جنجال یک سکوت

پیوندها
يكشنبه, ۳ دی ۱۳۹۱، ۱۱:۰۲ ب.ظ

یک تیر و پنج نشان

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

شب جمعه باشد و شب شهادت کریم اهل بیت و شب ولادت باب الحوائج ... از طرفی یلدا شبی و روز ولادتت ... همه ی اینها بهانه می شود که اتاق گرم خانه ات در معیت آغوش گرم خانواده را رها کنی و راهی شوی ... می روی تا با یک تیر پنج نشان را بزنی ...! 

راهی جمکران و قم می شوی با هفت تا از دوستان اهل دل ، که دلت خوش است اگر دست دعایت تا سقف خانه هم نمی رسد آنها دعاهایشان را پر می دهند تا آسمان هفتم ... دلت قرص است وقتی در کنارشان هستی ... مخصوصا اینکه سه تایشان زائر اربعینی کربلای حسین علیه السلام باشند ... و تو ... و تو جامانده ...

از قطار که پیاده می شوی سوز سرما می زند به پیشانی ات اما نمی رسد به پای سوز دلت وقتی جمکران را اینقدر خلوت می بینی ... البته توقعت زیاد است ... شب یلدا را چه به جمکران آمدن ... ؟! 

صفایی دارد آدم تولدش را در جمکران بگیرد ... تولدی از جنس دیگر ... با آرزوهایی قشنگ از دوستان ... و چشم انتظاری برای هدیه ای از جانب مولایت ... اینکه به یادماندنی ترین روز سالت را در کنار خودش باشی شاید بزرگترین هدیه بوده و تو غافلی ... و همچنان مُصر برای گرفتن هدیه ای مضاعف ... !

عازم حرم کریمه که میشوی رسیدنت مطابق می شود با ورود دسته ی عزای شام شهادت به صحن ... آدم هایی که عطای سپری کردن بلندترین شب سال پای تلویزیون جمهوری اسلامی در معیت آجیل و هندوانه را بخشیدند به لقایش ... از تهران خبر می رسد، تلویزیون در جشن های یلدایی کم نگذاشته اما اینجا مداح دل تو را از قم می برد کنج قبرستان بقیع و تنها رهایش می کند در آن تاریکی ها و تو بی چراغ به دنبال نشانی از یک قبر ... کمی بعد دست دلت را می گیرد و می برد تا قتلگاه ... 

و تو همچنان به یلدایی سرخ فکر می کنی که نمی دانی یک دقیقه طولانی تر بودن این شب چه بر سر زینب آورد ... 


+ ممنون از عزیزترین هایم مهین ، یگانه ، خدیجه ، مریم ، معصومه ، سمیرا و سارا بابت همراهیشان ... شب خاصی را برایم رقم زدید در میلادم!

+ نجوای سید مجید بنی فاطمه که در بلوار انتظار منتهی به مسجد جمکران پخش می شد رسما نابودم کرد ... 

+ بهانه ای شد برای نوشتن این پست (+

+ برای ثبت در دفتر خاطراتم ...

۲۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۱ ، ۲۳:۰۲
چهارشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۶:۲۰ ب.ظ

تولدم مبارک است؟

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

اگر چه با سرود و شعر دلم پر از چکاوک است ... خودت بگو بدون تو ، تولدم مبارک است؟! (برای مخاطب خاصم ، حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف )

* دو سال پیش حوالی ماه شعبان بود ، مشهد بودیم و کمی دلم گرفته بود ... رفتم بهشت ثامن ... قبور شهدا متمایز شده بود از سایر قبور ... لابه لای قبرها که می گشتم برخوردم به مزار شهیدی که در همان روز و سالی که من متولد شده بودم شهید شده بود ... از همان روز شد داداش مرتضای من (+) ... هر سال تولد من مصادف می شود با شهادتش ... کاش دعایم کند تا خواهر خوبی برایش باشم ... صلواتی هدیه کنید به روح پرفتوحش ... رب صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

