خاک دیگر نه تو را بشناسد نه نشانی از تو داشته باشد...و نه...

نزدیک ۳ و نیم است که بچه ها کم کم جمع میشوند. وارد محوطه که می شویم عده ای از جانبازان در محوطه قدم می زنند...می ایستند و به ما نگاه می کنند، یکی شان از بچه ها تسبیح می خواهد...بغض با گلویم بازی می کند،سرم از شرمندگی بالا نمی آید، به وسعت تمام روزهایی که فراموششان کردم شرمگینم...

کم کم با محیط مانوس می شوم،وسعت معصومیت در عمق نگاهشان پیداست... از دلم رد می شود که اینجا یکی از مکان هایی ست که دعا مستجاب است بی شک...

مسئول آنجا دارد برایمان می گوید و می گوید و من هیچ نمی شنوم...تنها چیزی که می شنوم این است که می گوید :مقام این جانبازان از شهیدان بالاتر است،از همان روزی که به مقام جانبازی نائل شدند اجر یک شهید را دارند و ثانیه به ثانیه که می گذرد با این رنج ها برمرتبه آنها افزوده می شود...

در حین بازدید هستیم که جانبازی در سالن فریاد می زند: ما اهل کوفه نیستیم،علی تنها بماند...دلم می خواهد بروم کنار گوشش بگویم:کجایی عمار سید علی؟این روزها همه کوفی شده اند حتی...! سید علی دنبال چون تویی می گردد و تو را در این حصار حبس کرده اند...

هر چه بیشتر می گذرد می فهمم آنهایی که بیرون از این دیوارها ،این ها را بیمار روانی می نامند خود بیشتر محتاج این حصارها هستند،اینها مشتی پروانه اند که بالشان را سوزانده اند وگرنه رسم پرواز را بهتر از همه می دانند...

۱.سوره مبارکه بلد

پس نوشت:

هر که در این بزم مقرب تر است / جام بلا بیشترش می دهند


+بماند در دفتر یادگاری هایم...دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ماه ۱۳۹۰...دیدار جمعی از وبلاگنویسان با جانبازان اعصاب و روان بیمارستان نیایش

+خدایا ! می دانم این کبوترهای از سفرجامانده،عزیزترین یادگاری های تو روی زمین اند،ببخش که اینقدر داریم بد امانت داری می کنیم و حتی وقت نداریم نیم ساعتی را باآنها بگذرانیم!

+چند ساعتی بیشتر نگذشته...اما دلم برایشان تنگ شده...چقدر معصوم بودند!

+توصیه می کنم بخوانیدش:جانباز اعصاب و روان یعنی این(+)

+ممنون از بلاگر وبلاگ جلبک ستیز(+) که ما را مهیای شرکت در چنین بزمی کرد...اگر بشود ماهی یکبار چنین دیدارهایی تدارک دیده شود عالی می شود!

+از همه دوستان تهرانی دعوت میکنم اگر چنین برنامه ای در آینده تدارک دیده شد...بی تامل شرکت کنند...دلیل این توصیه را بعد از حضور در چنین مکانی خودشان خواهند فهمید...

+عکس های این دیدار در وبلاگ نیوز(+)/گزارش های این دیدار در وبلاگ نیوز(+) - جلبک ستیز(+) - انسانم آرزوست(+) - دختران بابا عطا(+) - یک جرعه انتظار(+)

+بی ربط نوشت:همه چیز درباره بازی استقلال-النصر.نماینده آل سعود(+)/فیلم حاشیه های بازی(+)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۲/۲۶

نظرات  (۲۷)

۲۶ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۲:۳۰ الهام Light Knight
خوش به حالت . . .
منم دلم خواست
با سلام

ما وبلاگنویس نیستیم دیگه .. نه ؟؟؟

یا حق !
پاسخ:
خو من از کجا بفهم؟
سلام
من نیز امروز با شما همراه بوده ام در این دیدار عرفانی
من نیز دیدم گمنامی بازمانگان سوخته این جنگ سوزان را..
یادداشت زیبایی نوشتی..من هم می نویسم در انسانم آرزوست..
بزودی...
پاسخ:
ممنون از زحمات شما و همسر محترم بابت برقراری چنین دیدارهایی...
یا الله...
سلام دوست بی وفا...!
به ما هم می گفتید زیارتتون قبول نمی شد؟!
کاش من هم بودم....
اما خوش به سعادتتون که رزمنده امروزید و به دیدار رزمندگان دیروز رفتید تا ادب و اداب جنگ و عشق را بیاموزید...
.....
یا زهرا
پاسخ:
بازم ببخش...
۲۷ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۹:۵۵ دیوونه غربتی!
سلام علیکم
خوشا به سعادتتون ..

