جنجال یک سکوت

پیوندها
يكشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۰۴ ب.ظ

پشت پرده

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم.

خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند.

...

یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را ...

می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد.

هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست ...

توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم

آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود

وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد

...

ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد

زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش ... شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش ... نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن

خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید ...

به نقل از مرحوم حاج اسماعیل دولابی

(به ما تذکر دادند که مطلب به سبک حاج آقا دولابی ست و نویسنده آن آقای کوروش علیانی است و به نقل از کتاب باران خلاف نیست است! هرچند که سایت موعود این مطلب را به نقل از حاج آقا دولابی نقل کرده است ...)


+ دانلود فایل صوتی سخنرانی حاج آقا پناهیان در روز سوم محرم در دانشگاه تهران (+)

+ آدم ها که از چشم می افتند یعنی در واقع از دل افتاده اند ... یعنی ... !

+ مراسم شب شعر عاشورایی دانشگاه خواجه نصیر را نیز دریابید!! (+) ... (در راستای پست قبل!) و نهضت همچنان ادامه دارد ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۹/۲۰

نظرات  (۷)

دستت طلا

یا علی
۲۸ آذر ۹۰ ، ۱۲:۲۹ جوون ایرانی
این حاج آقا دولابی شاید داشته برای بچه های کوکستان داستان میگفته ، با این چرندیات آدم های گنده را نمی توان تربیت کرد فقط شاید بشه چهارتا بچه رو سر کار گذاشت. مطالبتون زیر صفر سیر میکنه ، تجدید نظر کنید یا درشو تخته کنید .
امان از وقتی آدم گیج میشه !

آخ آخ آخ ...
۲۹ آذر ۹۰ ، ۱۸:۰۹ قلم سرخ(بارون قدیمی)
سلام
بی اجازه تون امسال از مطالب شما در نشریه ای که برای محرم به چاپ می رسوندیم استفاده کردیم. حلال کنید
به روزم:
آب تشنه بود ، روی ماهش در آب افتاد....آب سیراب شد.

ماه بر اسب سوار شد و امید سیرابی اهل حرم که نکند نوا سر دهند که : ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...

پیامبر خدا(صل الله علیه و اله):خداوند تعالی حفظ دوستی قدیمی را دوست دارد.

یاعلی
لبیک یا امام خامنه ای
۰۱ دی ۹۰ ، ۱۷:۰۹ یار مهربان
حاج اقا ازین مثالا و داستان ها زیاد استفاده می کردند
۰۳ دی ۹۰ ، ۰۷:۱۲ یار مهربان
سلام
من سخنرانی شب های اول و دوم رو هم دانلود کردم
بقیه سخنرانی های رو ندارید
در صورت امکان هم bit rate اونها رو کم کنید تا حجمشون کم بشه
۰۵ دی ۹۰ ، ۰۷:۴۵ مُتَرَصِّد
یا الله...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">