* امسال شاید بیش از هرسال منتظر به پایان رسیدن پاییز بودم ... اینبار اما بهانه ام آخرین روز پاییز که سالروز تولدم است نبود ... این پاییز برای ما به معنای واقعی خزان بود ... خیلی از عزیزان ما را گرفت ... نزدیک به 10 نفری از دوستان و آشنایان ما به رحمت خدا رفتند ... آخرینش هم امروز ... دوست مادرم به رحمت خدا رفت ... موقع شنیدن خبر بهت زده بودم ... این یعنی با وجود از دست دادن این تعداد از اشنایان در این سه ماه ، هنوز به جمله ی "فلانی به رحمت خدا رفت" عادت نکرده ام ... جای خالی دایی جان لحظه به لحظه بیشتر آزارمان می دهد ... پریشب که اینباکس پیامک ها را بالا پایین می کردم رسیدم به یک پیامک از دایی ... سخت است خیلی ... اما باید باور کنم از آن شماره دیگر پیامکی به دستم نخواهد رسید ...

* شب یلدا آمد ... شب یلدا با لباس مشکی آمد ... شب یلدا با یک دنیا غم آمد ... شب یلدا با ماتم عمه ی سادات آمد ... راستی زینب چند روز است حسینش را ندیده ...؟! 

* و اما من ... هنوز نفهمیده ام چرا از عرش به فرش آمدن انسان ها را جشن می گیرند؟!


+ دعامون بفرمائید ...

+ یه تشکر ویژه از دوستان گلم زهرا ، محدثه ، زهره ، فائزه و مهسا بابت روز خوبی که برام رقم زدن ... هیچ وقت اون سورپرایز بزرگ رو فراموش نمی کنم ... خدا این دوست های بامعرفت را از ما نگیرد ...

+ مثلا فرض کنید هدیه های تولد آدم چفیه حضرت آقا و قطعه کاشی مزار امام حسین علیه السلام باشد ... !

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۱ ، ۱۸:۲۰
چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۳۵ ب.ظ

از همه جا (1)

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

* یکی از آشناها با کلی ژست روشنفکری ناشی ازینکه فریب تبلیغات حکومتی (!) رو نخورده و نرفته زیارت شش گوشه جدید که شهر به شهر می رود ، رو به من می گوید : قبول نداری با این کارا دارن با احساسات مردم که همه شون باطن پاکی دارن بازی می کنن؟ این ضریح که هنوز نصب نشده که تبرک باشه! ... نگاهش می کنم و با دلم می بینم رد پای ماهواره رو که چندی ست پا به خونه شون وا کرده (لطفا آدم عجیب و غریبی رو تو ذهنتون مجسم نکنید!شخص مدنظر یه خانوم چادری هست که رو گرفته و هیئت رفتنش هم ترک نمیشه!) ... در عوض این آدم ، مانتویی های زیادی رو دیدم در حرم امام که به پهنای صورت با دیدن ضریح اشک می ریختند ... آنجا آدم می فهمید عاشقی هم عالمی دارد! (+) (+) (+)

* منتظرند گوشه ای اتفاقی ، حادثه ای بیفتد تا دایه ی مهربان تر از مادر بشوند برای قشر ضعیف جامعه هوار بزنند ، همان پشت میزنشینان نسکافه به دست ابریشم پوش را می گویم ... دیشب که باران آمده بود و ماشین نبود ، جمعی از مردم زیر باران در به در دنبال یک وسیله بودند که به مقصد برسند در تاریکی شب ، اما تا دلتان بخواهد ازین ماکسیما نشین ها و پرادو نشین های تک سرنشین رد میشد و تک ترمزی نمیزد که محض رضای خدا آدمی را که هم مسیرش هم بود برساند ... مبادا در ماشینی باز شود و هوای سرد به اندازه ی تک ثانیه ای از لای در رخنه کند و هوای گرم داخل را عوض کند ... 

