چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۱، ۰۹:۳۸ ب.ظ
چله ی دلتنگی
"هوالواقف علی السرائر والضمائر"
می گردم لابه لای فیلم های سال های نه چندان دور را ...
می رسم به فیلمی از تو ، که لا به لای فایل هایم جا خوش کرده ... همان روزی که خانه عمو بودیم و دورت جمع شدیم تا برایمان سوره ی حمد را بخوانی ...
می خواهم بابا را صدا بزنم بیاید فیلم را ببیند ... می دانم دلش برایت پر می زند ... این سال های آخر نشده بود 40 روز بگذرد و مادرش را نبیند ... اما نه ... دیگر طاقت دیدن اشک های بابا را ندارم ...
+ 40 روز ندیدنت بابا را پیر کرده ...
+ اگر مطلب را خواندید ... فاتحه ای ، صلواتی برای آرامش روح مادربزرگم بفرستید ...
۹۱/۰۳/۳۱
صدا کن مرا
با عشق دور از کینه دنیا
صدا کن مرا که تشنه ام
تشنه فریاد آزادگی
و سکوت
نگاه آینه عاشق
نگاهم به نگاه توست ای دوست