خوشبحالت!
کیف کردیا . . ...
ولی به پای کیف کردن ما نمی رسی عمرا
ببین با من چه کردی که منی که از تهران متنفر بودم دارم حسرت تهرانی نبودنو میخورم . . . ای خداااااااااااا
پاسخ:
با عرض شرمندگی من خودم دفعه اولم بود...واقعا جای تاسف داره!
أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا ﴿۸۲﴾

آیا در [معانى] قرآن نمى‏اندیشند اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیارى مى‏یافتند (۸۲).....سوره نساء
فقط وبلاگ نویسان تهرانی دیگه نه؟
ما که حتمی چون فعلا تعطیلش کردیم اصلا رو هواییم ها؟....
یاد ما هم می کردی. اصلا خداوکیلی یاد منم بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ها؟
پاسخ:
ما مشهد یادتون بودیم...پشت پنجره فولاد و یاایها العزیز و...
سلام و عرض ادب...
خیلی خوشحالم که هنوز هم افرادی هستند که این کارها رو انجام میدن....
ما هم به خانواده شهدا سر می زنیم....
ولی خوب توفیق رفتن به دست بوسی جانبازان و افراد شیمیایی رو نداریم...
اگر آدرس رو لطف کنید ما هم انشالله بریم و بتونیم عرض ادب کنیم خدمتشون...
انشالله خدا خیرتون بده ...
موفق و سربلند باشید ...
1. دیگر کار از خلخال دراوردن از پای زن یهودی گذشته است به ناموس شیعه

تجاوز شده کجایند مدعیان سخنوری و ارائه حرف نو زدن در عرصه ی جهانی...

2. طرح حمایت از استاد رائفی پور برای حضور در رسانه ملی
...........
با دو مطلب بالا به روز هستم تشریف بیارید لطفا
سلام بزرگوار
راستش من نمی دانم شما کدامیک از آن بزرگوارانی هستید که همراهی ام کردید
مهم هم نیست
مهم این بود که همه ما دیروز پا در قطه ای از بهشت گذاشتیم
چه زیبا گفتی
"اینجا یکی از مکان هایی ست که دعا مستجاب است بی شک..."

با "60 وبلاگنویس بر بالین مردان درد به روزم"
حتما بیا
چون من و شمایی که دیروز مهمان "حیات نیایش" بودیم
بیشتر حرف هم را می فهمیم
منتظرم
یا علی مدد
پاسخ:
ممنون بابت برقراری چنین دیداری...
۲۷ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۸:۴۲ حی علی الجهاد
سلام بزرگوار
وب احساس برانگیزی دارید. اولین بار است به اینجا می آیم اما حسم عجیب درگیر شد.
قبول باشه دیدار امروز و کاش ما که کمی دوریم هم می توانستیم بیاییم.
دعایمان کنید و به ما هم سر بزنید.
یاحق
سلام رفیق!

خوش به حال و روزت ... می خواستی دل ما تهرانی هایی که نبودیم رو بسوزونی؟؟

کار خیلی خوبیه... کاش ادامه پیدا کنه و ما هم توفیق داشته باشیم دیداری با جانبازان عزیزمون تازه کنیم.

یا علی علیه السلام
۲۷ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۱:۱۰ دختران باباعطا
سلام علیکم
گزارشتان در عین کوتاهی، بسیار زیباست. عالی نوشتید.
فرصت یافتید، به گزارش ناقص بنده هم نیم نگاهی بیندازید
یاعلی
۲۸ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۱:۰۰ پروازی دوباره
هر که در این بزم مقرب تر است / جام بلا بیشترش می دهند

سلام ...

طوبی لکم
سلام

چه کار خوبی اگر از این برنامه ها شد منم حتما میام
۲۸ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۱:۰۲ حاج حسین طناز الرعایا!
هر چی کنیم نمی تونیم جواب این ایثارشون رو بدیم
ممنون از ویرایشتون
۲۸ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۴:۴۳ تو را چنانکه تویی هر نظر کجا بیند
سلام

خوش بحالت که چنین حس قشنگی بهت دست داده

زبانم قاصر است

فقط خوشحالم که پری روز انجا بودیم

و بزودی دوباره می روم

و بازهم می روم

باید خیلی به آنجا سر بزنم

انگار دلم را جا گذاشتم آنجا...
سلام
وبلاگت آرامش خاصی به من داد ممنون از مطالب قشنگت
موفق باشی
اینجا همه اهل کوفه شده اند حتی ...


دعایم کن خواهر
سلام
وبلاگ خوب و مفیدی داری
موفق باشی
خوشحال میشم اگه به وبلاگ منم سر بزنی و نظرتو درباره اون بگی
سلام
بابا شماها دیگه کی هستید!!!!!!!
اگه پای رتبه بندی برسه من کجا قرار میگیرم!!!!!!!؟؟؟
خیلیییییییییییییییییییییییییی زیبا نوشتی
باید پیگیر بشم ببینم کجای شهرماهمچین موسسه ای هست....اصلا هست!؟
اگه بود حتما میرم....انشاالله
اللهم عجل لولیک الفرج
۲۹ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۳:۰۹ گمنام مثل پدرم
سلام ...
نمیدونم چی بگم ...
فقط بغض دیگر هیچ ...
حتی ؟؟؟؟؟؟
حتی چی ؟؟؟؟
من خیلی عجول و کم صبرم آشناها خوب با این اخلاق من آشنان اما شما مثه اینکه دست ما رو از پشت بستی ...کمی دیرتر قضاوتش کن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">