* سوار اتوبوس شهرک غرب است ، 25 تومن گران تر شدن اتوبوس و تاخیر راننده اتوبوس را بهانه می کند برای ناسزا گفتن به دولت! ، تیپش را ببینی فک می کنی ته آدم های فهمیده دنیاست اما هنوز در این حد نمی فهمد که شهرداری مجزا از دولت ست از نظر بودجه و تصمیمات اینچنینی! ... همیشه بیشترین غرها را نسبت به تغییر کرایه اتوبوس از 200 تومن به 225 تومن در خط اتوبوس شهرک غرب می شنوم ... نیس بخش فقیر نشین هستند (!) 25 تومان روی زندگی شان خیلی تاثیر گذار است!

* خانوم سهیلا آرین بود که چند سال پیش مهمان برنامه تلویزیونی کوله پشتی شد که زندگی اش تغییر کرده بود ، یادمه می گفت : اون لحظه ای که زندگیم زیر و رو شد با یک آیه چنین حسی داشتم که انگار وجودم مثل یک سفره بود که مزین بود به کلی وسائل شیشه ای ، در اون لحظه انگار کسی این سفره رو تکون داد و تمام وسائل شیشه ای که در سفره بود خرد شد ... من هم چند روز پیش یک اتفاقی افتاد که دقیقا همین حس رو دارم البته در راستای مثبت و منفی بودنش نمیتونم نظر بدم ... اما هر چی بود از درون ویران شدم ... مثل یک آپارتمان چند طبقه فروریخته شده ام ... اصلا مثل همین آپارتمان سه طبقه ای که بخاطر اشتباه گودبرداری دیروز در تهران فرو ریخت! ... این روضه ها برای این بود که بگم برای ترمیم این ساختمون دعا احتیاجه ... دعا ...

* برنامه های روز دانشجو در دانشگاه با تمام خیر و شری که داشت تمام شد ... یک روز (دوشنبه) انجمن سعی کرد آدم جمع کند از دانشگاه های دیگر و من هنوز برایم سوال است که این حراست که به ظاهر اینقدر قاطعانه ورود و خروج دانشجوها را کنترل می کرد نتوانسته بود از ورود خارجی ها (دانشجویان غیر دانشگاه تهران) را کنترل کند ... به قول نشریه بسیج دانشگاه پول دادن به این حراست دانشگاه عین حیف و میل کردن بیت المال است! ... و البته به قول حنیفا سادات درست سر برنامه های بچه مذهبی ها حراست یادش می افتد باید حقوقش حلال باشد! (+)(+)

انجمن ما هم (که در لفظ اسلامی ست) آنقدر پست شده که شهادت امام معصوم و حرمت نمی فهمد ... به بهانه آزادی در دانشگاه مادر ایران "اسلامی" صدای آهنگشان و دست و سوتشان از تالار فردوسی تا کنار مزار شهدای دانشگاه به گوش می رسید ... و برادران حراست در خواب زمستانی به سر می بردند ... راستی هنوز که پاییزه و تا زمستان چند روزی مانده ، برادران به استقبال رفته اند احیانا؟!(+)

برنامه بسیج هم خوب بود  ... البته می توانست بهتر هم باشد ... ولی در کل خوب بود! تیزر مستند خط امام را هم از اینجا دانلود کنید (+)

* حوصله گیر دادن به صداوسیمای داغون و ارشاد داغون تر رو ندارم ... خدا هر خائن به این نظام (اعم از مدیر و کارگردان و .... ) رو اگر قابل هدایت نیستند نابود کند انشاءالله!


+ دلم برای وبلاگ نوشتن تنگ شده بود! ... چند وقتی ست عادت کردم به کوتاه نوشتن ... شاید این پست برای شروع بد نباشد!

+ قالب وبلاگ رو عوض کردیم که چشمای نازنینتون اذیت نشه ... و گرنه که لباس سیاه حسین علیه السلام همچنان بر تن ما هست ...

۲۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۱ ، ۲۰:۳۵
دوشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۵۹ ق.ظ

مقطع الاعضاء

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

خدای هفت آسمان

سوره ی فجر را

آیه آیه می خواهد ...

