جنجال یک سکوت

پیوندها
جمعه, ۲۳ دی ۱۳۹۰، ۰۶:۰۶ ب.ظ

ز مثل زهیر نه زبـیر !

"هوالواقف علی السرائر و الضمائر"

پیش نوشت:

از غفلت شیطانی تا بیداری اسلامی ...

حرف ها را دست کم نگیرید

گاهی جابه جایی شان فاصله غفلت تا بیداری انسان هاست

بعضی ها برای تاریخ "مهتد" می شوند همچون "زهیر

برخی ها به چشم تاریخ "مرتد" می شوند همچون "زبـیر"

پس نوشت:

خدایا زهیری مان کن نه زبیری ...


+ مسافر اربعین هم رفت ... به جای کاسه آب برای بدرقه اش اشک ریختیم ... (+)

+ عجب مادری دارد این آقا مصطفی! ... صبر قد خم کرد در مقابل شکیبایی اش ... وقتی امروز در تشییع پسرش پشت میکروفن بدون اینکه صدایش بلرزد و اشکی بریزد زینب گونه ذکر ما رایت الا جمیلا گرفته بود ...  قاطعانه زمزمه می کرد : مصطفی تنها ، پیرو خط آیت الله خامنه ای بود ...غبطه خوردم به این استواری اش ... نشان مادر شهیدی خوب جایی نشسته ... (+)

+ دختر سه ساله ای بود در فراق پدر تا اربعینش دوام نیاورد ... رقیه بانو ! هوای علیرضای چهار ساله را داشته باش در فراق بابا ... (+)

+ اربعین رسید و ما به جای کربلا گوشه خانه نصیبمان شده ... گله ای نیست که هر چه هست از خودم است ... !

نظرات  (۱۵)

۲۳ دی ۹۰ ، ۱۸:۲۳ سندس در جست و جوی حقیقت
عاقبت به خیر شوی خواهرم...
عالی نوشتین..
خدا عجرتون بده
۲۳ دی ۹۰ ، ۲۰:۴۶ خانم معلم
سلام
همه ی اینا نشوندهنده ی اینه که راه ِ شهادت بسته نیست
خدا میدونه به کی چطور مرگی هدیه کنه

خدایا مرگ ما رو در عشق به خودت قرار بده !
۲۳ دی ۹۰ ، ۲۱:۴۴ امیرحسین
لبیک یا حسین(ع)!!!
از من بدبخت تر نیستی!

بوی شهید خرده به دماغت ...
ما که مردیم توی این شهرستان
جتی توفیق نداشتم بیایم تشیع.

انقدر کثیف بودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:
رفیق امروز عزاداری بیت یادت بودم ...
حالا که اربعین نشد کربلا رویم

یک گوشه میرویم و فقط گریه میکنیم ...
۲۴ دی ۹۰ ، ۱۵:۵۲ خلوت نشین
همسرش هم دانشجوی صنعتی شریف بود… و همین چند روز پیش، وقتی که مصطفی را بیش از اندازه شاد و خوشحال دیده بود، ازش پرسید؛ چی شده مصطفی؟! و آنقدر این سئوال را تکرار کرد که مصطفی گفت: دیشب خواب «آقا» را دیدم که دستی به شانه ام انداخت، خندید و شال قشنگش را جا به جا کرد و فرمود: من از تو راضی ام مصطفی

چه زیبا خوابت تعبیر شد مصطفی ...
۲۴ دی ۹۰ ، ۱۵:۵۳ خلوت نشین
خدایا زهیری مان کن نه زبیری ...

آمـــــــــــــــــــــــــــــــین
۲۴ دی ۹۰ ، ۱۸:۳۰ مدیر نه چندان کل
شب جمعه رفتیم وداع با شهدا..
چه صلابتی داشتند مادر وهمسر شهید !!!ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.
همه آمده بودند مصطفی برای همه بود همه خود را صاحب عزا میدانستند,از دانشگاههای مختلف برای عرض سر سلامتی محضر خانواده مصطفی رسیده بودند اما آنقدر بغضها ترکید و آنقدر بیتابیهای مردم زیاد بود که مانده بودیم به چه رویی خدمت مادر برسیم. مادر وهمسر وخانواده مصطفی از این همه قدر دانی خوشحال بودندلبخند بر لبانشان جاری شد چرا که مردم خوب همدردی کردند. اینجا بود که یادم آمد:
امان از دل زینب ........(روحی له الفداه)
نکته :
با افتخار تمام اعلام میکنم که آقا مصطفی مردی بود از دیار من....
۲۵ دی ۹۰ ، ۰۸:۴۵ یاس مهربانی
بانوی قد خمیده اربعین
انگار حسینی شدن ما...
راهی جز بی حسین شدن تو نداشت!
حیف
واژه ها یاری مدح تو را ندارند
پس می نویسم سکوت.
salam
havaooo dare banoo
in banooo karhaye bozorgi....begzarim
eltemase doaaaaaaaaaaaaaaa
ya zahra
۲۵ دی ۹۰ ، ۲۱:۴۶ هیئت سایبری الرحمن
حتا قدر یک آینه قدی هم نیستم!
همین‌طوری پشت به آسمان هم، چشم بدوزم به تصویر خودم در این گندآب روزمرگی، همین‌طوری که سال‌هاست نشسته‌م و دست روی دست گذاشته‌ام، همین‌طوری هم می‌فهمم؛ خیلی وقت است دارم گلی به سر تو نمی‌زنم!
فقط با غصه‌ت غصه می‌خورم، -که اگر بخورم- با شادی‌ت شاد می‌شوم – که اگر غم دینا بگذارد- فقط ادعای درد کردم و ادای دغدغه درآوردم. تعارف که ندارم، بی‌ترحم به سر تا پای خودم نگاه می‌کنم؛
شده‌م ذات اندوهگینی که گاه غم‌های خودم را به جای دردهای تو قالبِ دوستانم کرده‌م. روغن ریخته را نذر امام‌زاده!! ببین آقاجان؛ خیلی هنر کنم نصیحتت می‌کنم که زن و بچه‌ت را با خود به کربلا نبری و گرنه از همراهی‌م خبری نیست...
خیلی هنر کنم چندی با زینب ت همنوا میشوم در کربلا و اربعین...بیش از این نه!!
شما را با دل های ما چه کار...
آقاجان جمعه که گفتیم بیا...
.
.
.
.
حالا هم که روز های مشکی ات تمام شد و روزهای سپید ما شروع !
روز از نو روز ی از نو....
۲۶ دی ۹۰ ، ۱۵:۳۵ غریبــــــــــــ تر از اویس
با "مجنونِ مجنون" داستانی تقدیم به شهید عزیز احمدی روشن به روزم...

باشد که بپذیرد و دعایمان کند
اربعین رسید و ما به جای کربلا گوشه خانه نصیبمان شده ... گله ای نیست که هر چه هست از خودم است ... !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">