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۱ ، ۰۹:۵۹
جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۴:۳۰ ب.ظ

انّی تارک فیکم الثّقلین

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

قال رسول الله علیه و آله : انّی تارک فیکم الثّقلین: کتاب الله عزّوجلّ و عترتی اهل بیتی، ألا و هما الخلیفتان من بعدی، و لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض ... *

به یادگار می گذارم قرآن و اهل بیت را ... 

به یادگار می گذارم علی اکبر را ... شبه خودم ، فرق شکافته چون علی ، پهلو شکسته چون فاطمه ، مظلوم چون حسن ، ورق ورق چون قرآن ... به یادگار می گذارم ابن الحسین را ...

امالی، شیخ صدوق، ص 162؛ اکمال الدین، ص 140


+ برداشت آزاد از این پست (+)
۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۱ ، ۱۶:۳۰
چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۱، ۰۳:۴۵ ب.ظ

نجوا

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

چشمم که به راه تو به در دوخته است

پروانه شده ز هجر تو سوخته است

آقا تو بیایی پر من خوب شود

این را دل من از عشق آموخته است


+ این رباعی سروده خودم بود هدیه به ساحت مقدس صاحب العصر و الزمان عجل الله امید که از این حقیر بپذیرند ... (اگر دوست داشتین پنج صلوات به نیابت از دایی عزیزم هدیه کنید به ساحت حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف)

+ بوی محرم ... باید کم کم جنجال یک سکوت رو سیاهپوش کنم ...
۳۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۱ ، ۱۵:۴۵
دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۱، ۰۶:۳۱ ب.ظ

باورم نیست هنوز

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

پیش نوشت:

یک هفته گذشت و ما بی تو هنوز نفس می کشیم ...

امسال

دست بی رحم پاییز

به باغ سرسبز ما خورد و

گلی را پرپر کرد ...


+ اینجا دلها همه هوایی کربلاست وقتی خواهرانت ذکر یازینب گرفته اند و برای دخترانت روضه حضرت رقیه می خوانند و برای برادرانت از الان انکسر ظهری یا عباس می گویند ...

+ تشییع پیکر جانباز شهید سید علی ستادفکر (+)

+ ممنون از همه دوستانی که حضوری ، تلفنی ، پیامکی و کامنتی ابراز همدردی کردند ... انشاءالله خدا عزیزانتون رو براتون حفظ کنه ...

+ هر سال همین روزها دغدغه تهیه عیدی عید غدیر را داشتی ، از قبل هدیه هایت را آماده می کردی ... امسال هم یکی دو هفته قبل به زن دایی گفته بودی تدارک عیدی های امسال را ببینید ... نماندی با دست خودت تبرکی ها را بدهی ... امسال آن بالا بالاها نشستی داری نگاهمان می کنی ... قرار است ما برایت هدیه بفرستیم ...

دوستان ... به مناسب عید غدیر برای دایی عزیزم ختم قرآن گرفتم هر کی خواست هدیه ای به امام زمان عجل الله به نیابت از این ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها بده جزء مدنظرش رو کامنت بذاره ... بسم الله
از امروز تا شنبه (عید غدیر) فرصت دارید تا جزء مدنظرتون رو بخونید
(نظرات رو هم بدون تایید گذاشتم که جزء تکراری دوستان انتخاب نکنن)

۴۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۱ ، ۱۸:۳۱
دوشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۱، ۰۹:۲۰ ق.ظ

انا لله و انا الیه راجعون

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الأموال و "الأنفس" و الثمرات و بشر الصابرین * الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا إنا لله وإنا إلیه راجعون

نمی دانم وجودت کجای دنیا را تنگ کرده بود که دنیا تاب بودنت را نیاورد و نبودنت را آرزو کرد ... نمی دانم ... فقط این را می دانم که امسال پیراهن مشکی بیست روز زودتر سراغمان آمد و این را می دانم که امسال رفقایت در عید غدیر یک جا کمتر می روند تا عیدی از سادات تبرکی بگیرند و این را می دانم که امسال در هیئت هفتگی که شرکت می کردی آخر مجلس می گویند برای سیدعلیرضا که محرم امسال را ندید یک فاتحه بخوانید و ... 

و شما هم اگر دلتان خواست برای دایی عزیزم که 40 سال بیشتر نداشت و مقام جانبازی در دفاع مقدس را با خود داشت فردا شب (سه شنبه شب) نماز شب اول قبر بخوانید ... نام سید علیرضا فرزند سید مهدی

۲۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۱ ، ۰۹:۲۰
شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۱، ۰۷:۵۱ ب.ظ

قاب عکس

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

قاب عکس روی دیوار هم این روزها بهانه گیر شده ... هوای عکس جدیدی از تو کرده ... عکسی از تو در سال 1391 ... که توباشی دست در دست دختر کوچک شیرین زبانت ... و لبخند بزنی به دوربینی که قرار است تو را به تاریخ پیوند بزند ... و مادری که زل زده به قاب عکس خاکی خاطره ها ...به پسری که سالها در آرزوی دیدن دامادیش سوخت و اشکی که توان فروریختن ندارد ...

خط خطی های این پست تقدیم به شهید حسین رنگین که در سال 1344 مسافر زمین شد و 23 سال مهمان این کره خاکی بود تا علمیات مرصاد اسلام آباد غرب بهانه ای شود برای آسمانی شدنش ...

پس نوشت:

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند/زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!


+ ما هنوز شهادتی بی درد میطلبیم غافل از انکه شهادت را جز به اهل درد نمیدهند ... (سید شهیدان اهل قلم)

+ آرامشی که امروز بر زندگی مان سایه افکنده ثمره زندگی خانواده هایی ست که سالها رنگ آرامش را به خود ندیده و هنوز که هنوز است در فراق عزیز شهیدی روزها را می گذراند ...

+ سلسله نشست فرهنگی برترین ها ، این بار با حضور سیدناصر حسینی نویسنده کتاب پایی که جا ماند : دوشنبه 17 مهر ساعت 13:30 تالار شهید آوینی پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران (+)

۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۱ ، ۱۹:۵۱
چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۱، ۰۹:۵۳ ب.ظ

عین شین قاف

"هوالواقف علی السرائر والضمائر"

حالا که تا حریم تو ما را نبردند ، ما قلبمان شکست و خادمین حرمت برایمان حرم را آوردند و لابه لای این سیاهی های زندگی مان گذاشتند تا لَختی در هوای عاشقی ات تنفس کنیم ...

و قلب ما ضربان گرفت با نوای نقاره خانه ات وقتی پرچمت بر فراز مقبرة الشهدای دانشگاهمان به اهتزار در می آمد و تا آسمان قد می کشید و شاید این آسمان بود که به پابوسی بیرق حریم یار می شتافت ...!


+ امروز خادمین حریم رضوی پرچم گنبد طلای امام رضا علیه السلام را آورده بودند دانشگاه تهران جای همه دوستان خالی کلی دلتنگی کردیم برای حرمش ... مداحی خادمان و عاشقی با صدای نقاره خانه و بسته ای نمک تبرکی از حرم ، رزق پربرکت امروز ما بود شکراًلله ... عکس هایش را گذاشتم در ادامه مطلب!

+ لینک های تکمیلی : خبرگزاری دانشجو (+) و (+) / ایسنا (+)

+ هیچ کس نمی فهمد حال من را وقتی تصویر گنبد طلای آقا در قاب تلویزیون جای میگیرد ...

+ وقتی ببینی میلاد آقایت نزدیک است و تو طاقت نمی آوری شب میلاد را تا صبح از طریق امواج تلویزیونی که متصل شده به حرم رضوی سرکنی راهی نمی یابی جز اینکه شب میلاد پناه ببری به خواهر کریمه اش!

+ یا علی بن موسی الرضا! روحی و نفسی و اهلی لک الفداء ... میلاد عشق ایران زمین هزار بار شادباش ، تبریک محضر حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف!

+ سرعت به روز کردن وب خودمان را کُشتانده ، خوانندگان را که دیگر هیچ!

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۱ ، ۲۱:۵۳